به شرط آفتاب  ( صص20-21 ) شماره‌ی 7171

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

گرم صحبت شدند گفت: حجت خدا دلم میخواهد با مردم حرف بزنم به عربی اما نمی توانم .» -        بيا جلو. آمد. امام انگشتش را کشید به لبهایش وقتی می رفت داشت به زبان عربی خدا حافظی میکرد.

متن

سلام کرد. امام به زبان سندی جوابش را داد.

گفت: «شنیده بودم خداوند حجتی دارد در بین عرب »

-        بله من هستم هر چه میخواهی بپرس

گرم صحبت شدند گفت: حجت خدا دلم میخواهد با مردم حرف بزنم به عربی اما نمی توانم .»

-        بيا جلو.

آمد. امام انگشتش را کشید به لبهایش وقتی می رفت داشت به زبان عربی خدا حافظی میکرد.  (بحار ألانــــوار ط بیــــروت، ج49 ،  ص59 ، ذیل حدیث 76)

20

جعبه نقره ای را گذاشت جلویش گفت: آقا هدیه ای برای شما آورده ام که هیچ کس مثلش را نیاورده !»

در جعبه را باز کرد چند رشته مو از آن بیرون آورد. گفت: «این هفت تار مو مال پیامبر است. از اجدادم به من رسیده»

امام رضا چهار تار مو را جدا کرد گفت: «فقط این چهار رشته مال پیامبر است. »

چشمهایش گرد شده بود شک داشت امام سه رشته مو را گرفت روی آتش هر سه سوخت چهار رشته دیگر را هم گرفت روی آتش نسوخت مثل طلا میدرخشید و برق می زد.  (بحار ألانــــوار ط بیــــروت، ج49 ،  ص164 ، ح5 / (بحار ألانــــوار ط بیــــروت، ج49 ،  ص102 ، ح 22)

21

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی