(( بخش چهارم ))
« حضرت رضا علیه السلام در خراسان »
۱- دعوتنامه مأمون :
وقتی که مسائل امنیتی و اختلافات و شورش فاطمیان در مورد خلافت مأمون از طرف او فضل بن سهل و بزرگان دربار خلافت مطرح و درباره آنها مطالعه و دقت بعمل آمد نتیجه بدین قرار تصویب شد که به منظور تخفیف و خوابانیدن شورش و قیام بنی فاطمه که در قسمتهای مختلف عربستان به وجود آورده بودند و جلب نظر آنها مقتضی است یکی از وجوه و بزرگان سادات علوی که از هر حیث بر دیگران رجحان و برتری دارند به ولیعهدی مأمون اختیار شود تا از این طریق آتش اغتشاشات و انقلابات خاموش و نظم و آرامش برقرار گردد.
از آنجایی که حضرت رضا علیه السلام مورد اقبال و توجه خاص علویین و بنی فاطمه قرار داشت و از هر جهت شرایط مورد نظر مأمون و رجال دربار او در آن حضرت جمع بود از جانب مأمون و دربار خلافت مقرر گردید حضرت رضا علیه السلام به مرو خوانده شود . بر حسب ظاهر ولایت عهدی به آن بزرگوار تفویض گردد .
بدین نظر بود که مأمون در سال ۲۰۰ هجری نامه ای برای حضرت رضا علیه السلام نگاشت و طی آن مقصود خود را بیان کرد.
نامه مزبور را توسط دائی خود رجاء بن ضحاک و عده ای از مقربین و چاکران دربار خلافت برای آن حضرت فرستاد. در ضمن به رجاء دستور داد که باید حضرت با احترام و تجلیل خاص به سمت مرو حرکت داده شود و نیز امر کرد لازم است جمعی از خاندان بنی هاشم در التزام رکاب آن بزرگوار باشند .
رجاء و همراهیان او وارد مدینه شده نامه خلیفه را به حضور حضرت رضا علیه السلام آوردند. چون آن حضرت از پذیرفتن دعوت مأمون عذر خواست او مجدداً موضوع دعوت را تکرار و تأکید نمود، تا اینکه حضرت مجبوراً حاضر بر این امر شد و بنا را بر مسافرت به طرف خراسان نهاد .