ابو محمد جعفر بن علی بن احمد فقيه قمی بعد ایلاقی - رضي الله عنه - گفتند: خبر داد ما را ابو الحسن بن محمد بن علی بن صدقه قمی که گفت: حدیث کرد مرا ابو عمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیز انصاری کجی گفت: حدیث کرد مرا کسی که شنیده بود از حسن بن محمد نوفلی بعد هاشمی میگفت: چون امام علی بن موسی الرضا در پایتخت وارد بر مأمون شد، مأمون دستور داد فضل بن سهل مجلس عظیمی تشکیل دهد و دانشمندان را از فرق مختلفه جمع نماید مانند جاثليق و رأس الجالوت ورؤساء ستاره پرستان و هربز بزرگ و اصحاب زردهشت زرتشت) و نسطاس رومی و متکلمین تا بشنود سخن امام و گفتار ایشان را فضل بن سهل بنا به امر خلیفه از همه آنها برای روز معین دعوت کرد و آنها که در مرو نبودند بنا شد در شهر مرو حضور یابند، روز موعود فرا رسید فضل آنها را نزد خلیفه برد و يك يك را معرفی نمود پس از برگذاری مراسم معارفه مأمون با اظهار عطوفت و مهربانی آنان را مورد تفقد و مرحمت قرار داد و خطاب به آنها نموده و چنین اظهار داشت :
من شما را جهت امر خطیری احضار نمودم، دوست دارم با این مدنی یعنی پسر عمم مناظره کنید از همه شما دعوت میکنم فردا همگی حاضر شوید آنها از اظهار محبت خلیفه خرسند گردیده و آمادگی خویش را برای بحث اعلام داشتند و وعده دادند فردا صبح حاضر شوند با اجازه خلیفه از قصر سلطنتی خارج شدند آنگاه مأمون یاسر خادم را به حضور امام (ع) فرستاد و به وسیله او از حضرت رضا عليه السلام دعوت نمود.
حسن بن محمد معروف به نوفلی میگوید من در حضور امام علیه السلام شرفیاب بودم که یاسر خادم وارد شد عرض کرد آقاي من امير المؤمنين (مأمون) سلام خدمتتان ابلاغ نموده و میگوید برادرت (مأمون) فدایت باد، جمعی از ارباب علم و دانش از مذاهب مختلفه اهل کلام و مناظره نزد من گرد آمده و من در نظر دارم مجلسی تشکیل دهم اگر شما مایل باشید برای گفتگوی با آنها در این مجلس حضور به هم رسانید و اگر میل نداشته باشید به خود زحمت ندهید و ممکن است ما و آنها به حضرتت در آئیم چه اینکه برای ما آسان است امام علیه السلام به یاسر فرمود:
ابلغه السلام و قل له: قد علمت ما أردت و أنا صائر اليك بكرة ان شاء الله - سلام مرا به خلیفه ابلاغ کن و بگو من منظورت را از تشکیل اینگونه مجالس میدانم فردا خواهم آمد اگر خدا بخواهد؟!
نوفلی میگوید: پس از رفتن ،یاسر امام علیه السّلام به سوي ما التفات نموده به من فرمود ای نوفلی تو از اهل عراق هستی و مردم عراق در فهمشان غلظت نیست بلکه خوب میفهمند نظر تو در تشکیل این مجلس از طرف پسر عمت مأمون چیست؟ نوفلی میگوید عرض کردم فدایت شوم می خواهد شما را بیازماید دوست دارد مقام علمی شما را بداند اما بنائی غیر استوار و بی اساس نهاده به خدا قسم بدبنائی است.
امام علیه السلام فرمود بگو ببینم بناء او در این باب چیست؟ نوفلی می گوید: عرض کردم دانشمندان کلام و اصحاب بدعت بر خلاف علماء هستند چه اینکه دانشمند انکار نمیکند مگر آنچه را که منکر است و در برابر حجت و دلیل، خاضع است در صورتی که اصحاب مقالات و کلام و اهل شرک اینطور نیستند به مغالطه و سفسطه و جدل بیشتر متوسل میشوند تا به استدلال صحیح و برهان مثلاً اگر احتجاج کنی بر ایشان به اینکه خداوند یکی است میگویند درست کنید وحدانیت خدارا اگر بفرمائید: محمد رسول خدا است میگویند ثابت کنید رسالت او را سپس مغالطه در حجت و دلیل کرده به قدری اصرار می ورزند در سخنشان تا آنکه شخص از حجت و دلیل خود دست بردارد فدایت شوم از محاجه با اینان صرف نظر کنید.
امام علیه السلام از شنیدن این سخنان تبسمی نموده فرمودند: ای نوفلی تصور میکنی آنها دلیل و حجت مرا قطع کنند و راه استدلال را سد نمایند. نوفلی می گوید: عرض کردم نه بخدا قسم هرگز چنین خیالی نکرده ام بر شما هراسی ندارم، امیدوارم خداوند شما را بر آنها غالب و پیروز گرداند.
امام علیه السلام فرمود: ای نوفلی میخواهی بدانی مأمون چه وقت از کرده خود پشیمان میشود؟ نوفلی میگوید عرض کردم میل دارم بدانم؟ فرمود: زمانی که مأمون بشنود احتجاج مرا با اهل تورات به توراتشان و بر اهل انجیل به انجیلشان و بر اهل زبور به زبورشان، و بر ستاره پرستان به لغتشان که عبری است و بر زردشتیان به فارسیشان و بر رومیان به رومیشان و بر اصحاب مقالات به لغاتشان و بالاخره با هر یک از ارباب ملل و نحل مختلفه به زبان و لغت آنها سخن بگویم و حجت های آنان را یکی پس از دیگری باطل سازم و همه در برابرم سر تعظیم فرود آرند و سخن حقم را بپذیرند، اینجاست که مأمون میفهمد بر جایگاهی که تکیه کرده، شایستگی آن را نداشته و بی لیاقتی و بی کفایتی خود را می یابد، اینجا از کردار و تشکیل اینگونه مجالس پشیمان خواهد شد، و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم . (جار ج ۹ ۴ عیون و توحید و احتجاج طبرسی .)
چند صفحه به عقب برگردیم و آنچه در پیش خواندیم ما از داستان محاجة امام علیه السلام و جاثليق رئيس نصاری در مجلس مأمون با شما صحبت می کردیم و بالاخره گفتگوی امام علیه السلام بدینجا انجامید :
امام علیه السلام مقداری از آیات انجیل را برای جاثلیق و حضار مجلس قرائت فرمودند تا رسیدند به نام پیامبر اسلام محمد (ص) : «فارقلیط».
امام علیه السلام : ای جاثلیق ترا قسم میدهم به حق مسیح و مادرش مریم، آیا من انجیل را میدانم ؟
جاثلیق : آری، شما دانا هستید به انجیل .
امام علیه السلام به قرائت انجیل مشغول شده، آیاتی دیگر که متضمن نام پیامبر اسلام و اهل بیت او و امت او بود خوانده و در پایان آن فرمودند:
ای نصرانی چه میگوئی؟ این است گفتار حضرت عیسی بن مریم اگر این سخنان را تکذیب کنی مثل این است که موسی و عیسی را تکذیب نموده ای و چون انکار نبوّت کنی قتل و کشتن تو واجب است چه اینکه در این صورت کافر شده ای به پروردگارت و پیامبرت و کتابت .
جائليق : من هرگز انکار آنچه را که در انجیل است نمیکنم بلکه اقرار به صحت آن دارم .
امام علیه السلام : اقرار او را گواه باشید روی به جاثلیق نموده فرمود : هر چه میخواهی از من سئوال کن ؟
جاثليق : بفرمائید حواریون حضرت عیسی چند نفر بودند و علماء انجیل نیز چند نفرند؟
امام عليه السلام : على الخبير سقطت به دانای حقیقت کار رسیدی حواریون دوازده تن بودند فاضل تر و دانشمندتر آنان «الوقا» بود، علماء نصاری سه نفر بودند یوحنای اکبر که ساکن «اج»(اج : مکانی بدین نام مضبوط نیست و شاید اخ به ضم باشد که موضعی است در بصره.) بود و یوحنای دوم اهل «قرقیسا ( قرقیسا به کسر قاف بلدی است نزدیک فرات .) و یوحنای دیلمی که در زجار» (در بعضی نسخ رجان ذکر شده هر دو مجهول است ولی رجان بر وزن شداد بلدی است در نجد و در فارس نیز محلی است که گفته می شود «رجان».)بود اسم پیغمبر اسلام و اهل بیت او و امت او نزد همین یوحنای دیلمی بود و او کسی است که امت عیسی و بنی اسرائیل را به ظهور خاتم انبیاء محمد صلى الله علیه و آله بشارت داد.
امام علیه السلام به سخن خود ادامه داده فرمود: ای نصرانی به خدا سوگند من مؤمنم و تصدیق میکنم آن عیسی را که به محمد ایمان آورده است و چیزی ما نمیتوانیم بر عیسای شما خورده بگیریم مگر ضعف او و کمی نماز و روزه اش .
جاثلیق : افسوس که علم خود را ضایع کردی و با این گفتار ضعف و ناتوانیت را آشکار ساختی من پیش از این سخن فکر میکردم شما دانشمندترین مسلمانان هستید؟!
امام علیه السلام : از چه جهت می فرمائید؟.
جاثلیق : از جهت بی اطلاعی شما نسبت ضعف و کم روزه داشتن و نماز خواندن را به عیسی بن مریم میدهید همه میدانند هیچ روز روزه اش
را افطار نکرد و هیچ شبی را نخوابید تمام روزگارش به روزه داشتن و عبادت پروردگار سپری شد .
امام علیه السلام : عیسی بن مریم برای کی نماز میخواند و روزه میگرفت؟ جاثلیق از پاسخ امام مبهوت شده زبانش بند آمد و حجتش منقطع گشت. امام علیه السلام : هنوز از تو سؤالاتی دارم ای نصرانی ....
جاثلیق : بپرسید اگر بدانم پاسخ میدهم .
امام علیه السلام : آیا قبول نداری که عیسی به اذن خداوند مردگان را زنده می کرد؟
جاثلیق : از این نظر انکار ندارم که اگر کسی مردگان را زنده کند و کور را بینا نماید و مرض برص (مرضی که در اثر آن لکه های سفید روی پوست بدن پیدا می شود، پیس هم می گویند.) را شفا بخشد او خدا و سزاوار پرستش است .
امام علیه السلام الیسع مانند عیسی بود بر روی آب راه می رفت و مردگان را زنده می کرد، کور مادرزاد را بینا مینمود و پیسی را خوب می کرد امتش او را خدا ندانستند و کسی او را پرستش نکرد، «حزقیل» پیغمبر خدا بود و مانند عیسی معجزاتی داشت سی و پنجهزار مرده را زنده کرد پس از آنکه شصت سال از مرگ و نابودیشان گذشته بود، اینجا امام (ع) روی به رأس الجالوت، رئیس یهودیان نموده فرمود :
آیا در تورات خوانده ای که این مردگان را حزقیل زنده کرد؟ این سی و پنج هزار نفر را بخت نصر در جنگ بیت المقدس( بیت المقدس همان مسجد اقصی است که دستخوش آتش سوزی قرار گرفت و اکنون در تصرف یهودیان در آمده است و صهیونیستها زشت ترین جنایات را هر روز بوجود می آورند و بیش از چهل سال است قبله اول مسلمین را غصب نموده و شرارت را به حد اعلی رسانده اند که فوق آن تصور نمی رود.) از جوانان بنی اسرائیل انتخاب نموده و با خود به بابل(بابل : ناحیه ای است که کوفه و حله در آن بوده جادو و شراب را به آن نسبت دهند. به قولی دماوند و به گفته ابوالحسن بابل کوفه است (معجم البلدان).) برد در آنجا هلاک شدند، خداوند متعال آنها را زنده گردانید این داستان در کتاب تورات نقل شده کسی نمی تواند انکار کند مگر اینکه کافر باشد به تورات .
رأس الجالوت در پاسخ امام علیه السلام گفت : ما این داستان را شنیده و شناخته ایم .
امام علیه السلام : راست گفتی اکنون ای یهودی این سفر از تورات را در نظر داشته باش تا من برایت بخوانم .
امام علیه السلام شروع به خواندن تورات نمود به طوری که دانشمند یهودی مضطرب شده و از قرائت آن حضرت تعجب میکرد.
امام علیه السلام : ای نصرانی آیا این سی و پنج هزار تن قبل از زمان عیسی بودند یا عیسی پیش از آنان بود؟
جائلیق : معلوم است پیش از عیسی بودند .
امام علیه السلام : بعد از عیسی بن مریم طایفه ای از قریش نزد پیامبر اسلام آمدند و از آن حضرت خواستند که مردگان را زنده کند، رسول خدا علی بن ابی طالب را با آنها به قبرستان فرستاد و فرمود با اینها برو و مردگانی که منظور قریش است و از تو میخواهند زنده کنی به صدائی بلند بخوان به آنها بگو ای فلان و ای فلان محمد رسول خدا به شما فرمان می دهد به اذن خدای جهان از جای برخیزید
علی بن ابی طالب با قریش به قبرستان رفت و طبق دستور رسول خدا مردگان را خواند مردگان سر از خاک برداشتند در حالی که خاک از سر و صورتشان می افشاندند قریش از چگونگی حال آنها سؤال می کردند و جواب میشنیدند در پایان اطلاع دادند که محمد (ص) پیغمبر است که این روزها به رسالت برانگیخته شده و ای کاش ما زمان او را درک میکردیم تا ایمان به او بیاوریم .
بعد امام علیه السلام ادامه داد پیغمبر اسلام کور را بینا نمود و پیس را خوب کرد و دیوانه را شفا داد و چهارپایان و پرندگان و جنیان و شیاطین با آن حضرت صحبت کردند ما او را خدا ندانسته و عبادتش نکردیم، ما این رقم معجزات را برای هیچیک از پیامبران الهی انکار نمی کنیم، حال که شما نصاری عیسی را خدا میدانید پس چرا الیسع و حزقیل را خدا نمی دانید با اینکه کارهای عیسی را میکردند بلکه تنها این دو نفر کارهای عیسی را نمی کردند گروهی از بنی اسرائیل از ترس مرض و با و طاعون از شهرهای خود فرار کردند آنان هزاران نفر بودند که از مرگ فرار میکردند ولی ناگهان فرمان خداوند در رسید و در یک ساعت معین همگی مردند ساکنین آن قریه چون این جریان دیدند دیواری در اطرافشان کشیدند همچنان بودند تا استخوانها متلاشی و پوسیده شد پیغمبری از پیامبران بنی اسرائیل بر آن مردگان گذشت از آنها تعجب نمود و از زیادی استخوانهای انباشته شده، به حیرت افتاد از طرف آفریدگار جهان به او وحی شد میل داری آنها را زنده گردانم و تو آنها را انذار کنی؟
عرض کرد: آری پروردگارا؟ به آن پیغمبر خطاب شد بخوان آنها را تا زنده شوند. آن پیغمبر گفت :
ايتها العظام الباليه قومى باذن الله - عز وجل - ای استخوانهای پوسیده و متلاشی شده به فرمان خدا بپاخیزید همگی بپا خواستند خاک از سر و صورت پاک میکردند .
دیگر از انبیاء حضرت ابراهیم خلیل الرحمن بود، چهار مرغ متخالف( آن چهار مرغ عبارت بودند از کرکس و مرغابی و طاووس و خروس - تفسیر صافی.) را قطعه قطعه نمود و در هم آمیخت و هر قسمتی را بر قله کوهی نهاد و از آن پس آنها را به نام خواند هر یک جزء خود را جذب نموده و بسوی ابراهیم پرواز کردند. (سوره بقره آیه 259)
موسی بن عمران با هفتاد نفر از برگزیدگان بنی اسرائیل به کوه رفتند به موسی بن عمران گفتند: تو خدا را دیده ای به ما هم نشان بده تا ببینیم. موسی بن عمران پاسخ داد من خدا را ندیده ام گفتند پس ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه خدا را به ما بنمایانی ناگاه صاعقه و آتشی بر آنها وارد شد، همگی سوختند و موسی بن عمران تنها باقی ماند، عرض کرد: پروردگارا من هفتاد تن از بین بنی اسرائیل انتخاب کردم و با آنها بدین کوه آمدم چگونه به تنهایی بازگشت کنم جواب قوم خود را چه بدهم؟ من این خبر را به آنها بدهم مرا تصدیق میکنند؟ فلو شئت أهلكتهم من قبل و اياى اتهلكنا بما فعل السفهاء منا اگر میخواستی هلاک میکردی از پیش ایشان را و مرا آیا هلاک میکنی ما را به آنچه بجا آوردند سفیهان از قوم ما؟ خداوند متعال آنان را زنده گردانید، آنچه را من خاطر نشان ساختم توانائی و قدرت نداری انکار کنی چه اینکه تورات و انجیل و زبور و قرآن بدین قضایا گواه و ناطقند نتیجه اینکه اگر هر کسی مرده ای را زنده کند یا کوری را بینا نماید و یا مرض پیسی را شفا بخشد و یا دیوانه ای را عاقل کند او سزاوار خدائی و پرستش باشد؟ باید شما این پیامبران را خدا بدانید و هر یک جداگانه پرستش شوند، چه می گوئی ای نصرانی؟
جاثلیق : گفتار راستین تو را تصدیق می کنم، لا اله الا الله .
مناظره امام با دانشمند یهودی
امام علیه السلام رو به رأس الجالوت نموده و فرمود : ای یهودی توجه به سخنان من داشته باش قسم میدهم تو را به ده معجزی که بر موسی بن عمران نازل شد آیا در تورات خبر محمد (ص) و امت محمد (ص) را خوانده ای؟ در تورات اینگونه است: هنگامی که امت بازپسین آیند پیروان کسی باشند که سوار شتر بشود پروردگار را از روی جد و حقیقت تسبیح و تنزیه کنند در عبادتگاههای جدید باید بنی اسرائیل بسوی ایشان و ملک ایشان پناه جویند تا دلهای ایشان آرامش یابد بدرستی که در دست ایشان است شمشیرهایی که به آن شمشیرها از امتهای گمراه در اطراف زمین انتقام کشند آیا در تورات اینطور نوشته نیست؟
جاثليق تصدیق میکنم در تورات چنین که فرمودید یافته ام .
خواننده عزیز ناچاریم به طور اختصار نیز درباره تورات و بشارت آن و مذهب یهودیان برای شما گفتاری چند بازگو کنیم همچنانکه در صفحاتی پیش از انجیل و مسیح صحبت بمیان آوردیم اگر چه هنوز بحث امام (ع) با دانشمند مسیحی پایان نپذیرفته و چنانکه ملاحظه خواهید کرد پس از گفتگوی مختصری با دانشمند یهودی امام (ع) با جاثلیق دانشمند نصرانی به گفتگو می پردازد.
شناسنامه تورات :
به هر جهت کلمه تورات در لغت عبری به معنی شریعت یا ناموس است بعضی تصور میکنند که این تورات که اکنون در دست اهل کتاب است. همان توراتی است که خدایتعالی آن را بر موسی نازل فرموده و در قرآن کریم بنام هدایت و نور ذکر شده است ولی این تصور بیجا و خطاست زیرا جای تردید نیست که تورات اصلی موسیٰ قرنها پیش از نزول قرآن در فتنه ها و جنگهای فلسطین از میان رفته است و جماعتی از محققین و دانشمندان اروپا مانند «پوسیبس» و «آدام کلارک» و «هورن» و امثال ایشان معتقدند که نسخهٔ اصلی پس از وفات موسی در صندوق شهادت بوده و علماء بنی اسرائیل بر
حسب وصیت موسی در هر هفت سال یکبار آنرا بیرون می آورده اند و بر بنی اسرائیل می خوانده اند و آن کتاب در همان روزگار قدیم مفقود شده و بعقیده جمعی از محققین پس از مفقود شدن نسخه اصلی تورات عزیز پیغمبر به کمک حجی و زکریا که ایشان نیز از پیغمبران بوده اند تورات را بساخت و بپرداخت و این نسخه نیز در حوادث و فتنه های بعد ناپدید شد .
در قرن دوم قبل از میلاد هفتاد و دو نفر از علمای یهودی به امر پتوله می (بطلميوس دوم ۲۸۵ - ۲۴۷ ق م) پادشاه مصر تمامی تورات را به عبرانی ترجمه نمودند و این ترجمه که امروزه معروف به ترجمه هفتاد است بین یهودیان و مسیحیان قرن اول معمول بود و آن عبارت است از پنج سفر : ۱ - سفر تكوين ۲ - سفر خروج - سفر اخبار لاویان ۴- سفر اعداد ۵- سفر تثنیه با توجه به اینکه در شماره های ۵ و ۶ و ۷ و ۸ از فصل سی و چهارم از سفر تثنيه شرح وفات و دفن موسی و سوگواری بنی اسرائیل را بر آن حضرت بیان میکند و پیداست که گوینده این سخن موسی نیست .
در شماره ۱۰ از همان فصل و همان سفر میگوید : و تا حال در میان بنی اسرائیل پیغمبری مثل موسی برنخاست که خداوند او را روبرو تعارف کرد بدیهی است گوینده این سخن موسی نیست .
در فصل دوازدهم از سفر اعداد فصل مفصلی درباره تشریف بخشیدن خدا به موسی و هارون گفتگو میکند .
و در شماره ۲ از همان فصل میگوید اما موسی از تمام مردمی که بر روی زمین بودند بیشتر حلیم بود و جای تردید نیست که گوینده این سخن موسی نیست بعلاوه در همین اسفار پنجگانه ادله فراوانی هست که نشان می دهد تاریخ تألیف آنها مدتها بعد از زمان موسی بوده .
مثلاً در شماره ۳۱ از فصل سی و ششم از سفر تکوین می گوید : و ملوکی که در زمین روم سلطنت نمودند قبل از اینکه پادشاهی بر بنی اسرائیل سلطنت نماید اینان بودند سپس نویسنده این فصل نام و نشان ملوک بنی اسرائیل را شرح می دهد و دقت در این فصل به خوبی نشان می دهد که این فصل قرنها پس از موسی نوشته شده زیرا در زمان موسی هنوز گفتگوئی از ملوک و سلطنت در میان نبوده و کسانی که در این فصل از ایشان نام برده شده قرنها بعد از موسی بوجود آمده اند .
از این نمونه ها فراوان است که ما به ذکر همین مقدار اكتفاء و بقیه بحث را در فرهنگ قرآن بلاغی و بیان الادیان معالى و رحلة المدرسيه ملاحظه نمائید .
از همین نظر زیر ذره بین انتقاد قرار گرفت و در قرون وسطی عده ای از دانشمندان غرب تورات را زیر ذره بین انتقاد قرار دادند تا آنجا که اسپنیوزا فيلسوف اسرائیلی قلم نقد بدست گرفت و کتابی بنام ابحاث لاهوتی سیاسی تألیف کرده و تورات را بباد انتقاد شدید گرفته است ، و این جریان از طرف دانشمندان و ناقدین همچنان ادامه یافت و معارضات تاریخی و تناقضهای فراوان تورات استخراج شد.
و سرانجام این نتیجه قطعی بدست آمد که تورات کنونی تألیف شخص معینی نیست و اسفار قانونی آن در تاریخها و زمانهای مختلف نوشته شده و تاریخ : تأليف سفر خروج قرن نهم و تاریخ تألیف سفر تثنیه قرن هشتم و هفتم قبل از میلاد است، و سفر اخبار پس از سال پانصد و شانزده قبل از میلاد نوشته شده و مواد این اسفار یا آداب و رسوم و قوانین و مقرراتی است که در میان ملل خاورمیانه معمول بوده و یا اطلاعاتی است که بنی اسرائیل در اسارت بابل از نظامات و مقررات مدنی آن سامان فرا گرفته اند علاوه بر آنچه ذکر شد باید در نظر داشت که اهل کتاب عصر حاضر سه رقم تورات دارند که هر یک از آنها مورد قبول جماعتی از ایشان است عده ای از اهل کتاب تورات یونانی را رسمی میدانند و گروهی تورات عبری را به رسمیت می شناسند و گروهی دیگر سامری را رسمی و قانونی می دانند .
و این سه نسخه کنونی تورات در بسیاری از موارد با هم اختلاف دارند و مورد اختلاف تورات سامری با توراتهای دیگر ۲۶۵ مورد بالغ است .
خواننده گرامی باید توجه به این نکته داشته باشد که یهود و نصاری دو ملت کهن و اهل کتاب میباشند و ما اکنون که در کنکاش و تحقیق و بررسی از کتاب آنان هستیم امری خطیر و قابل توجه را پیگیری نموده ایم ضمن اینکه بحث از وضع کتاب و احکام آنان میکنیم این حقیقت را روشن می نمائیم که ما اسلام را بدون تأمل و برهان نپذیرفته ایم .
ما به مقدار وسع و توانائی خویش ادیان مختلف جهانی را بررسی نموده و کتابهای آنان را خوانده ایم جز راه انصاف و حق پوئی طریقی نرفته ایم در این میان اسلام را بهترین ادیان و ناسخ سایر ادیان یافتیم، کتاب آسمانی مسلمانان کتابی دست نخورده و عاری از هر نقص و خرافات بوده و حتی یک مورد جای خورده گیری و اشکال تراشی ندارد با اینکه نزدیک به چهارده قرن است که این کتاب آسمانی و معجزه جاودانی اهل عالم را مخاطب ساخته فریاد میزند که اگر شکی دارید در اینکه این کتاب کلام خدا باشد، مانندش بیاورید اگر مثل آن نمیتوانید ده سوره به هم ببافید که معانیش هم هر چه باشد زیبائی و گیرائی و خوش آهنگی و دیگر محاسن و مزایای لفظی و بیانی آن را داشته باشد هرگاه از انجام چنین کاری هم عاجزید فقط یک سوره مثلش بیاورید اگر از آوردن مانند یک سوره هم ناتوان ماندید و قطعاً هیچگاه و هرگز نخواهید توانست و قدرت بر انجام این عمل نخواهید داشت. پس از آتشی که آتش افروزش مردم و سنگ می باشد، بترسید. قرآن در این مبارزه طلبی نفرموده است که مثل سوره های طولانی یا متوسط بلکه به طور مطلق گفته مانند یک سوره بیاورید هر چند کوچکترین سوره ها باشد.
عدم تحریف در قرآن
صادق رافعی در کتاب اعجاز القرآن میگوید بسیاری از افراد ناوارد و غیر خبره مسلماً با خود میاندیشند که آوردن مثل یک سوره کوتاه که نباید مشکل باشد غافل از اینکه معارضه با سور قصار دشوارتر است و سخن شناسان به خوبی این مطلب را میفهمند و علت و جهتش را می دانند از کوچکترین سور قرآن سوره کوثر است که مجموعاً چهار جمله و اندازه یک سطر است .
هم در زمان نزول قرآن قهرمانان سخن از شعراء و خطباء بسیار بودند و زبان عرب به اوج کمال رسیده بود و هم از آن عصر تاکنون میلیاردها گویندگان و نویسندگان توانا و زبر دست وجود داشته اند و هم اکنون چه بسیار فصحا و بلغا و نوابغ بیان و بلاغت در زبان عربی هستند که غیر مسلمان بلکه برخی دشمن اسلام میباشند مترجمان تورات و انجیل به عربی و مؤلفین کتب و مطبوعات و مدیران مجلات و سایر نوشته های تبلیغی ضد دینی یا ضد اسلامی به زبان تازی چرا با همکاری هم مانند یک سوره توحید یا کوثر نمی نویسند؟ و بجای این همه هزینه های تبلیغی و انتشارات و مؤلفات و توطئه و فعالیتهای گوناگون بر ضد قرآن و اسلام یک عمل به ظاهر ساده را انجام نمی دهند؟
بدیهی است که نمی توانند و آیا چه معجزه ای روشن تر و بهتر از این در میان جمیع معجزات انبیاء میتوان یافت لذا فخر رازی و عبده می نویسند: مسیلمه که یکی از پیغمبران دروغی و مدعیان کاذب علاوه بر اینکه تازی نژاد و عربی زبان مادری اوست در عصری هم می زیسته که فصاحت و بلاغت به اوج کمال رسیده و قریحه لغوی عرب بسیار توانا بوده است مبارزه با سوره کوثر نمود و گفت :
انا اعطيناك الجماهر فصل لربك و جاهر ، ان مبغضک رجل کافر با
اینکه مسیلمه در این مبارزه چیزی نیاورده و فقط سوره کوثر را گرفته و فواصل را تغییر داده و لفظ و شانی را ترجمه نموده است (مبغض) و این جز تقلیدی بی جا و بی مزه و اقتباس و استراقی بیش نیست در عین حال شما در همین عوض کردن الفاظ دقت کنید اندکی از معانی و مزایای الفاظ (کوثر) و (انحر) و (ابتر) و تناسب آنها را با یکدیگر و با سور قبل و بعد و ارتباط آنها را با آنچه کفار و دشمنان آن حضرت درباره اش میگفتند و می پنداشتند و غیر این امور در تفسیر این سوره ملاحظه کنید . (تفسیرهای موجود پارسی)
اینک معانی الفاظ مسیلمه را ببینید لفظ (جماهر) به ضم جیم به معنی چیز ستبر و کلفت است و لفظ جاهر یعنی آشکار کردن یا آواز برداشتن و بلند خواندن و گفتن با هم شرکت کنید و ترجمه این سوره این بی خرد چنین می شود ما به تو چیز ستبر و کلفتی دادیم پس نمازگزار و با هم بخوانید یا آواز بردارید، همانا که دشمن دارنده تو مردی کافر است .
شگفت تر اینکه عبده نقل نموده که یکی از مبلغین بی سواد و کم خرد مسیحی باز الفاظ مسیلمه را تغییر داده و به او نسبت داده است و در حقیقت به خیال خود الفاظ و خطای او را تصحیح و اصلاح کرده و از او پشتیبانی نموده است عبارت او چنین است : انا اعطیناک الجواهر، فصل لربک و جاهر و لا تعتمد قول ساهر که جماهر را به جواهر تبدیل نموده و توجه نداشته که خداوند جواهری به پیغمبر نداده است و پیغمبران در جامه فقر ظهور میکنند تا نشر دعوتشان به تأیید الهی و مدد غیبی باشد نه سیم و زر و در و گوهر و نیز آیه آخر به کلی بی معنی است زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله هیچگاه به گفتار جادوگر اعتماد نکرده که خداوند او را منع کند و اعتماد به قول ساحر در عرب هم معمول نبوده بلکه اساساً جادوگر اهل گفتار نیست، و بر عکس مرد کردار است و با اعمال خود موجب حیرت و تعجب دیگران می شود و شما از این مقایسه بی اساس بودن ادعای متنبیهای پارسی گوی را که به تقلید قرآن و با اقتباس از آن آیات عربی پر از غلط و بی معنی می بافند درک کنید
بالاخره به اتفاق تمامی فرق اسلامی قرآن مجید که اکنون میلیونها نسخه آن به زبانهای گوناگون در سراسر جهان منتشر است، همان کتابی است که در چهارده قرن پیش بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم به وحی الهی نازل گشته و تاکنون نسخه ای از قرآن در هیچیک از اعصار و قرون اسلامی یافت نشده است که آیات و سوره های آن اندک اختلافی با این قرآن موجود داشته باشد. این کتاب مجید آسمانی صورت و معنی خود را در تمامی تطورات محفوظ داشته و هرگز مورد دستبرد و تغییر و تبدیل واقع نگشته است .( انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون، لا مبدل لكلماته، ولا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه و آیاتی دیگر که بدین معنی دلالت دارد.)
و حتى فرق غیر اسلامی هم که آن را آسمانی نمی دانند هرگز دعوی تحریف و تغییر در مورد آن نکرده و این کتاب را گفته حضرت محمد می شناسند. برخلاف کتب مقدسه عهدین تورات و انجیل که اضافه بر آنکه دستخوش تحریف و دستبرد واقع شده و در میان آیات هر یک نسبت به سایر آیات و همچنین نسبت به دیگر نسخه های منسوبه به وحی تناقض و تضاد فراوان حکم فرما است و تحدی با تورات و انجيل بمكان من الامكان و مقدور همگی است چنانکه بهتر از آن را آورده اند .
آقای منوچهر مطیعی نویسنده کتابهای زندگی پیامبران از قبیل یوسف موسی، سلیمان و عیسی و غیر اینها انصافاً بافندگی و دروغ پردازی و عبارات زیبا آوردن و نسبتهای ناروا به پیامبران الهی دادن نامبرده بیشتر و بهتر از نویسندگان تورات و انجیل است خیلی جالب تر از عهده نقش خود بر آمده و در خرافات آوری و دروغگوئی گوی سبقت را از نویسندگان تورات و انجیل ربوده و پیش افتاده است. این سری نویسندگان در عصر ما فراوانند .( بویژه این روزها که در حال چاپ این کتاب هستم فرد خبیث تری از همه به نام سلمان رشدی آیات شیطانی را نوشته و آنقدر اراجیف و نسبتهای ناروا به تمام انبیاء داده که امام امت حکم ارتداد و قتل او را صادر فرمودند و یکی از موضوعات جهان اسلام شده است .)
بالاخره می خواستیم یادآور شویم اگر مسلمانان به دین مقدس اسلام گرویده اند، اگر شیعیان علی بن ابیطالب و پیروان امام صادق و امام باقر علیهم السلام میگویند در زیر آسمان گشاده و زمین پهناور دین حق صحیح را ما انتخاب نموده ایم و بقیه مردم از نظر دین در ضلالت و گمراهی هستند سخن بی جا نگفته و بدون دلیل و برهان دین اسلام را نپذیرفته اند، بلکه با مقایسه نمودن کتاب آسمانی خود و سایر کتابها از قبیل تورات و انجیل کافی بوده است که به اسلام بگروند و از پیروان مکتب علوی و مکتب جعفری و رضوی شوند .
تحریفات در تورات
بخاطر دارم با همین یهودیان که مورد بررسی ما قرار گرفته اند، گاهی که صحبت کرده ام همین یک جمله برای محکومیت و ابطال عقیده و محرف بودن کتاب آنها کفایت میکرد و جوابی نداشتند بدهند، تمام ملت یهود در شرق و غرب عقیده به روز رستاخیز و قیامت دارند بلکه تمام ملیون و موحدین قیامت و روز رستاخیز را انکار نمیکنند و تمام انبیاء الهی جای شک و تردیدی نیست که مردم را از آتش ترسانده و تحذیر و تنذیر فرموده اند.
اکنون تورات یهودیها را صفحه شماری کنید ببینید در سراسر آن یک کلمه از قیامت و روز رستاخیز پیدا میشود در هیچ موردی صریحاً نمی گوید اگر گناه کردید ظلم نمودید و یا جنایتی را انجام دادید قیامتی هست یا آتش شما را میسوزاند یا عذاب میشوید یا روز پاداشی در کار است.
اصولاً همین یک موضوع کافی است که ثابت کند این توراتی که در دست یهودیان امروز است غیر از آن توراتی است که بر موسی بن عمران نازل شده و در دسترس یهودیها و بنی اسرائیل عصر آن پیغمبر بزرگوار بوده است این تورات به قدری خرافات و مطالب دور از خرد و اندیشه دارد که شاید از افراد معمولی و عاقل یک چنین گفتار و کرداری صادر نگردد.
تورات کنونی ناشایست ترین نسبتهای ناروا را به انبیاء الهی داده در خروج ۳۲ ۱-۵ تصریح میکند که هارون در غیاب موسی به خواهش بنی اسرائیل گوساله ای از طلا برای عبادت آنان ساخت، مشروحاً جریانی را ذکر نموده است که از حوصله این نوشته خارج است .
تورات کنونی حضرت سلیمان را مشرک و مردی عشقباز معرفی نموده است، سلیمان در اثر سلطنت و سیطره خداداد بی نهایت ثروتمند گشته و به عیاشی و تشریفات و حشمت اندرون که در تثنية ١٦:١٧ و ١٧) اكيداً منع شده است، بپرداخت و با وجود تهدیدی که در دومین خواب از خدا یافت اول ملوک ۱ - ۹) و (۲) تواریخ : ۱۱ - ۲۲) به تکبر و سهل انگاری گذرانیده و خدا را فراموش کرد و با زنهای بیگانه که خدا از ازدواج و معاشرت با آنان منع کرده بود بنای محبت و عشقبازی و زناشوئی گذاشت تا آنکه از آنان هفتصد زن عقدی و سیصد متعه به ازدواج خود آورد.
این زنان عقل و ایمان سلیمان را به هنگام پیری از خدا منحرف ساخته و به خود متوجه کردند به حدی که حضرت سلیمان در عقیده نیز پیرو آنان شده و بر بالای بلندی برای هر دسته از زنان خود بتخانه ای جداگانه بنا کرد ملوک اول ۱۱ ۱- ۸ و نحميا (۲۶:۱۳ سلیمان که به قدرت و سلطنت عظیمی نائل گشته بود ملوک (۲۰۴) بسیاری از قوم خود را به واسطه مذلت اجباری و اضافه مالیات مظلوم داشته به حدی که مردم ستمدیده در جلوس بار عام به تظلم برخاستند، سلیمان نسبت به رعیت نیز انواع ستمها را روا می داشت و مردم را به خدمت اجباری میگماشت. از قول ایوب در (۱:۱۰ و ۲ و (۷) میگوید به خدا گفت: چرا با من دعوی میکنی؟ آیا شایسته است به من ستم کنی با آنکه میدانی شرور نیستم؟ از زندگی به کلی بیزار شده ام چرا دست از من نمی داری و فرصتم نمیدهی که آب دهانم را فرو برم؟ چرا مرا هدف بلایای خود نهاده ای؟ ای مردم خدا مرا واژگون کرد و دام خویش بر من نهاده از ظلم او داد میزنم جواب نمیشنوم و انصافی نمیبینم خدا جلال مراکنده و تاج سر مرا برداشته غضبش را بر من افروخته و مرا مانند دشمن خود می شمارد ای مردم شما نیز چرا مثل خدا از گوشتم سیر نمی شوید ایوب ٦:١٩ - ٢٢).
تورات می نویسد: یعقوب پیغمبری را به خدعه و نیرنگ از پدر گرفت و با خدا به جنگ برخواست تورات تصریح می کند که یعقوب از هنگامی اسرائیل نامیده شد که بر خدا غالب آمد هوشیع ۳:۱۲) و این کامیابی موقعی بود که یعقوب از پدران «ارم برگشته و خدای بر وی نمودار شده به او برکت داد و گفت : از این پس نام تو اسرائیل باشد تکوین ۹:۳۵ و ۱۰) زیرا خدا را در برابر خود دید و بر او چیره شد و به همین جهت نام آن مکان را (نپوئیل) گود زورخانه گذارد. در تکوین (۴۲:۳۲-۳۲) می نویسد شخصی از طلوع فجر تا صبح با یعقوب کشتی گرفت و چون دید بر یعقوب نمی تواند غلبه کند، ران او را فشرد تا سست شد آنگاه به یعقوب گفت: مرا رها کن که خورشید طلوع کرده.
یعقوب در پاسخ گفت: تا مرا برکت ندهی رهایت نخواهم کرد، لذا او را برکت داده از نامش پرسید سپس بوی گفت دیگر نام تو یعقوب نباشد زیرا غلبه کردی و بر مردم نیز غالب خواهی شد.
تورات داود پیغمبر را مرد قاتل و زناکار معرفی نموده در (۲) شموئیل ۱۰:۱۲ - (۲۰) می نویسد: خدا حضرت داود را به شدت تهدید کرد و گفت با این همه نعمت که به تو ارزانی داشته و به مقام نبوت و سلطنت تو را مفتخر نمودم چرا فرمان مرا ناچیز شمرده و به اعمال پلید و گناه خود را آلوده ساختی؟ از چه سبب از راه هوس و شهوت او ریا حتی» را به قتل رسانیده و زنش را بر خلاف عفاف به خود خواندی اینک تو را در برابر این اعمال پلید سخت پاداش میدهم شمشیر ستم و عداوت برای همیشه در خانه و دودمانت حکمفرما باشد که دستهای خود را به خون یکدیگر آلوده سازند و بلا از خانه تو برپا خواهم کرد که در آغوش محنت و رنج بسر برند و چون در پنهانی از راه مکر زن اوریا» را ربودی زنان تو را در روز روشن آشکارا به دست رفیقانت سپارم که با آنها همبستر شوند و زن اوریا برای تو پسری خواهد زائید که او را به دست قهر و خشم خود نابود سازم .
تورات در اعداد ( ۱۲:۲۰) و (۱۴:۲۷) صریحاً به موسی و هارون نسبت داده است که به خدا ایمان نیاورده و از امرش تخلف نموده و او را در حضور بنی اسرائیل تقدیس و تجلیل نکردند.
بالاخره در تورات کنونی بقدری به مقام پیامبران جسارت و توهین شده و خرافات و نسبتهای ناروا آورده شده.
که مثنوی چندان شود که چهل شتر گر کشد عاجز شود از بار پر در اشعیاء ( ۱:۲۰ - (۴) گوید خدا اشعیاء پیمبر را امر نمود که سه سال در میان مردم پابرهنه و عریان گردش کند.
و در حزقیال گوید : خدا پیمبر خود حزقیال را امر نمود که نان خود را با فضله انسان طبخ نموده و در جلوی چشم بنی اسرائیل بخورد تا بدانند که آنها نیز نان خود بدین منوال خواهند خورد حزقیال برای اینکه به اهالی اورشلیم وانمود سازد که ثلث آنان از گرسنگی خواهند مرد و ثلث آنها با شمشیر قطعه قطعه شده و بقیه طعمه آتش خواهند شد حزقیال را دستور داد که تیغ دلاکی بگیرد و تمامی سر و ریش خود را بتراشد آنگاه ثلث آن را بر باد دهد و ثلث آن را با تیغ ریز ریز نموده و بقیه را در شهر به آتش بسوزد (حزقیال : ۱:۵ - ۵). و به هوشع پیمبر خدا فرمود چون زمین زنا کرد، تو نیز روانه شده برای خویش زن زانیه و اولاد زناکار اختیار کن (هوشع ۲:۱).
در تکوین (۲۰:۹ - (۲۴) به حضرت نوح نسبت شرابخواری داده گوید: (۲۰) و نوح آغاز فلاحت زمین کرده تاکستانی غرس کرد (۲۱) و از شراب خورده مست شد و در میان چادرش بیستر بود (۲۲) و حام پدر کنعن برهنگی پدرش را دید و بدو برادرش در بیرون خبر داد (۲۳) و سام و یافت بالاپوشی گرفته بر دوش هر دوی خود گذاشته و به عقب رفته برهنگی پدر خودشان را ندیدند (۲۴) و نوح از سکر خود بیدار شد و آنچه پسر کوچکش به او کرده بود فهمید. حضرت لوط را مردی شراب خوار و زنا کننده آن هم با دخترانش معرفی نموده . ( بشارات عهدین)
در تاریخ ادیان هیچگاه به مانند خدائی را که تورات یهودیان معرفی نموده، برخورد نخواهم کرد.
خدائی که نیروهایش انباشته از کینه توزی و انتقام جوئی است . خداوندی که فتح و ظفر را تنها در پرتو شمشیر باز می شناسد.
خدائی که انتقام گناهکاران را تا چند پشت از فرزندان و نوادگان باز میگیرد.
خداوندگاری که دعوت به دادن قربانی انسان مینماید .
خدائی که گناهکار و بیگناه را در شهرهایی وسیع به واسطه نافرمانی نابود کرده و شهرها را به ویرانی میکشد (یهوه) به خود می بالد که چگونه دشمنان خود را به بدترین وجهی از میان بر میدارد برای پیروزی قومش از هیچ جنایت و وحشی گری روگردان نیست و این وحشی گری ها به همان اندازه که در نظر ما مردود و مورد نفرت است الگوی خصایص اخلاقی مردم آن زمان میباشد.
بالاخره تورات جولانگاه انتقام جوئیهای این خدا است، زمانی بر آن می شود تا تمام قوم را بر گناه آن عده ای که گوساله زرینه را پرستیده اند به هلاکت در اندازد و موسی ناچار از آن میشود تا وی را پند دهد تا از لجاجت و اعمال قهر آمیز باز ایستد. پس خدا پند پیامبر خویش را قبول کرده و از هلاکت قوم برگزیده خود که به گوساله پرستی نپرداخته بودند رجوع می کند اما دگر باره از این عفو و بخشایش و درگذشت بر آن شد تا کوچک و بزرگ یهود را جهت نافرمانی موسی از میان بردارد، اما موسی قول خداوند فراموش کار را به یادش می آورد و از روی دلسوزی بالحنی هشدارانه و همراه با گزندی از تهدید میگوید نیک بیندیش که مردم پس از این عمل درباره ات چگونه به داوری خواهند پرداخت افزوده به اینها «یهوه» در لعن و نفرین و دشنام گویی نیز دست توانا داشته است که شواهدش در سراسر کتاب مقدس پراکنده است . (بیان الادیان)
تورات، خدا و موسی و بیشتری از انبیاء را به عنوان جنگجو و انتقام کش و برباد دهنده هستیها و منشاء تمام بدبختیها معرفی نموده است، لذا پیروان این تورات محرف و یهودیان از نظر اسلام منفور بوده و جنگهای اسلام با ملت یهود سهمگین تر و بیشتر از ملل دیگر بوده است. در کتاب وسائل الشیعه که از مدارک معتبر اسلامی است بابی تشکیل شده در استحباب اخراج یهود از مدینه آیات قرآن شدیداً از آنها مذمت فرموده و آنان را ملتی به غضب پروردگار مبتلا شده معرفی نموده است هیچگاه بین مسلمین و یهودیان صلح و آشتی برقرار نبوده همواره یهودیان برای نابودی مسلمین کوشش می کرده اند و در این هدف از هیچ جنایت و خیانت دریغ نمی نموده اند تا آنجا که می خواستند جسد پیامبر اسلام را بربایند.
توطئه یهود برای جسد پیامبر
نورالدین عباسی به دوران خلافت خودش رسول خدا را در خواب دید که به وی فرمودند: ای نورالدین به فریادم برس، بامدادان علماء بغداد را گرد آورده خواب دوشینه بر آنها باز گفت و تعبیر خواست نقیب بغداد وی را گفت : آن دانم که رسول الله را در همین عالم مادی خطری در پیش است، زیرا در غیر این صورت پناه بردن مجردی به مادی مورد ندارد، شب دوم فرا رسید نورالدین پس از فراغت مهام امور ممالک اسلام به حرمسرا آمد، به خواب رفت هنوز گرم خواب نشده پیکر مقدس رسول الله به رؤیایش مجسم شده فرمود: «یا نورالدین اغثنی یعنی ای نورالدین به فریاد من برس، خلیفه از خواب پرید مضطرب و پریشان شد ولی راه از چاه و صواب از خطا نمی دانست، ناچار دست به طرف ایزد متعال بلند کرد با چشم گریان از در گاهش مسئلت نمود که به منظور رسول اکرم هدایت شود. برای شب سوم این خواب با صورتی عجیب و مدهش بر نورالدین تکرار شد، رسول الله را به خواب دید در حالی که بدن مبارک حضرت میلرزید و فرمود: «یا نورالدین اغثنی صبر و قرار از وی سلب شد به خود گفت آنچه هست در مدینه است. از جای برخاست به اصطبل داخل شد و همان نیمه شب با عده ای از ملازمان حاضر دربار سوار شده و بسوی مدینه روان شد طی طریق مدینه نمود چون خواب بر وی تکرار نشد دریافت که به مقصود روان است چندی در شهر مدینه بماند و همواره به تفکر و اندیشه فرو بود آنگاه چنان پنداشت شاید در اولاد رسول الله مصیبت زده ای وجود داشته باشد که حیاء و عفاف آن خاندان مانع اظهار است خواست تماس نزدیکی با تمام ساکنین مدینه پیدا کند و خود با آنها مواجه و مقابل شود شاید بدین طریق عضو دردمند را پیدا کند، بدین منظور در هر کوی و برزن جارچیان ندا در دادند که برای روز چهارشنبه تمامت ساکنین مدینه در عریض که قریه ای است در چند میلی مدینه مهمان خلیفه اند و احدی را حق درنگ در شهر نیست و چنان تأکید سخت در اجراء فرمان شد که بایستی مردم حیوانات اهلی خود را همراه بیاورند نکند کسی به عذر داشتن گاو و گوسفند حاضر نشود، بامداد چهارشنبه تمام اهل شهر بسوی عریض کوچ کردند، اهل هر محل از چهار محله مدینه در جای مخصوص که قبلاً برای آنها تهیه شده بود مستقر گردیدند. نزدیک ظهر نورالدین در میان جمعیت شهر به گردش پرداخت نخست کدخدایان چهار محله مدینه را به حضور خواسته به آنها امر کرد هر یک ساکنین محل خود را بازرسی کند همه آمده اند و یا کسی هست که در شهر مانده باشد .
یکی از کدخدایان پس از بازرسی گزارش داد که دو نفر جوان غریب که تازه گی به مدینه آمده و در جوار مرقد رسول الله کرایه نشین هستند، حاضر نشده اند! نورالدین چابک سوارانی برای احضار آن دو نفر مأمور شهر کرد، مأمورین آنها را از خانه بدر کرده حضور خلیفه آوردند، ولی قدرت سخن از آنها سلب شده بود نورالدین دستور داد خانه آنها بازرسی شود، هنگام بازرسی مشاهده شد نقبی در میان خانه آنها کنده شده که به طرف جسد مطهر رسول الله پیش میرود و یکی دو ذرع مانده که به پیکر پاک و مقدس رسول الله برسد، سپس آن دو نفر چنین اقرار کردند، یهودیان خارج شبه جزیره عربستان مدتها پیش نقشه دزدیدن جسد پیغمبر اسلام را طرح کرده و ما را مأمور اجراء آن ساختند تا پس از ربودن آن را گروگان نجات فلسطین قرار دهند اگر مسلمانان فلسطین را به یهودیان رد کردند جسد مطهر به آنها رد شود و الا ... از آن پس نورالدین اطراف مرقد مطهر را از آهن ذوب شده بپوشانید و از دستبرد یهود مصون داشت. (نامه هفتگی پرچم اسلام و گلستان فوزی و چند نوشته دیگر .)
اثبات تحریف کتب ادیان قبل از اسلام
شاید مقداری سخن بیش از آنچه در نظر داشتیم فراهم آمد و قانون : الكلام يجر الکلام در این صفحات مصداق پیدا کرد لذا تا اینکه از مقصد دور نشده ایم به نگارش بقیه مناظره امام علیه السلام با دانشمندان ادیان می پردازیم و پیوند مطالب گذشته را به چند بشارت از کتاب تورات به ظهور پیامبر اسلام پایان میدهیم .
با توجه به اینکه اگر اشکال شود شما که ثابت کردید این کتابها تحریف شده و مورد دستبرد بشرها قرار گرفته و ساخته افکار انسانی است پس چگونه به آن کتابها استدلال میجوئید و به بشارات آن معتقد می شوید.
در پاسخ میگوئیم اوّلاً ما هیچگاه ادعا ننمودیم، تمام این کتابها ساخته افکار بشری است و حتی یک کلمه از گفتار خدا و انبیاء در آنها پیدا نمی شود بلکه این تورات و اغلب کتبی که در دست اهل کتاب است مجموعه ای مخلوط و مرکب از حق و باطل است و بسیاری از حکمتها و احکام الهی مانند جواهری که در مزبله پراکنده باشد در میان خرافات و سخافات این کتب یافت میشود و به همین جهت قرآن کریم درباره اهل کتاب بیان می کند: «اوتوا نصيباً من الكتاب».
و در این بیان خاطر نشان می سازد که قسمتی از سخنان الهی در این كتب وجود دارد و هم چنین بیان پیغمبر اکرم راجع به همین معنی است که فرمود از اهل کتاب درباره چیزی سئوال نکنید زیرا ممکن است حقی را برای شما بگویند و شما آن را انکار کنید و یا سخن باطلی بگویند و شما آن را باور کنید . ( قصص قرآن)
ثانیاً گرچه ما کتب مقدسه را مورد تحریفات میدانیم ولی بشارات از لحاظ آنکه در آینده مصداق پیدا کرده است به همین دلیل محکوم به صحت است .
ثالثاً ما عقیده داریم دست توانای حق برای اینکه حجت بالغه و رسای خود را به گوش تمام جهانیان رسانیده باشد و فردای قیامت کسی بر خداوند متعال حجت نداشته باشد دین خود را و کتاب خود را به اندازه اتمام حجت همواره حفظ نموده است همانکه جز تورات محرف کتابی ندیده و یا غیر از انجیل محرف کتابی نخوانده در لابلای آن بشارتهای لازم و هدایتهای واجب جلوه میکند و خواننده را به فحص و جستجو بر می انگیزاند.
بشارت تورات به ظهور پیامبر اسلام
در فصل نهم از آیه ۵ بشارت به ظهور حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و خواری و ذلت یهود و جزیه گرفتن آن بزرگوار از ایشان و نسبت ناروای جنون به آن عقل کل و مبارزه آن حضرت بابت و بت پرستان و غیره فرماید :
۵ مه تعسو ليوم موعد و ليوم حك بهواه ٦ كيهنه هالخو مشد مصريم تقبصم موف تقبرم محمد (ص) لكسفام قيموش پیراشيم حوح باهاليهم با وایمی هفقوداه با توایمی هشلوم يدعو يسرائیل اویل هنابی مشگاع ایش هاروح على رب عونحا و رباه مسطماه ۸ سوفه افریم غم آلوهای نابی فح یا قوش عل كال در اخايو مسطماه بيوت الوهايو ۹ هميقوا شيحمطوء كيم هكيبغاه ييزكور عونام بيقود همطوتام. (نقل از اصل عبرانی). ( بشارات عهدین)
یعنی ۵ در روز عید معینی و در روزهای اعیاد خداوند چه خواهید کرد ۶ زیرا که اینکه بجهت خرابی میروند مصر ایشان را جمع نموده موف ایشان را مدفون خواهد ساخت محمد از برای نقره ایشان است. علف گزنه وارث آنها خواهد شد و چادرهایشان خارها خواهد روئید ۷ روزهای ممیزی می آیند روزهای بازخواست میآید اسرائیل به این آگاه خواهد شد، چونکه پیغمبر امی مصروع و صاحب روح به سبب کثرت عصیان و بسیاری بغض تو مجنون گردیده است ۸ افریم به دیگران، سوای خدای من نگران است و پیغمبر در تمامی راهها برای او حکم صیاد داشته. در خانه خدایش سبب دشمنی میگردد ۹ فساد خود را در روزهای گبعاه عمیق گردانیدند، بنابر این گناه ایشان را بخاطر آورده انتقام ایشان را خواهد کشید.
آیات فوق چنانکه با نظر انصاف منظور گردد، بشارت از ظهور حضرت محمد بن عبد الله صلى الله علیه و آله داده و به نام وی نیز تصریح می کند و ترجمه نمودن محمد را به مکانهای مرغوب نقره ایشان و یا به خانه آرزوی نقره ایشان غیر صحیح و دور از طریق محاوری است جملات دیگر معانی دارند که جای تفسیر آن نیست حتی برخی از یهودیان در صدد برآمدند که نام یکی از فرزندان خود را محمد گذارند به اندیشه اینکه بجای محمد موعود معرفیش نمایند ولی چنانکه در فصل نهم آیه ۱۶ از کتاب هو شیع نبی مذکور است خدا آن را تهدید کرده و همتی محمدی بیطنام یعنی میکشم آن فرزندی را که در شکم مادران است اگر بخواهند نام او را محمد گذارند.
در فصل ۱۷ از سفر تکوین شماره ۲۰ میگوید و در حق اسماعیل تو را شنیدم اینک او را برکت داده ام و او را رد گردانیده به غایت زیاد خواهم نمود و دوازده سرور تولید خواهد نمود و او را امت عظیم خواهم نمود.
این بشارت بدون تردید درباره پیغمبر اسلام است، زیرا هیچیک از اولاد اسماعیل جز آن حضرت امتی عظیم نداشته و در قرآن چندین آیه از جمله آیه ۱۱۰ از سوره آل عمران ناظر به همین معنی است .
در فصل ۱۸ از سفر تثنیه از قول موسی میگوید ۱۷ و خداوند به من فرمود: آنچه که گفتند نیکو است ۱۸ از برای ایشان پیغمبری را مثل تو از میان برادران ایشان مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت تا بر آنچه که به او امر میفرمایم به ایشان برساند ۱۹ و واقع می شود شخصی که کلمات مرا که به اسم من بگوید نشنود من از او انتقام میکشم.
به طوری که ملاحظه می فرمائید در این بشارت چندین صفت بیان شده که جز بر پیغمبر اسلام منطبق نیست زیرا اولاً در این بشارت تصریح شده است که پیغمبر موعود مثل موسی خواهد بود و جای تردیدی نیست که پیغمبر اسلام از چند جهت با موسی شباهت دارد :
۱ - داشتن شریعت مستقل .
۲ - نجات دادن قوم خود از ذلت و بدبختی .
- هجرت، زیرا همانطور که موسی با بنی اسرائیل از مصر هجرت کرد همچنین پیغمبر اسلام به مدینه هجرت فرمود و همانطور که موسی در این هجرت کامیاب شد، پیغمبر اسلام نیز از هجرت خویش کامیاب گردید.
۴ - آوردن سیاسات و حدود و تعزیرات و امر به حد زانی و زانیه و قصاص و احکام طهارت و غسل و امثال آنها .
۵ - آوردن شریعتی بر اساس توحید خالص .
٦ - اشتمال شریعت هر دو بر عبادات بدنی و ریاضات جسمانی .
- پیشوا و مطاع بودن در میان قوم خود .
۸ - مأمور بودن به جهاد .
ثانیاً در آن بشارت ذکر شده که آن پیغمبر از برادران بنی اسرائیل خواهد بود، مسلم است که اولاد اسماعیل از برادران بنی اسرائیل بوده اند زیرا پدر همگی ایشان حضرت ابراهیم بوده و جز پیغمبر اسلام پیغمبری به این خصوصیات از برادران بنی اسرائیل مبعوث نشده
ثالثاً در این بشارت بیان شده که خدا سخن خود را در دهان آن پیغمبر خواهد گذاشت و این بیان ناظر به این است که معجزات این پیغمبر در بیان اوست، تنها پیغمبری که معجزش در بیان بوده پیغمبر اسلام است که به وسیله قرآن تحدی فرمود .
رابعاً در این بشارت ذکر شده که خدا از مخالفین آن پیغمبر انتقال خواهد کشید و مطالعه تاریخ زندگانی پیغمبر اسلام ما را از توضیح در این باره بی نیاز میکند زیرا از مشرکین مکه گرفته تا خسرو پرویز که نامه آن حضرت را بدرید و همگی به انتقام الهی گرفتار شدند و این جریان انتقام تا دامنه قیامت ادامه دارد .(قصص قرآن بلاغی .)
خواننده کتاب چنانکه ملاحظه می نماید آوردن بشارات عهدین، و شرح آن صفحاتی چند را فرا میگیرد و تطویل بیش از آنچه مرقوم آمد، سبب ملال و از موضوع بحث کتاب خارج است شاید برخی همین مقدار را هم مخل بشمارند و لیکن ما ناچار بودیم برای بیدار نمودن افرادی از برادران مسلمان و یا فریب خوردگان غیر مسلمان این مقدار از اطلاعات که لازم است هر فردی بداند در نگارش خویش بیاوریم و ما خدای جهان آفرین را گواه میگیریم که هیچ راه عناد و تعصب و تقلید را نپیموده و با هیچ ملت و آئینی غرض و کینه و عداوت بخصوص نداشته و نداریم .
