زندگانی چهارده معصوم(ع)  ( صص ۴۱۴-۴۱۶ ) شماره‌ی 6487

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > سکونت در نيشابور > کرامت و معجزه در نيشابور

خلاصه

بانویی که امام در نیشابور به خانه پدربزرگش وارد شده بود می گوید: «امام رضا به نیشابور آمد و در محله غربی در ناحیه ای که به لاشاباد معروف است در منزل پدربزرگم پسنده وارد شد. پدر بزرگ من به آن جهت پسنده نامیده شد که امام او را پسندید و به خانه او آمد امام در گوشه ای از خانه ما به دست مبارک خود بادامی کاشت از برکت امام در ظرف یکسال درختی شد و بار آورد مردم به بادام این درخت شفا می جستند و هر بیماری از بادام این درخت به قصد شفاء میخورد بهبود می یافت.

متن

امام در نیشابور

بانویی که امام در نیشابور به خانه پدربزرگش وارد شده بود می گوید: «امام رضا به نیشابور آمد و در محله غربی در ناحیه ای که به لاشاباد معروف است در منزل پدربزرگم پسنده وارد شد. پدر بزرگ من به آن جهت پسنده نامیده شد که امام او را پسندید و به خانه او آمد امام در گوشه ای از خانه ما به دست مبارک خود بادامی کاشت از برکت امام در ظرف یکسال درختی شد و بار آورد مردم به بادام این درخت شفا می جستند و هر بیماری از بادام این درخت به قصد شفاء میخورد بهبود می یافت. ( عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۱.)

ابا صلت هروی از یاران نزدیک امام میگوید من همراه امام على بن موسى الرضا بودم هنگامی که میخواست از نیشابور برود بر استری خاکستری رنگ سوار بود و محمد بن رافع احمد بن الحرث، يحيى بن یحیی، اسحق بن راهویه و گروهی از علماء گرد امام اجتماع کرده بودند آنان عنان استر امام را گرفتند و گفتند تو را به حرمت پدران پاکت سوگند میدهیم که برای ما حدیثی که خود از پدرت شنیده باشی بگو

امام سر از محمل بیرون آورد و فرمود: «حَدَّثنا أبي، الْعَبْدُ الصَّالِحُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قالَ حَدَّثَنِي أَبِي الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِي بَاقِرُ علوم الأنبياء ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي سَيِّدُ شباب أهْلِ الْجَنَّةِ الْحُسَيْنُ، قَالَ حَدَّثني أبي على بن أبي طالب ، قال سَمِعْتُ النَّبِيَّ ﷺ يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ يَقُولُ قَالَ اللهُ جَلَّ جَلالُهُ: إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِي، مَنْ جَاءَ مِنْكُمْ بِشَهَادَةِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللهُ بِالْإِخْلاصِ دَخَلَ فِي حِصْنِي وَمَنْ دَخَلَ في حضني أمن من عذابی پدرم بنده شایسته خدا موسی بن جعفر برایم گفت که پدرش جعفر بن محمد صادق از پدرش محمد بن علی باقر از پدرش علی بن الحسين سيد العابدین از پدرش سرور جوانان بهشت حسین از پدرش علی بن ابی طالب الله نقل کرد که فرمود از پیامبر شنیدم که فرمود فرشته خدا جبرئیل گفت خدای متعال فرموده است منم خدای یکتا که خدایی جز من نیست مرا بپرستید کسی که با اخلاص گواهی دهد که خدایی جز «الله» نیست در قلعه من درآمده و کسی که به قلعه من درآید از عذاب من ایمن خواهد بود (عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۲-۱۳۳.)

در روایتی دیگر اسحق بن راهویه که خود در این جمع بوده است میگوید: امام پس از آنکه فرمود خدا فرموده است: «لا إله إِلَّا اللهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي آمِنْ مِنْ عَذابی اندکی بر مرکب خود راه پیمود و آنگاه به ما فرمود: «بشروطها وَأَنَا مِنْ شروطها (عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۴) یعنی ایمان به یگانگی خدا که موجب ایمنی از عذاب الهی میشود شرایطی دارد و پذیرش امامت من [ و ولایت و امامت ائمه از جمله شرایط آن

است.»

در تواریخ دیگری نقل شده هنگامی که امام این حدیث را میفرمود، مردمان نیشابور - که در آن هنگام از شهرهای بزرگ خراسان و بسیار پرجمعیت و آباد بود و بعدها در حمله مغول ویران شد - چنان انبوه شده بودند که مدتی طولانی از صدای فریاد و گریه مردم از شوق دیدار

امام گفتن حدیث ممکن نمیشد تا روز به نیمه رسید و پیشوایان و قضات فریاد میزدند: ای مردم گوش کنید و پیامبر را در مورد عترتش میازارید و خاموش باشید.

سرانجام امام در میان شور و شوق مردم حدیث را فرمود و بیست و چهار هزار قلمدان آماده نوشتن کلمات امام شد. (بحار، ج ۴۹، ص ۱۳۷ .)

هروی میگوید امام از نیشابور بیرون آمد و در ده سرخ  (ده سرخ در نیم فرسخی شریف آباد و شش فرسخی مشهد مقدس واقع شده است؛ منتخب التواريخ، ص ۵۴۴) به امام عرض کردند: «ظهر شده است آیا نماز نمی گذارید؟

امام پیاده شد و آب خواست و ما آب نداشتیم امام به دست مبارک خویش خاک را کاوید و چشمه ای جاری شد چنانکه آن گرامی و همه همراهان وضو ساختند و اثر این آب تاکنون باقی است. (بحار، ج ۳۹، ص ۱۲۵ - عیون اخبار، ج ۲، ص ۱۳۵)

وقتی به سناباد رسید به کوهی که از سنگ آن ظروفی میساختند تکیه کرد و فرمود: خداوندا مردم را از این کوه سودمند فرما و آنچه در ظروفی که از این کوه می تراشند قرار گیرد برکت ده و آنگاه فرمان داد دیگهایی برای او از سنگ آن کوه تهیه کنند و فرمود: طعام او را جز در این دیگها نپزند( ظروفی که از سنگ این کوه میتراشند هم اکنون نیز بسیار مورد توجه است و از همین سنگ انواع وسائل دیگر نیز ساخته می شود و از کالاها و سوقاتهای معروف شهرستان مشهد است و عموم اهالی مشهد از داستان دعای حضرت در مورد این کوه و برکت آن آگاهی دارند.) آن گرامی در غذا خوردن بی تکلف و کم خوراک بود. ( بحار، ج ۴۹، ص ۱۲۵ - عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۵)

آنگاه در طوس به خانه حمید بن قحطبه طائی وارد شد و به بقعه ای که «هارون الرشید» در آن مدفون بود (همین مکانی که اکنون مرقد مطهر امام رضاء است.) وارد شد و در یکسوی گور هارون با دست خطی کشید و فرمود:

هَذِهِ تُرْبَتِي، وَفِيهَا ادْفَنُ وَسَيَجْعَلُ اللَّهُ هَذَا الْمَكَانَ مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَأَهْلِ محبتی .... ( بحار، ج ۴۹، ص ۱۲۵ - عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۵ - ۱۳۶ ). این خاک من است و در آن مدفون خواهم شد و به زودی خدای متعال این مکان را زیارتگاه و محل رفت و آمد شیعیان و دوستدارانم قرار خواهد داد......

سرانجام امام به مرو رسید و مامون او را در خانه ای مخصوص و جدا از دیگران فرود آورد و بسیار احترام کرد. (ارشاد مفید، ص ۲۹۰)

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه