لحظه های آخر زهر اثر کرده بود امام ضعف داشتند.
نماز خواندند و پرسیدند: «یاسر خدمتکارها غذا خورده اند؟ »
گفتم فدای تو با این حال شما غذا از گلوی کسی پایین نمی رود. »
گفت: سفره را بیندازید. »
انداختیم نشست کنار سفره تا ما غذا بخوریم. بعد گفت: «برای اهل خانه تان هم ببرید. »
همه که رفتند او هم رفت .
صدای شیون از خانه بلند شد. (بحار ألانــــوار ط بیــــروت، ج49 ص301)