ما نمی توانیم آفتاب تابان و روشنی بخش اسلام عزیز را انکار کنیم و خفاش صفت در این جهان علم و نور گردش کنیم از بررسی کتب ادیان و ملاحظه کتابهای اعتقادی و برخورد با ملل و صاحبان مذاهب مختلف حقیقت اسلام و برهانی بودن مذهب حقه امامیه به انصاف برای ما مبرهن و روشن گردیده است حتی برای اثبات حقانیت دین سمحه و سهله اسلام کافی
است کتاب آسمانی و برنامه اسلامی و گفتار پیامبر اسلام و پیشوایان دین را بخوانیم غریزه نوع پرستی و نجات افراد اجتماع و فرزندان آدم ابوالبشر ما را بر آن داشت که آنچه از حق و حقیقت و دین و مذهب برای ما روشن گردید به دیگران افاضه نموده و اجتماع را یعنی تمام فرزندان آدم و حوا را به دین اسلام و پیروی از مکتب علوی و جعفری و رضوی دعوت کنیم .
الحمد لله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لولا ان هدينا الله ...
باز بسوی بقیه مناظره از صفحات گذشته باز آئیم و از آن امام همام و هشتمین امام، فرزند موسى بن جعفر عليهما السلام سخن بپراکنیم چه اینکه این همه آوازه ها از شه بود و یا به قول حافظ :
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه شهد و شکر تعبیه در منقارش
و یا به گفتار امام صادق علیه السلام :
في الاصل كنا نجوماً يستضاء بنا و في البرية نحن اليوم برهان
نحن البحور التي فيها لغائصها در ثمین و یاقوت و مرجان
ما در اصل ستارگانی بودیم که از ما کسب نور می شد و امروز ما در میان مخلوق و در جهان برهان الهی هستیم ما دریاهائی هستیم که بهره وارد شونده در آنها در گرانبها و یاقوت و مرجان است .
امام علیه السلام همانند گوهرهای گرانبها و دریاهای ژرفا است که حقیقت طلبان و خداجویان هر چند از آن گوهرهای درخشنده برگیرند و هر اندازه در دریای معارفشان غوص کنند جلوه ای بیش از پیش و حقیقتی روشن تر برایشان نمایان میگردد .
پروردگارا به بزرگواری و بزرگ منشی آنان ترا سوگند می دهم هیچگاه در امروز و فردا در دنیا و عقبی ما را از اخذ فیض و توسل و تمشک به ایشان محروم مدار توفیق ما را روز افزون فرما و ما را توان آن عنایت فرما که استعداد بهره برداری از علوم و دانش اولیاء تو را داشته باشیم و قلوب ما اوعیه و ظرف برای نگهداری گفتار و سخنان آنان باشد، چه اینکه میدانیم محمد و آل محمد بهترین بندگان تو هستند برکت و رحمت و درود فراوان تو خداوندا همیشه بر آنان ریزش دارد. اللهم صل على محمد و آل محمد».
دنباله مناظره با مسیحی
امام علیه السلام پس از اینکه فرازی از تورات را برای رأس الجالوت بزرگ یهودیان قرائت فرمودند روی به جانب جاثلیق بزرگ نصاری نموده فرمودند: علم تو به کتاب شعیا چگونه است؟.
جاثلیق : کلمه به کلمه آن را میدانم .
امام علیه السلام : خطاب به رأس الجالوت و جاثلیق فرمود: در کتاب شعیا خوانده اید که میگوید ای قوم گویا میبینم کسی را که می آید سوار بر الاغ است لباسی از نور پوشیده و میبینم کسی را که بر شتر سوار است نور او مانند نور ماه می درخشد .(مراد از اولی مسیح و دوم حضرت محمد (ص) میباشد که موسی بدان خبر می دهد.)
رأس الجالوت و جاثلیق تصدیق میکنیم شعیا چنین گفته است .
امام علیه السلام : ای نصرانی در انجیل خوانده ای که عیسی میگوید: من بسوی پروردگار شما و پروردگار خود خواهم رفت پس از من «پارقلیطا» ( کلمه پارقلیطا سریانی ترجمه از اصل یونانی پریکلیطوس است که به معنی ستوده و بی نهایت نامدار است و در عربی به محمد و احمد ترجمه می شود.) می آید و اوست کسی که به پیغمبری من گواهی دهد چنانکه من از برای او گواهی دادم و اوست که از برای شما هر چیز را تفسیر کند و اوست که فضیحتها و رسوائیلهای امتها را آشکار سازد و اوست که ستون کفر را می شکند.
جاثلیق آنچه را از انجیل ،خواندید راست است و مابدان اعتراف داریم.
امام علیه السلام : آیا این مطالب که قرائت شد در انجیل ثابت است؟
جاثلیق : آری ثابت است .
امام علیه السلام : ای جاثلیق میتوانی بگوئی این انجیل در چه زمان مفقود شد و چه وقت پیدا شد و چه کس این انجیل را برای شما وضع کرد؟.
جاثلیق : جواب ساده است فقط یک روز انجیل مفقود شد بعد تر و تازه پیدا شد و یوحنا و متی این انجیل را آوردند .
امام علیه السلام : از جریان انجیل و علماء انجیل بی اطلاع هستی، اگر اینطور که تو میگوئی ،باشد پس چرا درباره انجیل اختلاف نمودید؟ همانا اختلاف واقع شده در این انجیل که در دست دارید اگر این همان انجیل عهد اول بود، اختلافی نداشتید. علت این جهت را اکنون من به شما می آموزم بدان چون انجیل اول مفقود شد نصاری گرد دانشمندانشان جمع شدند و گفتند : عیسی بن مریم م کشته شد و انجیل را گم کردیم، شما علماء هستید نزد شما از انجیل چیست؟
الوقا و مرقابوس گفتند: تمام انجیل در سینه ما است و ما سفر به سفر در مورد نزول برای شما بازگو میکنیم و از این نظر افسرده و اندوهگین مباشید عبادتگاهها را خلوت نگذارید به زودی ما هر یک سفر به سفر را برای شما میخوانیم تا تمام آن کتاب جمع گردد، از این پس الوقا و مرقابوس و یوحنا و متى دور هم نشستند و این انجیل را برای شما درست کردند بعد از آنکه انجیل اصلی در میان شما نبود با توجه به اینکه این چهار نفر از شاگردان شاگردان پیشین بودند آیا این موضوع و جریان را می دانستی ای جاثلیق ؟
جاثلیق : نمی دانستم این جریان را و اکنون فهمیدم و دانش و احاطه ات بر انجیل برای من ظاهر شد چیزهائی را بیان فرمودی که قلب من به حق بودن و درستیش گواه است و میل دارم زیاد بفهمم .
امام علیه السلام : شهادت این گروه نزد تو چگونه است؟
جائليق : صحیح و جایز است زیرا اینان علماء انجیل هستند هر چه را شهادت بدهند حق است .
امام علیه السلام روی به مأمون خلیفۀ عباسی و حضار نموده، فرمود: شما گواه باشید.
حضار مجلس : همگی گواهیم .
امام علیه السلام : ای جاثلیق قسم میدهم ترا به حق پسر و مادر (عیسی و مریم میدانی که متی گفته است: مسیح فرزند داود پسر ابراهیم پسر اسحاق پسر یعقوب پسر یهودا پسر حضرون است و مرقابوس در نسب عیسی م گفته است: او کلمه خدا است در جسد آدمی حلول کرده بعد انسان شده است و الوقا میگوید عیسی و مادرش دو انسان بودند از گوشت و خون، روح القدس در آنها وارد شد و تو ای نصرانی می گوئی عیسی بر خودش گواه بود که فرمود: حقاً اقول لكم يا معشر الحوارييين: انه لا يصعد الى السماء الا من نزل منها الا راكب البعير خاتم الانبياء فانه يصعد الى السماء و ينزل ای حوارین به حق میگویم به آسمان بالا نمی رود مگر آنکس که از آسمان فرود آمده و مگر سوار شونده بر شتر که خاتم انبیاء است زیرا او هم به آسمان بالا می رود و هم فرود می آید در این سخن چه میگوئی؟
جاثلیق : این گفتار سخن عیسی است که نمی توانم انکار کنم .
ر امام علیه السلام : پس شهادت الوقا و مرقابوس و متی را درباره آنچه نسبت دادند به عیسی چه جواب میگوئی؟
جاثلیق : بر عیسی دروغ بستند و تهمت زدند؟!
امام علیه السلام : رو به حضار مجلس نمود فرمود: بخاطر دارید این جاثلیق ایشان را تزکیه نمود و پاک دانست و گفت : ایشان علماء انجیل هستند و قولشان حق است؟؟!
جاثلیق : ای عالم مسلمانان مرا از امر آنان معاف فرمائید .
امام علیه السلام : ترا معاف کردیم هر چه میخواهی از ما سئوال کن .
جائليق : مغلوب و محکوم شده گفت : به حق حضرت مسیح گمان نمیکنم در علماء و مسلمانان مانندت باشد دیگران از شما سئوال نمایند.
امام علیه السلام به رأس الجالوت دانشمند بزرگ یهودی فرمود: من از تو سئوال کنم یا تو پرسش میکنی؟
رأس الجالوت : من از شما سئوال میکنم با در نظر گرفتن اینکه من هیچ دلیلی را نمی پذیرم مگر اینکه از یکی از این کتابها باشد: تورات، انجیل زبور داود، صحف ابراهیم و موسی.
امام علیه السلام : آری هیچ حرفی را از من قبول نکن مگر آنکه یا از توراتی باشد که بر زبان موسی بن عمران بوده و یا انجیلی که بر زبان عیسی بن مریم بوده و یا زبوری که بر زبان داود بوده است .
اثبات نبوت پیامبر اسلام در تورات
رأس الجالوت : از کجا نبوّت محمد را ثابت می فرمائید؟
امام علیه السلام شهادت داده به نبوت محمد صلى الله عليه و آله و سلّم بن عمران و عیسی بن مریم و داود خلیفه خدا در روی زمین .
