در همان کتاب از عیون از ابوصلت هروی نقل شده که گوید من به سرخس رفتم که امام خود را در آن خانه ای که محبوس بود ببینم. چون از زندانبان اجازه خواستم گفت نمیتوانی او را ملاقات کنی .گفتم برای چه؟ زندانبان گفت: بسا او در شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند و فقط ساعتی بعد از طلوع خورشید و ساعتی قبل از ظهر و ساعتی قبل از غروب آفتاب در مصلای خود می نشیند و با خدای خود مناجات میکند پس به او گفتم برای من در یکی از این اوقات از آن حضرت اجازه ملاقات بگیر پس او برای من اجازه گرفت و من آن حضرت را ملاقات نمودم و دیدم او در مصلای خود نشسته بود و فکر میکرد.
در همان کتاب از عیون از ابوصلت هروی نقل شده که گوید من به سرخس رفتم که امام خود را در آن خانه ای که محبوس بود ببینم. چون از زندانبان اجازه خواستم گفت نمیتوانی او را ملاقات کنی .گفتم برای چه؟ زندانبان گفت: بسا او در شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند و فقط ساعتی بعد از طلوع خورشید و ساعتی قبل از ظهر و ساعتی قبل از غروب آفتاب در مصلای خود می نشیند و با خدای خود مناجات میکند پس به او گفتم برای من در یکی از این اوقات از آن حضرت اجازه ملاقات بگیر پس او برای من اجازه گرفت و من آن حضرت را ملاقات نمودم و دیدم او در مصلای خود نشسته بود و فکر میکرد.
کار گرافیکی ، سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی