یک قمقمه دریا  ( صص 37 - 49 ) شماره‌ی 7099

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره علمی > علم غيب امام رضا (عليه السلام) = (علم نسبت به نيت بندگان)
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > معارف مربوط به امامت > علم امام > علم امام به نيت بندگان (علم غيب)

خلاصه

حسین بن بشار از امام رضا شنید که عبدالله محمد را می کشد! گفت: یعنی میفرمایید عبدالله بن هارون (مأمون) محمد بن هارون (امین) را میکشد؟! حضرت فرمودند: «بله...

متن

خبر از آینده

عبد الله، محمد را می کشد!

حسین بن بشار از امام رضا شنید که عبدالله محمد را می کشد! گفت: یعنی میفرمایید عبدالله بن هارون (مأمون) محمد بن هارون (امین) را میکشد؟! حضرت فرمودند: «بله عبدالله که در خراسان است، محمد بن زبیده را که در بغداد است خواهد کشت. مدتی گذشت و حسین آنچه امام فرموده بودند، دید !(1) محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج۲، ص ۵۰۵ )

37

خبر از آینده

یک ماه کمتر یا بیشتر

حسین بن موسی برادر امام رضا همراه تعدادی از جوانان بنی هاشم دور امام رضا را گرفته بودند. جعفر بن عمر علوی با هیئتی نامطلوب و لباسی کهنه از کنارشان رد شد. با دیدن او به همدیگر نگاه کردند و خندیدند. امام فرمودند: به زودی او را در حالی خواهید دید که اموال و همراهان فراوان داشته باشد

یک ماه کمتر یا بیشتر نگذشته بود که جعفر علوی حاکم مدینه شد.  وضعش خیلی خوب شد و هر روز او را میدیدند که می رود و عده زیادی خدم و حشم همراهش هستند !(1) محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج ۲، ص ۵۰۴ )

38

من بارانی برداشته ام

در روزی آفتابی حسین بن موسی بن جعفر و عده ای دیگر همراه امام رضا از شهر بیرون آمدند تا سری از املاک آن حضرت بزنند.  امام پرسیدند: آیا با خودتان بارانی آورده اید؟ گفتند: «نه! هوا آفتابی است. از باران هم خبری نیست. چه نیازی به بارانی؟!» امام فرمودند: من که بارانی برداشته ام.»

هنوز اندکی نرفته بودند که هوا ابری شد و باران شدیدی باریدن گرفت و همه آنها خیس آب شدند !(1) محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج ۲، ص ۵۳۵ )

39

خبر از آینده

بیچاره ها نمی دانند

مسافر و حسن بن علی وشاء با امام رضا در منا بودند که یحیی بن خالد برمکی به همراه تعدادی از اقوامش سوار بر مرکب از کنار آنها رد شدند گردوخاکی راه انداخته بودند؛ به طوری که گردو غبار سر و صورت دیگران را خاکی کرد. امام رضا فرمودند: بیچاره ها نمی دانند که امسال چه بر سرشان خواهد آمد! حضرت وقتی تعجب همراهانشان را دیدند انگشت اشاره و وسطی خود را به هم چسباندند و فرمودند عجیب تر اینکه من و هارون مثل این دو تا خواهیم بود.»(1) فضل بن حسن طبرسي، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۳۲۵. )

همان سال هارون بر امکه را قتل عام کرد.

40

خبر از آینده

ای توس

حمزة بن جعفر ارجانی دید که هارون از مسجد الحرام بیرون آمد.  امام رضا [با اشاره به هارون] فرمودند: چقدر خانه های ما دور و همسایگی مان نزدیک است! ای توس ای توس ای توس به زودی من و او را همسایه خواهی کرد! »(1) نک فضل بن حسن طبرسي، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص ۳۲۵ )

41

خبر از آینده

با محمد دیباج

محمد بن جعفر معروف به محمد دیباج در مکه، در برابر حکومت مأمون شورش کرد. او بیعت مأمون را شکست و خود را خلیفه خواند. امام رضا نزد او رفتند و فرمودند: «عموجان پدرت امام صادق ] و برادرت امام کاظم ] را تکذیب نکن زیرا این کار خلافت تو به سرانجام نمی رسد.»

او سخن امام را نپذیرفت سپاهیان مأمون به فرماندهی جلودی از راه رسیدند و جنگ در گرفت محمد دیباج و نیروهایش شکست خوردند.  محمد از جلودی امان خواست و او هم به محمد امان داد؛ به این شرط که در حضور مردم اظهار ندامت کند. محمد مجبور شد حرفش را پس بگیرد؛ بنابراین در مکه بالای منبر رفت و گفت: «مردم! خلافت حق مأمون است، نه حق من.» (1) محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج ۴۷، ج ۲۴۶ )

42

خبر از آینده

من به حمام نمی آیم!

