راهزنان به خیال این که تاجری ثروتمند است و جای پول هایش را نشان نمیدهد گرفتندش و تا توانستند شکنجه اش دادند. دهانش را پر از برف کرده بودند ساعتها یکیشان دلش به رحم آمده بود و فراری اش داده بود. او هم فرار کرده بود از دستشان اما دیگر نمی توانست حرف بزند رسید خراسان شنید امام در نیشابورند از خستگی خوابش برد توی خواب صدایی شنید: برو پیش امام دوایت را می داند. »
بعد هم امام را دید که گفتند زیره و سعتر و نمک را بکوب و بگذار روی زبانت خوب میشود.»
از خواب که بیدار شد اهمیتی نداد راه افتاد به سمت خانه اش در نیشابور مردم میگفتند امام وارد رباط سعد شده رفت پیش امام برای شکوه از مشکلش .
امام گفت: به آنچه گفته بودمت عمل کن »
گفت: «چه؟ »
گفتند: یادت رفته عالم خواب زیره سعتر و نمک »(عیون أخبار الرضــــا علیه السلام، ج2، ص161)