رأس الجالوت : لطفاً قول موسی بن عمران را بفرمائید .
امام علیه السلام : میدانی موسی بن عمران وصیت کرد به بنی اسرائیل بدین گفتار بزودی پیامبری از برادران شما خواهد آمد او را تصدیق کنید و گفتارش را بشنوید توجه داری که برای بنی اسرائیل برادری نبود مگر از فرزندان اسماعیل اگر نسبت بین اسماعیل و اسرائیل را بشناسی و بدانی که نسبت بین آن دو نفر از طرف ابراهیم است مشکل حل میشود.
رأس الجالوت تصدیق میکنم این گفتار موسی است و نمی توانیم نپذیریم.
امام علیه السلام : آیا از برادران اسرائیل پیغمبری غیر محمد به سوی شما آمده است؟
رأس الجالوت : نیامده است غیر او .
امام علیه السلام : آیا درست نیست این نزد شما؟
رأس الجالوت : قبول دارم ولی میل دارم این معنی را از تورات تصحيح بفرمائید.
امام علیه السلام : آیا انکار میکنی آنجا که تورات میگوید: قد جاء النور من جبل طور سيناء و أضاء لنا من جبل ساعير و استعلن علينا من جبل فاران نور از کوه سیناء آمد و برای ما از کوه ساعیر نور بخشید و آشکارا شد بر ما از کوه فاران.(در باب ۳۳ تورات مثنی آیه ۱ و ۲ و سفر تکوین فصل ۱۲ موارد زیادی از این سه کوه و ظهور پیامبر اسلام از فاران تصریح شده است و علی علیه السلام در دعای سمات نام برده است: و بمجدك الذي ظهر على طور سیناء فکلمت به عبدک و رسولک موسی بن عمران علیه السلام و بطلعتك في ساعير و ظهورك في جبل فاران بربوات المقدسين و جنود الملائكة الصافين و خشوع الملائكة المسبحين»، یعنی : پروردگارا به جلال و بزرگواری تو که در کوه سیناء آشکار گردید و با بنده فرستاده خود موسی بن عمران سخن گفتی و طلوعت از کوه ساعیر و درخشندگی و جلوه ات در کوه فاران (حری) با گروه کثیری از مقدسان و سپاه منظم فرشتگان آسمان و خشوع کر و بیان ثناخوان - کوه فاران بر حسب اتفاق مورخین عرب و عقیده گروهی از مفسرین تورات در مکه معظمه است که : پیمبر بزرگ اسلام از آنجا به رسالت مبعوث گردید.)
رأس الجالوت : این کلمات را میدانم و لیکن از معنی و تفسیر آن بی اطلاع هستم .
امام علیه السلام : من به تو میگویم اما آمد نور از طرف کوه سیناء آمدن وحی خداوند است بر موسی بن عمران در طور سینا، و اما آمد نور برای ما از کوه ساعیر مراد کوهی است که خداوند در آن کوه وحی نمود به حضرت عیسی بن مریم و اما مراد از نوری که آشکار شد در کوه فاران کوهی است در مکه که یک روز راه فاصله با مکه دارد.
امام علیه السلام ادامه داد و فرمود: به قول تو و اصحابت در تورات شعیا چنین گفت : دو سوار را دیدم که زمین برایشان نور میداد یکی از آن دو بر الاغ و دیگری بر شتر سوار بود بگو ببینم سوار الاغ کی بود و شتر سوار کیست؟
رأس الجالوت : من نمی شناسم، شما معرفی نمائید!
امام عليه السلام : سوار الاغ مراد عیسی است و مراد از سوار شونده شتر محمد صلى الله علیه و آله و سلّم است آیا این را منکری از تورات؟
رأس الجالوت : نه، من منكر نيستم.
امام علیه السلام : حیقوق پیغمبر را می شناسی؟
رأس الجالوت : آری، من او را می شناسم.
امام علیه السلام : حیقوق میگوید چنانکه در کتاب شما است : خداوند از کوه فاران با بیان آسمانها از تسبیح احمد و امت او پرگردید سپاه او در دریا پاگزارند همچنانکه در خشکی پا میگذارند پس از خراب شدن بيت المقدس با کتابی جدید بیاید مراد از کتاب جدید قرآن مجید است آیا میدانی این را؟ و ایمان داری به او ؟
رأس الجالوت : این سخنان را حیقوق فرموده و ما انکار نمی کنیم!!.
امام علیه السلام : داود پیغمبر نیز در زبورش (زبور اکنون معمول به در کلیسای مسیحیان است و مزامیر داود خوانده می شود، مستر ها کس فقط مزمور ۷۳ را به داود و مزمور ۷۲ و ۱۲۷ را به سلیمان نسبت داده) فرموده و تو خوانده ای: اللهم ابعث مقيم السنة بعد الفترة پروردگارا برانگیز کسی را که به پا دارد سنت را پس از زمان فترت آیا پیغمبری را میشناسی که بعد از فترت اقامه سنت نموده باشد غیر از محمد صلى الله عليه و آله و سلّم؟
رأس الجالوت : این قول داود است که ما می دانیم و انکار نمی کنیم و لیکن مراد عیسی بن مریم است و زمان او زمان فترت است .
امام علیه السلام : نمیدانی زیرا عیسی بن مریم که با سنت موسی مخالفت ننموده و سنت او موافق با سنت موسی بود تا هنگامی که بسوی خدا رفت در انجیل نوشته است ان ابن البرة ذاهب و البارقليطا جاء من بعده و هو يخفف الآصار و يفسر لكم كل شيئ و يشهد لي كما شهدت له، انا جئتكم بالامثال و هو يأتيكم بالتأويل يعنى ابن برة (فرزند نیکوکار یعنی عیسی) رونده است و بارقلیط بعد از او می آید بارها را سبک می کند هر چیزی را برایتان شرح میدهد برای من شهادت میدهد همان طوری که من برای او شهادت دادم من برایتان امثال آوردم و او برای شما تأویل آن را می آورد آیا این سخنان را از انجیل قبول داشته و ایمان داری؟ .
رأس الجالوت : انکار نمیکنم، درست است .
امام علیه السلام : از تو سئوال میکنم از پیغمبرت موسی بن عمران؟ رأس الجالوت : بفرمائید سئوال کنید.
امام علیه السلام : چه دلیل بر اثبات نبوت موسی بن عمران داری؟
رأس الجالوت : موسی بن عمران با معجزه ای آمد که انبیاء پیش از او آن رقم معجزه را نداشتند.
امام علیه السلام : مثل چه معجزه ای؟
رأس الجالوت : مثل شکافتن دریا و در آمدن عصا به صورت اژدها و زدن عصا را به سنگ و منفجر و جاری شدن دوازده چشمه و دست در گریبان بردن و بیرون آوردن در حالی که نوری را برای بینندگان پخش می کرد و بالاخره نشانه های دیگری که در خور توانائی خلق نبود.
امام علیه السلام : راست گفتی حجت و دلیل موسی همان اموری بود که خلق عاجز از آوردن بودند حال قبول داری که هر کس معجزاتی بیاورد که خلق عاجز از آوردن مثل آن باشند لازم است بر شما تصدیق او ؟!
رأس الجالوت : نه چنین نیست چه اینکه موسی بن عمران به جهت منزلت و قربش نزد خداوند بی نظیر بود لازم نیست ما نبوت هر مدعی را قبول کنیم مگر اینکه همانند موسی بن عمران علامات و نشانه هایی داشته باشد.
امام علیه السلام: پس چگونه اعتراف کردید به پیامبران پیش از موسی با اینکه آنان دریا را نشکافتند و ۱۲ چشمه از سنگ جاری نساختند و دست در گریبان نبردند که روشن بیرون آورند و عصا را اژدها ننمودند مانند موسی؟.
رأس الجالوت : من گفتم زمانی که بر نبوتشان نشانه و علاماتی بیاورند که خلق عاجز از آوردنش باشند و لو اینکه مثل معجزات حضرت موسی بن عمران نباشد لازم است تصدیق کنیم نبوتشان را .
امام علیه السلام : چه چیز ترا از اقرار نمودن به نبوت حضرت عیسی بن مریم بازداشت، مردگان را زنده کرد کورها و پیسها را شفا داد، از گل مانند پرنده درست کرد و در آن به اذن خدا دمید پرنده ای شد؟.
رأس الجالوت میگویند عیسی این کارها را کرده ولی ما خود ندیدیم.
امام علیه السلام : آیا جنابعالی معجزات موسی بن عمران را دیده ای؟ نه این است که معجزات موسی را از افراد راستگو و مورد اطمینان شنیده ای؟
رأس الجالوت : چرا اینطور است .
امام علیه السلام : همین طور خبرهای متواتر رسیده که عیسی بن مریم چنین و چنان نمود پس چرا تصدیق میکنید موسی را و تصدیق نمی کنید عیسی را؟!.
رأس الجالوت : از پاسخ باز مانده، جوابی نداشت بدهد.
امام علیه السلام : به گفتارشان ادامه دادند فرمود: همچنین است امر محمد صلى الله علیه و آله و سلم و آنچه آورده است بلکه امر هر پیغمبری که مبعوث شده و از علامات نبوت پیامبر اسلام این است که او یتیم و فقیر و شبان و مزدور بود نه کتابی را آموخت و نه بسوی معلم و آموزگار رفت قرآنی را آورد که داستان پیامبران گذشته و خبرهای ایشان حرف به حرف در آن است خبرهای کسانی که گذشتند و کسانی که تا روز قیامت بیایند در قرآن است، خبر می داد مردم را به کارهای پنهانشان و آنچه در خانه هایشان انجام میدادند آیات و علامات زیاد و بی شماری آورد.
رأس الجالوت : خبر عیسی و محمد نزد ما صحیح نیست و ما نمی توانیم به چیزی که درست نیست اعتراف کنیم .
امام علیه السلام : پس افرادی که شهادت به نبوت عیسی و محمد داده اند شاهد زور بوده اند (پیامبران)؟
رأس الجالوت : باز در جواب عاجز شده، پاسخ نداد.