مأمون به گروهی از مزدورانش گفته بود در حمام سرخس، منتظر امام رضا و فضل بن سهل(1) وزیر مأمون. ) باشند و به محض اینکه وارد شدند، آنها را بکشند. او دعوت نامه ای برای امام و فضل بن سهل فرستاد و گفت: «دوست دارم همراه فضل و در معیت شما به حمام برویم!» امام نوشتند: «دیشب رسول خدا را در خواب دیدم که فرمود: علی جان فردا به حمام نرو بنابراین صلاح نمیدانم که تو یا فضل هم فردا به حمام بروید. مأمون نوشت: سید من شما راست گفتید رسول خدا هم راست گفت من فردا به حمام نخواهم رفت اما فضل خودش می داند.» (2) ۲ تک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج ۲، ص ۳۷۳ )

فردای آن روز فضل به حمام رفت و دقایقی بعد در خون خودش غوطه ور بود !

43

خبر از آینده

عمویت نمی میرد

پدر یحیی بن محمد بن جعفر مریض شد حضرت رضا به عیادت او رفتند. اسحاق عموی یحیی نشسته بود و خیلی گریه می کرد. امام رضا از یحیی پرسیدند: عمویت چرا گریه می کند؟» گفت: به خاطر برادرش که دارد میمیرد گریه میکند.» امام فرمودند:  «عمویت قبل از پدرت خواهد مرد! »

پدر یحیی خوب شد و مدتها زندگی کرد و عمویش پیش از پدرش مرد. (1) محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج۱، ص ۲۲۳ )

44

خبر از آینده

اگر هارون یک مو از سر من کم کرد...

محمد بن سنان به امام رضا گفت: هارون همه مخالفانش را کشته است؛ شما هم که اصلاً احتیاط نمیکنید و حرفتان را بی پروا می زنید می دانید که از شمشیر هارون خون می چکد »

امام فرمودند: «جدم رسول خدا فرمود اگر ابوجهل یک مو از سر من كم کرد من پیغمبر نیستم. من هم میگویم: اگر هارون یک مو از سر من کم کرد من امام نیستم!» (1) محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۳۹ )

45

خبر از آینده

برای من گریه کنید!

وقتی آقا میخواستند از مدینه به سمت مرو حرکت کنند، اقوام خود را جمع کردند و فرمودند: برای من گریه کنید!» صدای شیون و فریاد از خانه امام رضا بلند شد. آنها فهمیده بودند که دیگر آقا را نخواهند دید حضرت دست پسرشان امام جواد را گرفتند و او را به کنار قبر رسول خدا بردند و فرمودند: ای رسول خدا ابو جعفر(1) کنیه امام جواد .) را به تو می سپارم» امام جواد گریه کردند و فرمودند: «بابا، به خدا قسم تو داری نزد خدا میروی که مرا به جدم سپردی !»(2) عزیز الله عصاره ی مسند الامام الرضا ، ج۱، ص ۱۶۹، عزیز الله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا، ص ۳۷۸ )

46

خبر از آینده

هنوز فرزندی نداشت

محمد بن اسماعیل بن بزیع از حضرت رضا پرسید: «آیا امامت به دایی یا عموی امام منتقل میشود؟ حضرت فرمودند: «خیر» گفت: به برادر چطور؟ فرمودند: «خیر» گفت: «پس در این صورت، امام بعد از شما کیست؟ فرمودند: «فرزندم.» محمد تعجب کرد؛ آخر امام تا آن موقع فرزندی نداشتند !(1) عزیز الله عطاردی، مسند الامام الرضا ، ج۱، ص ۲۱۲: عزیز الله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا ص ۴۱۱)

47

خبر از آینده

هیچ کس نمی دانست!

امام رضا برای بعضی از دوستان خود نوشتند: «از احمد بن سابق ملعون سرشکافته دوری کنید هیچ کس نمی دانست سرا و شکافته است روزی احمد سرش را برهنه کرد و همه شکاف سرش را که در زیر موهایش پنهان بود دیدند او واقفی بود و در اواخر عمر به شراب خواری و گناه گرفتار شده بود. (1) عزیز الله عطاری، مسند الامام الرضا ج ۲ ص ۱۴۲۸ عزیز الله عطاردی، اخبار و آثار حضرت امام رضا، ص ۷۸۲ )

48

خبر از آینده

ای بغداد

روزی مأمون به امام رضا گفت: «ان شاء الله به بغداد می رویم و چنین و چنان میکنیم!» امام رو به مأمون کردند و فرمودند: «تو به بغداد خواهی رفت وقتی مجلس خلوت شد محمد بن عباد از امام پرسید: «قصه بغداد چه بود؟ مگر شما به بغداد نمی روید؟!» حضرت فرمودند: «مرا به بغداد چه کار؟ نه من بغداد را میبینم و نه بغداد مرا خواهد دید. امام در مسیر ،بغداد در توس شهید شدند. (1) ۱ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج۲، ص ۵۴۵. )

49

مخاطب

نوجوان ، جوان

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه