نامه تمجید و شرط
این نامه را به امام رضا علیه السلام نسبت میدهند و آن با ستایش و تمجید از فضل بن سهل و قدردانی از کوشش زیاد او در برقراری حکومت مأمون آغاز شده و دفاع از او در برابر مخالفین مأمون چون برادرش امین و ابي السرايا و غیر آنها همانا او تمام کوشش خود را در این راه مبذول داشت تا توانست بر تمام شورشها غلبه کند. بنابراین مأمون به او پاداش کلانی داد چون ثروت هنگفت کما اینکه به همان نحو به برادرش حسن بن سهل نیز چنین جوایزی داد برای زیادی اخلاص آنها به مأمون. متن نامه چنین است:
بسم الله الرحمن الرحيم حمد و سپاس خداوندی راست که پدید آورنده و مخترع و موجد توانا و پیروزمند نگهبان بر بندگان و خشم گیر بر ایشان است، آن که تمامی مخلوقات به درگاهش سر تعظیم و اطاعت فرود آورده اند و در بارگاه عزتش خط ذلت و خواری و پستی نوشته اند، هرچه هست تسلیم قدرت اوست و جملگی در برابر سلطنت و سالاری و عظمت و بزرگیش فروتنی کنند و علم و آگاهیش همه چیز را فرا گرفته و شمار هر چیز بر او پیدا و هویداست هیچ والا و بزرگی در پیشگاهش سرگرانی نتواند، و هیچ کوچک و حقیری از سایه لطف و رحمتش دور و بی بهره نماند، آن که دیده بینندگان او را در نیابد و توصیف وصف کنندگان او به جایی نرسد مر او راست آفریدن و فرمان دادن و مثل اعلی است در آسمانها و زمین و اوست توانا و نیرومند، دانا و درستکار.
سپاس خداوندی را که آیین اسلام را قانون قرار داد و آن را بر همه ادیان برتری داد و بدان شرف و کرامت و بزرگی بخشید و آن را دین استوار پابرجا و غیر قابل تغییر معرفی فرمود و راه راستی که هر کس در آن قدم بگذارد و بدان عمل خویش را به پایان برد به منزل مقصود رسد و گمراه نگردد و هر کس از آن روی گرداند راه نخواهد یافت. در آن دین نور و برهان و شفا و بیان قرار داد و آن را بوسیله فرشتگان برگزیده اش به سوی هر کس که او را به پیغمبری و رسالت انتخاب کرده بود فرستاد در میان مردمی که اکنون رفته و جای خالی خویش را به دیگران داده اند و در روزگارانی که گذشته و پایان پذیرفته است. تا اینکه نوبت رسالت به محمد مصطفى صلى الله علیه و آله رسید و پیغمبری بدو پایان یافت و او را خاتم انبیا قرار داد و از روی لطف و رحمت به سوی جهانیانش فرستاد و نیز وی را بشارت دهنده ایمان آورندگان و مصدقین فرستاده اش و زنهار دهنده منکران و تکذیب کنندگان قرار داد تا حجتش بر خلق تمام باشد و هلاک و نابود شود هر کس نابود شود پس از نموداری حق از باطل و زنده شود هر کس زنده ماند پس از روشن بودن و آشکارا نمودن درست از نادرست و براستی که خداوند شنوا و داناست.
و سپاس خداوندی را که اهل بیت رسولش را مواریث نبوت عطا فرمود و علم و حکمت را نزد ایشان به ودیعت نهاد و آنان را کانون هدایت و رهبری و امارت بر مردم کرد و دوستی ایشان را بر همه واجب ساخت و محل و مقام آنان را بالا و والا قرار داد و پیامبرش را امر کرد که از امت مودت و دوستی آنها را بخواهد، چنانکه گفت: «قُل لا أَسْأَلُكُم عَلَيْهِ أجراً إِلَّا المَوَدَّةِ فِي القُربي»(۱. شوری ٫ ۲۳). و آنچه که ایشان را بدان وصف کرد از دوری از پلیدی و معرفی پاکی و پاکیزگی آنان در کلام خود که فرمود: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البيتِ وَيُطَهَّرَكُم تَطهيراً».(احزاب ٫ ۳۳)
سپس اینکه مأمون نسبت به عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله به نیکی رفتار نمود و رابطه خانوادگی و رحمی که قطع شده بود او وصل کرد و انس و محبت فامیلی را بازگردانید و تفرقه و جدایی بین خویشان را از میان برداشت و شکافی را که در میان یک خاندان افتاده بود التیام داد و به این ترتیب خدا کینه ها و بدخواهیها را بکلی از میان برد و به جای آن یاری و انس و همزیستی و محبت و دوستی واقعی را جایگزین کرد.
پس اینک به یمن و نگهداری و برکت و خیر او و نیکوییش و صله ای که او به جای آورد، دستهای همه یکی شد و مرام همه یکی و سخنشان واحد گشت و افکار و اندیشه های گوناگون یکی شد و حقوق هر کس رعایت گردید و ارتها به جای خود بازگشت و نیکی نیکوکاران را پاداش داد و آزمایش آزمایش شدگان را ارج نهاد و درجات دوری و نزدیکی افراد را به دستگاه حکومتی بر اساس دینداری آنان قرار داد و پس از این امور فردی را که سعی و کوشش او را پیش انداخته بود مخصوص به تفضیل و تقدیم و تشریف گردانید و او همین فضل بن سهل ذوالریاستین است چون او را همکار صمیمی دید و مشاهده کرد که او فردی است که به حق او استوار است و به دلیل و برهان او گویاست و بر کارگزاران دولت سرپرست و آموزگار خوبی است و نیز برای سواره نظام فرمانده شایسته ای است و در کارزار و نبردها صاحبنظر و با تدبیر و برای رعیت دارای سیاست است و مردم را به مرام و مسلک او دعوت میکند و به کسی که دعوت او را بپذیرد پاداش می دهد و از آن که فرمان خلیفه را گردن تنهد و از آن شانه خالی کند و یا نافرمانی از او سر زند دوری میگزیند و در نصرت و یاری او منفرد و قلبهای ناسالم و بیماران روحی را شفا بخش است و از این اعمال در دست نداشتن یا کم بودن مال یا نیافتن یار او را باز نمیدارد و طمع او را از صراط مستقیم منحرف نمی سازد و ترس و وحشت او را از قصد و بینشش به سوی دیگر سوق نمی دهد، بلکه هنگامی که ترسانندگان و کسانی که ایجاد وحشت میکنند و چون رعد و برق آشوب به پا مینمایند و در بسیاری مخالفان و دشمنان و حیله گران ثابت قدم تر و با عزم تر و مصمم تر و چاره اندیشتر و با تدبیرتر می شود و با کمال جدیت از مأمون و حقوقش دفاع مینماید و به سوی او بیشتر و بهتر مردم را میخواند تا زمانی که دندان گمراهی را شکست و تیزی شمشیرشان را کند کرد و ناخنهایشان را چید و شوکتشان را از بیخ و بن برکند و پشت همه را چون ملحدان بر دین به خاک کوبید آنان که عهد بشکستند و در امر او سستی نشان دادند و به حق او استخفاف کردند و آن را بی اهمیت تلقی نمودند. کسانی که از اخطارات او به حذر کردن در امان بودند، بعلاوه آثار ذوالریاستین در اصناف امتهای مشرک و آنچه خداوند حدود و ممالک اسلامی را به وسیله او افزون ساخت از آنچه اخبارش را برای شما گفته اند و کتابهای آن را در منابر شما قرائت کرده اند و نیز آنچه اهل و مردم دنیا از شما گرفته و به دیگران رسانده اند معلوم و آشکار است.
و شکر ذوالریاستین و قدرشناسی او از موقعیت امیر المؤمنين مأمون بدانجا رسید که همه اختیارات بدو محول شد و قیام او برای احقاق حق امیر و بذل خون خود و برادرش ابو محمد بن سهل که پاک و خوش طینت و خوشخوی و پسندیده سیرت بود تا به حدی که از گذشتگان پیشی گرفت و بر همه رستگاران برتری یافت و در برابر پاداش امیرالمؤمنين مأمون بدو اموال بسیار و اراضی وسیع و پهناور و جواهرات بیشمار بود. هر چند با فعالیت یک روز او و یک مقام از مقاماتی که او گذراند برابری و وفا نمی کند لکن با این همه او از جهت بی رغبتی در اینها و بلندی همتش و وافر ساختن مال مسلمانان و دور کردن از مال و منال دنیا و حقیر دانستن آن و ترجیح دادن آخرت به دنیا و شدت میل به آخرت همه اینها را واگذاشت.
و از امیر المؤمنین استعفا خواست و مرتب طلب بازنشستگی از امیرالمؤمنین مینمود و اظهار بی میلی به وزارت میکرد و این استعفا خواستن و زهد در جاه و مال بسیار عمل بزرگی در نزد امیر و ما بود چون خداوند ما را به موقعیت او در عزت دین و اقتدار و قوت بر اصلاح امور مسلمین آگاه کرده بود و جهاد او را با مشرکین فهمیده بودیم و دیگر چیزها که خداوند به ما نموده بود از نیت صدق و راستی و درستی و پاک طینتی او، و صحت تدبیر و مدیریت او و قوت رأی و مقام والای عقل او و رسیدن او به آنچه می خواهد. و یاری او بر حق و راستی و راه مستقیم و رشد و صلاح و نیکویی و تقوا.
پس چون امیرالمؤمنین به او اطمینان کرد و ما نیز از جهت دیانت او و اختیار کردن آنچه صلاح او بود اجابت کردیم فرمان او را که موافق مقامش بود و نوشتیم برای او ذوالریاستین) كتاب حباء و شرط را که در آخر این كتاب من نسخه آن درج شده است و خداوند و تمام حاضران را بر آن شاهد گرفتیم و همه کسانی را که بودند از اقوام و سران سپاه و درباریان و قاضیان و فقیهان و خاصه و عامه.
و امیر المؤمنين مأمون چنان صلاح دید که نسخه آن را در همه بلاد پخش کنند تا انتشار یابد و در همه جا شایع شود و اهل هر بلاد مطلب را بدانند و در منابر نسخه خوانده شود و نزد حاکم و قاضی هر بلد و هر دیار نسخه ای از آن بماند و از من خواست که آن را نسخه پردازم و توضیح و شرح دهم معانی آن را، و آن بر سه باب است:
باب اول: در ذکر تمامی آنچه که از ذوالریاستین به وقوع پیوسته و خدا بدان جهت حق وی را بر ما و مسلمین واجب کرده است.
باب دوم: در بیان مرتبه رشد و صحت اعمال او و اینکه کسی را حق آن نیست که چون و چرا کند و مانع فعالیتهای او شود و ذکر علت آن اعمال، و این بدان جهت است که برای هیچ یک از خلق که بیعت امیر را در گردن دارند راهی و چاره ای نیست جز آنکه بیعت کنند با او و برادرش و آنان حق دارند مانعی را بر طرف کنند که ظلم درباره آنان روا دارد و سعی در فساد علیه ما و ایشان و دوستان ما کند و این برای آن است که کسی آرزوی مخالفت ایشان در سر نپروراند و خیال نافرمانی ایشان نکند و یا فکر حیله گری از راهی برای جدایی ما و این دو تن به خود راه ندهد.
باب سوم: در بیان عطایا و بخششهای امیر بر ایشان (ذوالریاستین) و بیان آنچه او خواست از بی رغبتی به دنیا و واگذاشتن آن و آراستن خود به زیور زهد و بی علاقگی به مال و جاه و مقام و دلیل بر این عمل این است که پیوسته کوشش و اهتمام در امر آخرت کرده و خواستار آن اجر است به آن مقدار که هر کس شکی درباره او دارد بر طرف گردد و آنچه را که لازم شده است بر ما از بخشش به او و بزرگداشت و عزت او که بر او و برادرش ارزانی داشتیم و منع ایشان از خود آنچه را که ما به سبب آن خود را منع کردیم و این باب مشتمل است بر چیزی که احتیاط کننده در امر دین و دنیای خود در آن احتیاط می کند.»
اینک متن نسخه و اصل آن:
بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته و شرطی است از عبدالله مأمون امیر مؤمنان و ولیعهد او علی بن موسی برای ذوالریاستین فضل بن سهل در روز دوشنبه هشتم ماه رمضان سال دویست و یک قمری و این روزی است که خداوند منان کار خلافت امیر مؤمنان را تمام و راسخ کرد و عقد ولایت عهدی را بیست و مردمان را لباس سبز رنگ به خلعت پوشانید و به آرزوی خویش در صلاح ولی خود و پیروز شدن بر دشمن رسید.
ما تو را - ای فضل بن سهل - دعوت کردیم در این روز به چیزی که بعضی از پاداش تو در آن است زیرا که تو به اداء حق پروردگارت برخاستی و نیز به اداء حق فرستاده او و همچنین حق امیر المؤمنين و ولیعهد او علی بن موسی و حق بنی هاشم که به سبب آن صلاح دین و سلامت از تفرقه مسلمانان امید است تا آنکه نعمت بر ما و بر همه مسلمانان ثبات یابد و سبب دیگر آن معاونت و یاری تو است مر امیرالمؤمنین مأمون را در به پاداشتن قوانین دین و سنت سیدالمرسلین و اظهار دعوت ثانیه و محقق را و ترجیح بهتر و قلع و قمع شرک و شکستن بتها و از بین بردن یاغیان و گردنکشان و سایر کارهایی که از تو در شهرها شهرت یافت مربوط به برکنار کردن امین خلیفه مخلوع و درباره آن که مسمی به اصفر» بود و کنیه اش ابوالسرايا و آن دیگر که او را مهدی نامیده که اوست محمد بن جعفر طالبی نسب و نیز ترکان خلجی و در طبرستان حکام آن سامان تا بندار هرمز بن شروین و در دیلم و والی آنجا مهروس و در کابل و سلطانش هر موس و سلطان دیگرش اصفهبد و درباره ابن برم یا مبرم) و در جبال بداربنده و غرشستان و غور و اصناف آن و در خراسان خاقان و بلون صاحب جبل تبت و در کیمان و تغرغر، و در ارمینیه و حجاز و یا صاحب سریر و صاحب خزر و در مغرب و نبردهای دیگر که تفصیل آن در دیوان مربوط به تاریخ و وقایع ثبت و ضبط است.
و آن مواجبی که برای تو مقرر داشتیم و تو را به آن دعوت نمودیم که معونه تو باشد و آن به مبلغ یکصد هزار هزار در هم بود و ده میلیون درهم درآمد از جواهر علاوه بر آنچه خلیفه قبلاً به تو بخشیده بود و البته قیمت یکصد هزار هزار درهم جواهر نزد ما بسیار اندک است نسبت به آنچه که تو استحقاق آن را داری و تو ترک کردی همانند این اموال را زمانی که امین به تو داده بود و خدا و دین او را مقدم داشتی و اینکه تو از امیرالمؤمنین و ولیعهدش تشکر و قدردانی نمودی و از اموال بسیاری که اجر و حقوق تو بود گذشتی و آن را به مسلمانان واگذار کردی تا مالیه ایشان رونق یابد و بیت المالشان افزون گردد و تو دیگران را بر خود مقدم داشتی.
و اکنون از ما درخواست خصلتی کردی که ذاتاً بدان راغب بودی و در شان تو بود (یعنی وزارت و از بی رغبتی تو به دنیا و کناره جویی تو از این مردمان تا آن اندازه که برای کسی که در کوشش تو شک داشت که آیا برای دنیاست یا آخرت یقین حاصل شد که واقعاً تو زاهدی و همه سعی و کوششت برای آخرت است نه برای دنیا پس از مانند تویی در هیچ حال بی نیازی نیست و مانند تویی هرگز نباید خواسته اش مورد اعتنا قرار نگیرد و رد شود. هر چند خواسته ات دور کننده ما باشد از بسیاری از نعمتها در حالی که بعکس خواسته تو ما را به نعمتهای بسیاری میرساند و مخارج گرانی را از ما بر می دارد و از آن می کاهد و حجت را بر کسی که می پندارد تو به طمع دنیا آن مقام را خواسته ای نه برای آخرت تمام میکند.
اینک خواسته تو را اجابت میکنیم و آن همان پستی است که درخواست کرده ای با عهد و میثاق با خدا و مؤکد که تبدیل و تغییر در آن نیست و نخواهد شد و بدون هیچ دفع الوقتی امر را به تو تفویض نموده و تو را بدان مقام منصوب کردیم و هر چه بخواهی انجام ده و کسی را قدرت آن نیست که از تو در آنچه اراده کرده ای جلوگیری کا کند و یا تو را به آنچه مکروه می داری وادارد. و از تو دفع میکنیم آنچه را که از خود دفع میکنیم، و چنانچه برای رفع خستگی چندگاهی بیاسایی باز مکرم و مأجوری و بدنت هم حق آسایش دارد و با کمال احترام آزادی و سپس آنچه را که اکنون به تو عطا کردیم و تو آن را به دیگران بخشیدی به تو در آن مدت استراحتت اداء خواهیم کرد.
و همچنین برای برادرت حسن بن سهل آن مقداری که حقوق برای تو مقرر شده بود ماهیانه قرار دادیم و با نصف آن حقوقی که قبلاً از ما می گرفت و این یکی برای تو و دیگر به جهت آن است که او در مبارزه با سرکشان و یاغیان بذل جان نمود و آنکه دو بار عراق را فتح کرد و جماعت شیطان صفتان را پراکنده ساخت تا دین قوت گرفت و آتش جنگهای پی در پی فرونشست و با نفس خود و کسانش ما و همه فرماندهان و سیاستمداران از دوستان حق را رهانید.
و خدا و ملائکه و شایستگان خلق و همه کسانی را که با ما بیعت کردند و پیمان وفای به عهد بستند امروز و بعد از آن شاهد میگیریم بر آنچه در این کتاب و این فرمان مرقوم گشته است و خدا را بر خود ضامن گرفته و وفای به عهد را بر خود واجب میشمریم بدون استثنا به چیزی که آن را در باطن یا ظاهر نقض کند و مؤمنان پایبند قرار دادشان هستند و عهد و پیمان امری است مسئولیت آور و مورد بازخواست خواهد بود و بهترین مردم به وفای عهد کسانی هستند که خود از مردم خواستار وفای به عهد میباشند و خود توانایی اداء آنچه را که بدان پیمان بسته اند دارند و خداوند تبارک و تعالی می فرماید: و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتُم وَ لا تَنقُضوا الأيمانَ بَعدَ تَوَكِيدِها وَ قَد جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُم كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(۱. نحل ٫ ۹۱) به عهد و قراردادی که به ضمان خداوند در بخش شانزدهم کارهای امام رضا در خراسان که بین خود بسته اید وفا کنید و آنچه را که بدان سوگند یاد کرده اید انجام دهید و پیمان شکنی نکنید پس از آنکه آن را به قسم مؤکد ساخته و خدا را بر آن گواه گرفته اید که خداوند از آنچه میکنید آگاه است.»
این اسناد که «الحباء و الشرط» نامیده شد خاتمه یافت و به وسیله مأمون و امام رضا علیه السلام امضا شد.