سفر به بهشت  ( 14-15 و 68-69 ) شماره‌ی 7039

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > قبول ولايتعهدی با شروط

خلاصه

فرمود در امانم گفت بلی فرمود: تو می خواهی با این کار بگویی که على بن موسى الرضا اهل زهد و پرهیز از دنیا نبوده بلکه این دنیا است که از او پرهیز کرده است و دیدید چطور ولایت عهدی را با طمع خلافت پذیرفت مأمون عصبانی شد و گفت تو همیشه طوری با من رفتار میکنی که من ناراحت شوم به خدا قسم اگر ولی عهدی را قبول نکنی تو را مجبور و اگر باز هم نپذیری گردنت را خواهم زد فرمود: خدا مرا نهی کرده است که خودم را به هلاکت افکنم اگر قصه چنین است میپذیرم اما با این شرط که کسی را عزل و نصب نکنم و رسم و روشی رات را تغییر ندهم.

متن

شرط مهم امام

روزی امام به مامون گفت می خواهی مردم بگویند علی بن موسی از دنیا روی گردان نیست... آیا نمی بینید به طمع خلافت ولایت عهدی را پذیرفته است. مامون عصابی شد: «تو همه اش با ناراحتی با من حرف می زنی...

به خدا قسم اگر ولی عهدی را پذیرفتی که هیچ وگر نه گردنت را میزنم...» امام گفت: «به شرطی میپذیرم که در هیچ یک از کارهای حکومتی دخالت نکنم کسی را عزل و نصب نکنم، فقط از دور مشاور حکومت باشم. مامون قبول کرد مردم میگفتند این چه ولایتعهدی است که در کارهای حکومت هیچ دخالتی ندارد و از طرفی نشانه ای برای علویان بود که امام شان اساس حکومت مامون را قبول ندارد و در این شرایط امیدی به خاموشی اعتراض علویان نبود.

می پذیرم اما

مأمون گفت ای پسر رسول خدا با این سخنان  می خواهی شانه خالی کنی و این مسئولیت را نپذیری تا مردم بگویند که علی بن موسی زاهد و بی اعتنا به مال و مقام است فرمود: به خدا از هنگامی که خدا مرا آفریده دروغ نگفته ام و به خاطر مردم دنیا اهل زهد نبوده ام و می دانم که تو چه قصدی داری گفت: چه قصدی دارم؟

فرمود در امانم گفت بلی فرمود: تو می خواهی با این کار بگویی که على بن موسى الرضا اهل زهد و پرهیز از دنیا نبوده بلکه این دنیا است که از او پرهیز کرده است و دیدید چطور ولایت عهدی را با طمع خلافت پذیرفت مأمون عصبانی شد و گفت تو همیشه طوری با من رفتار میکنی که من ناراحت شوم به خدا قسم اگر ولی عهدی را قبول نکنی تو را مجبور و اگر باز هم نپذیری گردنت را خواهم زد فرمود: خدا مرا نهی کرده است که خودم را به هلاکت افکنم اگر قصه چنین است میپذیرم اما با این شرط که کسی را عزل و نصب نکنم و رسم و روشی رات را تغییر ندهم. (علل الشرايع باب ۱۷۳ ص ۲۳۷ )

اگر خلافت مال توست

اباصلت میگوید مأمون به امام رضا (ع) گفت: من فضل و علم و زهد و پارسایی و عبادت تو را می دانم و میدانم که تو از من برای خلافت شایسته تری امام فرمود من به بندگی خدا افتخار میکنم با بی میلی و زهد نسبت به دنیا امیدوارم که از شر آن نجات یابم و با پرهیز از حرام امید به پاداش الهی بسته ام و با تواضع و فروتنی در دنیا امیدوارم که نزد خدا سربلند باشم مامون گفت من می خواهم خودم را از خلافت عزل کنم تو را خلیفه کنم و با تو بیعت نمایم فرمود اگر خلافت مال توست و خدا به تو داده حق نداری آن را به دیگران واگذار کنی و لباسی را که خدا برتنت پوشانده به تن دیگران بپوشانی و اگر مال تو نیست باز حق نداری چیزی را که مال تو نیست به من بدهی (مستدرک سفینه البحار ج ۲ ص ۲۳۵)

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی