روایت ۱
به حضور ابا الحسن رسیدم و عرض کردم :
ای پسر رسول خدا! خداوند همواره کارهایت را به صلاح و سامان آورد!
چگونه توانستی مقام ولایت عهدی را از جانب مأمون بپذیری؟!»
حضرت پاسخ داد: «ای مرد بگو ببینم کدامیک بالاترند؛ پیامبر خدا یا وصی و جانشین او ؟
گفتم: «البته پیامبر ...»
دوباره پرسید: کدامیک برترند مسلمان یا مشرک؟
-البته مسلمان!
-پس بدان که عزیز پادشاه مصر مشرک بود و مأمون، خلیفه ظاهری کشور اسلام مسلمان است یوسف صدیق پیامبر خدا بود و من جانشین پیامبر هستم. یوسف با آنکه پیغمبر بود از عزیز آن پادشاه مشرک خواست که منصب صدارت عظمای کشور مصر را به او واگذار کند و اداره مالی مصر را
به دست او بسپارد، آنگاه که فرمود:
ای سلطان خزانه های کشور مصر و امور اقتصادی آن را به من واگذار کن چون من به هر چه دست یابم در حفظ و اداره آن کوشا هستم و نیز به هر زبانی دانا و مسلطم".
اما من که علی بن موسی هستم به قبول این امر مجبور شده ام!
یک شهروند خراسانی
روایت ۲
به محضر ،مولایم امام رضا (ع) شرفیاب شده عرض کردم: ای پسر پیامبر خدا! مردم به تو اعتراض کرده میگویند با اینکه حضرت ابا الحسن، در دنیا زهد و پارسایی اختیار کرده چه طور شد که مقام ولایت عهدی را پذیرفت؟! امام فرمود: «خدا میداند که من به این امر راضی نبودم و چون مرا میان شهادت و قبول این سمت مختار ساختند ولایت عهدی را بر شهادت برگزیدم.»
و لحظه ای بعد ادامه داد: وای بر این مردم آیا نمی دانند زمانی که مصلحت ایجاب میکرد یوسف پیامبر به عزیز فرمانروای مصر گفت: خزانه های مصر و اداره امور این سرزمین را در اختیار من قرار بده، زیرا که من دانا و نگاهبانم !
ریان بن صلت