هدف مأمون از طرح ولایتعهدی
درباره هدف مأمون از طرح مسأله ولایتعهدی به امام رضا نظرات و احتمالاتی چند ذکر شده است. مهمترین این نظرات عبارت است از:
۱.تمايلات شیعی و حق گرایی (٣)(مورخانی مانند طبری، ابن اثیر مسعودی این طقطقی و سیوطی این احتمال را ذکر کرده اند. ر.ک: تاریخ طبری، ج ص ۵۵۴ کامل، ج ۶، صص ۳۲۶ و ۴۳۸؛ مروج الذهب، ج ۳، ص ۴۴۱؛ الفخرى، ص ۱۹۸ و تاريخ الخلفاء، ص ٣٠٧)
مأمون که از نبوغ سیاسی ویژه ای برخوردار بود با ظرافت خاصی کوشید تا وانمود کند در این تصمیم خود خلوص نیت دارد و از سر حق باوری نسبت به علویان و اعتقاد و علاقه وافری که به امام رضا دارد دست به این کار زده است.
منشأ این احتمال نفاقی است که در چهره مأمون وجود داشت عملکرد او به گونه ای بود که کسی نمیتوانست به ماهیت اعتقادی وی پی ببرد. وی از یک سو از بدگویی و نکوهش صحابه حتی معاویه خودداری میکرد و معتقد بود این سیاست برای ملکداری بهتر است(۱)(عصر المأمون، ج ۱، ص ۳۷۱). در عین حال اقدام به قتل بسیاری از علویان و در رأس آنان امام رضا کرد و به کارگزار خود در مصر نوشت منبرهایی را که بر آنها برای حضرت رضا دعوت شده است، شستشو کند(٢)( الحياة السياسية للامام الرضاعة ، ص ۱۹۷).
از سوی دیگر نسبت به خاندان پیامبر اظهار ارادت میکرد و حضرت علی را برترین آفریده خدا پس از رسول خدا میدانست و دستور داد از کسی که از معاویه به نیکی یاد کند بیزاری جویند. (۳)(تاريخ الخلفاء، ص ۳۰۸ )
آنچه میتوان درباره این موضع گیریهای متناقض مأمون گفت این است که وی در سیاستها و مواضع سیاسی از مبادی عقیدتی خویش پیروی نمیکرد بلکه اعتقادات خود را متناسب با شرایط سیاسی ابراز و هماهنگ می ساخت. بنابراین ممکن است اظهار تمایل او به امیر مؤمنان متأثر از گرایش وی به مذهب معتزلیان بغداد باشد نه اعتقاد به تشیع.(۴)(در میان گرایشهای فکری در عصر مأمون بجز تشیع امامی و زیدی میتوان از اهل حدیث و معتزله نام برد. اهل حدیث به عنوان یک فرقه عثمانی موضع مخالفی با امیر مؤمنان داشتند؛ ولی در میان معتزله بغداد - برخلاف معتزله بصری که عثمانی مذهب بودند گرایش مثبتی نسبت به آن حضرت وجود داشت. این مسأله موجب شد. معتزلیان نیز از سوی اهل حدیث متهم به تشیع شدند تشیعی که از نظر اهل حدیث جز به معنای برتر دانستن حضرت علی بر دیگران چیز دیگری نبود.)
۲. وفای به نذر
بعضی از محدثان شیعه مانند شیخ صدوق و برخی مورخان اهل سنت مانند ابوالفرج اصفهانی و شبلنجی این اقدام مأمون را ناشی از نذر وی میدانند که اگر بر برادرش پیروز شود خلافت را به اهلش واگذار کند. (۵)( ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۱۷ مقاتل الطالبیین، ص ۳۵۷ و نور الابصار، ص ۳۱۶)
۳.ابتكار فضل بن سهل
جرجی زیدان و برخی دیگر معتقدند مبتکر و طراح اصلی این نقشه فضل بن سهل وزیر مأمون بود نه خود مأمون حال فضل با چه انگیزه ای مأمون را وادار به چنین اقدامی کرد جرجی زیدان معتقد است او شیعه بوده و روی اعتقاد و ارادتی که به امام رضا داشته چنین اقدامی کرده است(۱)(تاريخ التمدن الاسلامي، ج ۴، صص ۱۶۳ - ۱۶۴ ). بیهقی انگیزه فضل را سیاسی میداند و مینویسد فضل برای آن که آثار رفتار ستمگرانه هارون نسبت به علویان را از دامن حکومت عباسی بزداید مأمون را وادار به چنین کاری کرد(۲)(عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۵۸ و بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۳۲). مطالعه تاریخ و بررسی دیدگاهها و عملکرد فضل بن سهل بیانگر این است که وی نه تنها تمایلات شیعی نداشته بلکه دشمن سرسخت امام بوده و همواره در خط مخالف آن حضرت قرار داشته است(۳)(به عنوان نمونه رجوع کنید به ارشاد مفید، ص ۳۱۰ ). علاوه بر اینکه خود مأمون در سخنی با صراحت این نظریه را رد کرده است(۴)(عيون اخبار الرضاعة، ج ۳، ص ۱۶۲ و بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۳۷).
البته از مأمون - زیرک و دوراندیش بعید به نظر نمی رسد که قضیه تشیع فضل نیز ساخته و پرداخته او باشد که برای بدنام کردن او و تبرئه خود نزد عباسیان بویژه پس از قتل فضل - مطرح کرده باشد.
۴.سیاست ملکداری
چهارمین نظریه که به حقیقت نزدیک تر و با واقعیتهای تاریخی منطبق تر است نظریه سیاست ملکداری مأمون است. وی در ارزیابی شرایط سیاسی - اجتماعی زمان خود به این نتیجه رسید که برای حفظ و دوام قدرت و حکومت خود راهی جز جذب امام رضا به دستگاه خلافت و ولایتعهدی او وجود ندارد مهمترین انگیزه های سیاسی مأمون از اتخاذ این سیاست عبارت است از:
الف) جلب رضایت ایرانیان که به تشیع و دوستی علی و دودمانش روی آورده بودند. مأمون که مادرش ایرانی بود و در پرتو حمایت ایرانیان به قدرت رسیده بود مصلحت خود را در همراه داشتن آنان با خود میدید برای این کار لازم بود خود را از نظر اعتقادی و سیاسی هماهنگ با آنان نشان دهد.
ب) فرو نشاندن قیام های علویان که بسان استخوان گلوگیری همواره خلفا را آزار می داد.
مأمون برای مهار کردن جنبش بالنده علویان و خلع سلاح ایشان دست به این اقدام زد.
ج) خالی کردن صحنه از وجود امام رضا بدون شک هدف اساسی مأمون از طرح مسأله ولایتعهدی شخص امام رضا و خالی کردن صحنه سیاسی کشور از وجود آن حضرت بود؛ زیرا وجود آن گرامی را بزرگترین خطر برای حکومت خود میدید علاوه بر این که با این کار فعالیتهای حضرت را زیر نظر میگرفت او را از زندگی اجتماعی و پایگاههای مردمی دور می ساخت و رابطه اش را با امت میگسست و بدین ترتیب به گمان خود از نفوذ کلمه و محبوبیت اجتماعی امام می کاست.
این انگیزه ها هم در سخنان مأمون به چشم میخورد و هم در بیانات امام رضا (۱)(اما در سخنان مأمون وی در پاسخ به عباسیان میگوید: «سستی در کار علی بن موسی الرضا روا نیست ولی ما نیاز به آن داشتیم که اندک اندک از اعتبار و شأن او بکاهیم و چنان تصویری از او در اذهان ترسیم کنیم که وی شایستگی خلافت را ندارد؛ سپس چاره ای سازیم که یکباره او را از میان برداریم عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۸۲) و نیز می گوید: «ما او را ولیعهد خود ساختیم تا... علاقمندان و شیفتگانش دریابند که او را در ادعایی که میکند زهد. و پارسایی نصیبی نیست (عیون اخبار الرضاعة، ج ۲، ص ۱۸۱)
امام رضا در گفتگویی که با مأمون بر سر مسأله خلافت داشت فرمود: «من از انگیزه تو آگاهم. تو می خواهی مردم بگویند: علی بن موسی از دنیا روی نگردانده است؛ بلکه این دنیا است که از وی روی گردانده است؛ مگر نمی بینید چگونه به طمع خلافت پیشنهاد ولایتعهدی را پذیرفت عیون اخبار الرضاء ، ج ۲، ص ۱۵۲). ).
د) بهره برداری از نفوذ کلمه امام .. مأمون در عین آن که سعی داشت از امام رضا به عنوان سپر برای جلوگیری از خشم مردم نسبت به عباسیان بهره جوید میکوشید تا انرژی متراکم نیرومندترین جبهه مخالف را که مظهرش علی بن موسی الرضا بود در خدمت خود بگیرد. بسیار اتفاق می افتاد که مأمون برای فرونشاندن صدای ناراضیان به امام رضا متوسل میشد(۲)(برای نمونه رجوع کنید به تاریخ طبری، ج ۸ ص ۵۶۵ و عیون اخبار الرضاعة ، ج ۲، ص ۱۷۴).
ه)مشروعیت بخشیدن به حکومت خویش حکومت عباسیان چون حکومت امویان از نظر مسلمانان فاقد مشروعیت بود. مأمون کوشید وجهه منفی و منفور خلافت را تغییر دهد.
مناسب ترین راه برای تحقق این هدف جذب فرزند پیامبر و پیشوای شیعیان که مظهر حق و شریعت بشمار می رفت به دربار خود و واگذاری سمت ولایتعهدی به وی بود تا با این کار مدعای علویان - مبنی بر غاصبانه بودن حکومت خویش را در عمل تخطئه نماید(۳)(مأمون در سخنی به این انگیزه اشاره کرده است: «ما او را ولیعهد خود کردیم تا دعایش برای ما باشد و به حکومت و خلافت ما اعتراف کند و ... بداند که امر خلافت از آن ما است نه او (عیون اخبار الرضا الله ، ج ۲، ص ۱۸۱)).