زندگانی چهارده معصوم(ع)  ( صص۴۱۷-۴۱۸ ) شماره‌ی 6481

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > سکونت در نيشابور > کرامت و معجزه در نيشابور
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > پيشنهاد مامون به قبول وزارت توسط امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

پس از ورود امام به مرو مأمون پیام فرستاد که میخواهم از خلافت کناره گیری کنم و این کار را به شما واگذارم نظر شما چیست؟امام نپذیرفت مأمون بار دیگر پیغام داد چون پیشنهاد اول مرا نپذیرفتید ناچار باید ولایتعهدی مرا بپذیرید امام به شدت از پذیرفتن این پیشنهاد نیز خودداری کرد. مأمون امام را نزد خود طلبید و با او خلوت کرد فضل بن سهل ذوالریاستین نیز در آن مجلس بود. مأمون گفت: نظر من اینست که خلافت و امور مسلمانان را به شما واگذارم امام قبول نکرد مأمون پیشنهاد ولا یتعهدی را تکرار کرد باز امام از پذیرش آن ابا فرمود.مأمون گفت عمر بن خطاب برای خلافت بعد از خود شورایی با عضویت شش نفر تعیین کرد و یکی از آنان جد شما علی بن ابی طالب بود عمر دستور داد هر یک از آنان مخالفت کند گردنش را بزنند اینک چاره ای جز قبول آنچه اراده کرده ام نداری چون من راه و چاره دیگری نمی یابم.مأمون با بیان این مطلب تلویحاً امام را تهدید به مرگ کرد. امام ناچار با اکراه و اجبار ولیعهدی را پذیرفت و فرمود: ولایتعهدی را میپذیرم به شرط آنکه آمر و ناهی و مفتی و قاضی نباشم و کسی را عزل و نصب نکنم و چیزی را تبدیل و تغییر ندهم». مأمون همه این شرایط را پذیرفت

متن

پیشنهاد مأمون

پس از ورود امام به مرو مأمون پیام فرستاد که میخواهم از خلافت کناره گیری کنم و این کار را به شما واگذارم نظر شما چیست؟

امام نپذیرفت مأمون بار دیگر پیغام داد چون پیشنهاد اول مرا نپذیرفتید ناچار باید ولایتعهدی مرا بپذیرید امام به شدت از پذیرفتن این پیشنهاد نیز خودداری کرد. مأمون امام را نزد خود طلبید و با او خلوت کرد فضل بن سهل ذوالریاستین نیز در آن مجلس بود. مأمون گفت: نظر من اینست که خلافت و امور مسلمانان را به شما واگذارم امام قبول نکرد مأمون پیشنهاد ولا یتعهدی را تکرار کرد باز امام از پذیرش آن ابا فرمود.

مأمون گفت عمر بن خطاب برای خلافت بعد از خود شورایی با عضویت شش نفر تعیین کرد و یکی از آنان جد شما علی بن ابی طالب بود عمر دستور داد هر یک از آنان مخالفت کند گردنش را بزنند اینک چاره ای جز قبول آنچه اراده کرده ام نداری چون من راه و چاره دیگری نمی یابم.

مأمون با بیان این مطلب تلویحاً امام را تهدید به مرگ کرد. امام ناچار با اکراه و اجبار ولیعهدی را پذیرفت و فرمود: ولایتعهدی را میپذیرم به شرط آنکه آمر و ناهی و مفتی و قاضی نباشم و کسی را عزل و نصب نکنم و چیزی را تبدیل و تغییر ندهم». مأمون همه این شرایط را پذیرفت (ارشاد مفید، ص ۲۹۰)

بدین ترتیب مأمون ولایتعهدی خود را بر امام تحمیل کرد تا با این توطئه هم امام را زیر  نظر داشته باشد که نتواند مردم را به سوی خویش بخواند و هم علویان و شیعیان را آرام سازد و پایه های حکومت خود را تحکیم بخشد.

چرا امام ولایتعهدی را پذیرفت؟

ریان بن صلت میگوید خدمت امام رضا رفتم و عرض کردم ای فرزند پیامبر برخی میگویند شما قبول ولیعهدی مأمون را نموده اید با آنکه نسبت به دنیا اظهار زهد و بی رغبتی می فرمائید

فرمود: «خدا گواه است که این کار خوشایند من نبود اما میان پذیرش ولیعهدی و کشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذیرفتم.... آیا نمیدانید که یوسف پیامبر خدا بود و چون ضرورت پیدا کرد که خزانه دار عزیز مصر شود پذیرفت اینک نیز ضرورت اقتضا کرد که من مقام ولیعهدی را به اکراه و اجبار بپذیرم اضافه بر این من داخل این کار نشدم مگر مانند کسی که از آن خارج است با شرائطی که قرار دادم مانند آنست که مداخله نکرده باشم به خدای متعال شکایت میکنم و از او یاری میجویم (علل الشرایع، ص ۲۲۸۲۲۷ و عیون اخبار الرضا، ج ۳، ص ۱۳۸)

محمد بن عرفه میگوید به امام عرض کردم ای» فرزند پیامبر خدا چرا ولیعهدی را پذیرفتی؟»

فرمود: به همان دلیل که جدم علی را وادار کردند در آن شورا شرکت کند. (عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۱)

یاسر خادم میگوید پس از آنکه امام ولایتعهدی را قبول کرده بود، او را دیدم دستهایش را به سوی آسمان بلند کرده میگفت خدایا تو میدانی که من به ناچار و با اکراه پذیرفتم پس مرا مؤاخذه مکن همچنانکه بنده و پیامبرت یوسف را مؤاخذه نکردی هنگامی که ولایت مصر را پذیرفت». (امالی صدوق، ص ۷۲ )

امام رضا به یکی از خواص خود که از ولایتعهدی امام خوشحال بود فرمود: خوشحال نباش این کار به انجام نخواهد رسید و به این حال نخواهد ماند. (ارشاد مفید، ص ۲۹۲ )

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی