پنجره پانزدهم
دعبل خزاعی در مرو به حضور امام رضا (ع) رسید و به ایشان گفت: «ای پسر رسول خدا، من درباره شما قصیده ای سروده ام و با خودم پیمان بسته ام که پیش از شما آن را برای کسی دیگر نخوانم .»
امام رضا (ع) فرمود: «آن را بخوان ای دعبل»
دعبل، شروع به خواندن سروده خود کرد در این شعر به وقایعی که از هنگام وفات پیامبر اکرم (ص) برخورد مسلمانان با مسأله خلافت و جانشینی پیامبر تا ماجراهایی که در دوران اموی و عباسی بر سر اهل بیت گذشته بود و نیز ویژگیهایی که خداوند به خاندان پاک پیامبر ارزانی داشته است، پرداخته شده بود.
دعبل خواند و خواند تا به این بیت رسید:
می بینم که حق آنها و غنیمت آنها میان دیگران بخش شده است، ولی دست ایشان از غنایم دیگران تهی است!
امام از شنیدن این بیت متأثر شد و در حالی که آن را تکرار می کرد و می گریست فرمود: «آری ای دعبل، راست گفتی!»
دعبل به خواندن شعر ادامه داد تا به این بیت رسید:
هرگاه در حقشان بی انصافی کنند آنها به کسانی که بی انصافی کرده اند
دستانی به دور از هر گونه بی انصافی دراز می کنند.
در این وقت امام دو دست خود را نگاه کرد و فرمود: «آری، چنین است.
به خدا سوگند که از هرگونه بی انصافی به دورند.
دعبل همچنان به خواندن شعر خود ادامه داد تا به این دو بیت رسید:
قبری در کوفه و دیگری در مدینه و یکی دیگر در مکه که درود من بر آنها باد!
و قبری در بغداد که متعلق به نفس زکیه ای است و خداوند در آسمان هفتمش جای داده است.
چون سخن به اینجا رسید امام فرمود: «ای دعبل آیا می خواهی که در همین جا دو بیت بر ابیات تو بیفزایم و قصیده ات را تمام کنم؟»
دعبل پاسخ داد: «آری ای فرزند رسول خدا!»
امام (ع) فرمود:
و قبری در طوس که چه مصیبتی بر صاحبش رفت که دل و جگر آدمی را به درد می آورد!
تا به روز حشر که خداوند قائمی را بر می انگیزد و به دست او غم و اندوه ما را برطرف می سازد!
دعبل گفت: ولی ای پسر پیامبر من قبری در توس نمی شناسم. این قبر از آن کیست؟»
امام فرمود: «این قبر از آن من است و هیچ سال و روزی نمی گذرد، جز اینکه شیعیان من در این غربتکده به زیارتم می آیند و هر کس به زیارتم آید
روز قیامت همنشین من خواهد بود!»
پس از این سخن امام کیسه ای که در آن صد دینار بود به دعبل داد. دعبل گفت: سرورم من برای این سکه ها شعری نسروده ام. اگر صلاح می دانید یکی از پیراهنهای خود را به من دهید تا به آن تبرک کنم.»
امام قبای خز خود را که اغلب میپوشید به همراه آن کیسه پول به دعبل داد و او را با دعای خیر بدرقه کرد...
اباصلت هروي