بیست سال امامت - نگاهی به دوران امامت امام رضا علیه السلام  ( ، صص 80-73 ) شماره‌ی 6439

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > ارتباط امام با شيعيان > ارتباط امام با شيعيان
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > ارتباط امام با شيعيان

خلاصه

سلیمان بن جعفرسلیمان بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن علی بن عبد الله بن جعفر الطيار كه به این نام معروف است سلیمان بن جعفر الجعفري میگوید علی بن عبید الله علوی به من گفت: دوست دارم خدمت حضرت رضا برسم» گفتم: «خب چرا به ملاقات ایشان نمی روی؟ گفت: الاجلالُ وَ الْهَيْبَه پلَهُ وَ اتَّقَى عَلَيْهِ؛ عظمت و بزرگی او مانع ملاقات شده است. در این هنگام حضرت رضا کسالتی پیدا کردند. مردم از آن حضرت عیادت میکردند علی بن عبید الله را دیدم و به او گفتم اکنون میتوانی آن حضرت را ملاقات کنی؛ زیرا ایشان مريض اند و مردم به عیادتشان میروند بی درنگ پذیرفت و همراه من خدمت حضرت رضا آمد امام از وی بسیار تجلیل کردند و به او احترام گذاشتند و بر مقام و منزلتش افزودند. علی بن عبید الله از دیدن آن جناب بسیار خوش حال شد. بعد از مدتی علی بن عبید الله مریض شده و در منزلش بستری شد. امام رضا به عیادت او رفتند.

متن

پدر امت

بهترین تعبیری که درباره امام شنیده ام این است که پدر امت اند. این رابطه بسیار عاطفی و مؤثر است. آیا این تعبیر معتبر است؟ نمونه هایی از نقش پدرانه امام رضا بیان کنید.

در ولایت مهربانی و محبت نهفته است و در واقع یکی از جلوه های ولایت بر امت نقش پدرانه امام است. پیامبر جایگاه ولایت را به الوالد الرحیم پدر مهربان تعبیر می فرمودند(بحار الأنوار، ج ۲۷، ص ۲۵.) رابطه مهربانانه امام با پیروانشان همواره جاری بود زمانی که داوود بن کثیر رقی در زندان بود نامه ای به امام نوشت و درخواست دعا کرد حضرت در پاسخ چنین مرقوم داشتند بسم الله الرحمنِ الرَّحِیم خداوند به رحمت خویش به ما و تو سلامتی در دنیا و آخرت عنایت کند برایت نوشتم که هرچه داشته باشیم نعمتی است که خداوند به ما ارزانی کرده است. او را سپاسگزاریم شریکی ندارد. نامه ات رسید. ابا سلیمان به جان خود سوگند چنان برای درخواست هایت کوشیدم که اگر خودت بودی این قدر کوشش نمیکردی به خدا پناه ببر که جز او پناهی نیست و لا حول و لا قوة الا بالله. (بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۲۶۹)

وظیفه پدرانه امام در قبال شیعیان مرزی نمی شناخت. موسی بن سیار می گوید: هنگامی که حضرت رضا وارد توس شدند، در خدمت ایشان بودم در این هنگام فریادی به گوشم رسید 

۷۳

ناگهان متوجه شدم که جنازه ای تشییع میکنند. امام بلافاصله پای خود را از رکاب برآوردند و از مرکب پایین آمدند به طرف جنازه رفتند و زیر آن قرار گرفتند. مانند مادر مهربانی که از کودکش دلجویی میکند به آن میت اظهار محبت میکردند. سپس متوجه من شدند و فرمودند: ای موسی بن سیار، هرکس جنازه یکی از دوستان ما را مشایعت کند مانند روزی که از مادرش متولد شده است از گناهان پاک میشود هنگامی که آن میت را در کنار قبرش گذاشتند مشاهده کردم که امام رضا نزدیک قبر رفتند. مردم راه را برای ایشان باز کردند نزدیک میت رفتند و دست خود را بر سینه او گذاشتند و فرمودند: ای فلانی تو را به بهشت مژده باد بعد از این ساعت هیچ ترسی برای تو نیست عرض کردم: «قربانتان شوم این شخص را میشناسید؟ به خداوند سوگند که تاکنون به این ناحیه قدم نگذاشته اید امام فرمودند: ای موسی بن سیار آیا نمی دانی که اعمال و کردار شیعیانمان در صبح و شام بر ما گروه امامان عرضه می شود؟ اگر در کردارهای آنان گناهی باشد از خداوند درخواست میکنیم که از آنان درگذرد و اگر اعمال حسنه داشته باشند از آن تقدیر میکنیم (بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۹۸.)

سلطه بر دلها

موفقیت امام سلطه بر دلهاست. در تاریخ چه قضایایی در این باره برای حضرت رضا آمده است؟

امام به گونه ای بودند که بدون استثنا در دلهای همه مردم نفوذ فراوان داشتند. (ذهبي، سير أعلام النبلاء، ج ۱، ص ۱۲۱ ) این ابهت و عظمت برای خاص و عام جاری بود؛ حتی بنی هاشم و خاندان علوی نیز بدان معترف بودند. دو نمونه زیر درخور درنگ است

سلیمان بن جعفر(سلیمان بن جعفر بن ابراهيم بن محمد بن علی بن عبد الله بن جعفر الطيار كه به این نام معروف است سلیمان بن جعفر الجعفري  رجال الکشی، ص ۴۷۴) میگوید علی بن عبید الله  (نام کامل او این است علی بن عبید الله بن الحسين بن على بن الحسين بن علي بن أبي طالب ) علوی به من گفت: 

۷۴

دوست دارم خدمت حضرت رضا برسم» گفتم: «خب چرا به ملاقات ایشان نمی روی؟ گفت: الاجلالُ وَ الْهَيْبَه

پلَهُ وَ اتَّقَى عَلَيْهِ؛ عظمت و بزرگی او مانع ملاقات شده است. در این هنگام حضرت رضا کسالتی پیدا کردند. مردم از آن حضرت عیادت میکردند علی بن عبید الله را دیدم و به او گفتم اکنون میتوانی آن حضرت را ملاقات کنی؛ زیرا ایشان مريض اند و مردم به عیادتشان میروند بی درنگ پذیرفت و همراه من خدمت حضرت رضا آمد امام از وی بسیار تجلیل کردند و به او احترام گذاشتند و بر مقام و منزلتش افزودند. علی بن عبید الله از دیدن آن جناب بسیار خوش حال شد.

بعد از مدتی علی بن عبید الله مریض شده و در منزلش بستری شد. امام رضا به عیادت او رفتند. من هم همراهشان بودم امام در منزل او نشستند تا همه مردم بیرون رفتند پس از اینکه از منزل او بیرون آمدیم یکی از کنیزان ما گفت: ام سلمه، زن علی بن عبید الله، از اندرون بیرون آمد و جایی را که امام رضا در آنجا نشسته بودند بوسید و بر تکیه گاه امام برای تبرک دست کشید. پس از اینکه این موضوع را شنیدم بار دیگر به منزل علی بن عبید الله رفتم او نیز جریان زنش را نقل کرد. این موضوع را برای امام رضا نقل کردم فرمودند ای سلیمان علی بن عبید الله و

زنش اهل بهشت اند. (رجال الکشی، ص ۵۹۳؛ بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۲۲)

ریان بن صلت گوید هنگامی که خواستم از خراسان به طرف عراق حرکت کنم تصمیم گرفتم از حضرت رضا خدا حافظی کنم با خود فکر کردم که وقتی با ایشان وداع کردم یکی از پیراهن هایشان را بگیرم و برای خود کفن کنم چند درهم نیز از ایشان بگیرم و برای دخترانم انگشتر درست کنم. هنگام وداع گریه مرا گرفت و از دوری ایشان بسیار متأسف و اندوهناک شدم فراموش کردم از ایشان پیراهن و درهم بخواهم امام پس از خداحافظی فریاد زدند ای ،ریان بازگرد» بازگشتم. فرمودند:

۷۵

 «آیا دوست نداری یکی از پیراهنهای خود را به تو دهم تا برای خود کفن درست کنی؟ آیا میل نداری چند در هم داشته باشی تا برای دخترانت انگشتری درست کنی؟ عرض کردم: «آری می خواستم این ها را از شما درخواست کنم اما اندوه دوری شما باعث فراموشی ام شد. ایشان متکا را برگردانیدند و از زیر آن پیراهنی در آوردند. از زیر مصلا نیز سی در هم بیرون آوردند و به من مرحمت فرمودند. (عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۱۲ )

هدایت مردم

هر امامی وظیفه هدایت مردم را به عهده دارد. این نکته در سیره امام رضا چه جایگاهی داشته است؟

در زندگی برخی مسلمانان کژیها و انحرافهایی صورت میگرفت که در دوره حیات امام رضا نیز نمونه هایی از آنها وجود داشت. از آن سو نیز دلسوزی و مهر امام برای نجات آنان به چشم می خورد

. عبد الله بن مغیره گوید از واقفیه بودم در همین حال عازم حج شدم هنگامی که وارد مکه شدم در دلم اضطرابی پدید آمد. به رکن ملتزم پناه بردم و از خداوند متعال درخواستم که مرا به بهترین ادیان رهنمایی کند. در این هنگام به خاطرم رسید که خدمت حضرت رضا بروم. عازم مدینه شدم و خود را به در منزل آن حضرت رسانیدم غلام امام رضا در خانه بود. گفتم: به مولایت بگو که مردی از اهل عراق در خانه است. در این هنگام فریاد ایشان را شنیدم که میگفتند: ای عبدالله بن مغیره وارد شو. وارد منزل شدم هنگامی که چشمشان به من افتاد فرمودند: «خداوند متعال دعای تو را مستجاب کرد و تو را به طرف دین خود هدایت فرمود. پس از شنیدن این سخن گفتم گواهی میدهم حجت و امین خدایید. (کافی، ج ۱، ص ۳۵۵)

حسن بن علی و شا گوید در مرو نزد مردی بودیم. با ما فردی از واقفیه بود. به او گفتم ای مرد من هم مانند تو بودم؛ اما خداوند دلم را روشن

کرد.

۷۶

 اینک چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگیر سپس غسل کن و دو رکعت نماز بگزار و از خداوند بخواه که در خواب تو را راهنمایی کند. هنگامی که به خانه برگشتم نامه امام رضا رسیده بود. دستور داده بودند که این مرد را به امامت آن حضرت دعوت کنم نزد آن مرد رفتم جریان را به او گفتم و بار دیگر به او تذکر دادم که روزه بگیرد و دعا بخواند. روز شنبه نزد من آمد و گفت گواهی میدهم که ایشان امام واجب الاطاعه هستند. گفتم مطلب از چه قرار است؟ گفت: «ابوالحسن را شب گذشته در خواب دیدم گفتند ای مرد باید به مذهب حق مراجعت کنی. عقیده داشت که جز خداوند کسی از نیت او آگاه نبود. (الخرائج، ج ۱، ص ۳۶۶.)

علی بن حسین بن یحیی میگوید برادرم عبدالله از طرف داران مرجئه بود همواره بر ما خُرده میگرفت و مذهب ما را نکوهش می کرد. برای حضرت رضا نامه ای نوشتم و از وی شکایت کردم درخواست کردم که در این زمینه دعا کنند حضرت در پاسخ من نوشتند: «به زودی از عقیده خود دست میکشد و با تو هم عقیده میشود و به دین حق خواهد مرد کودکی نیز از ام ولدش متولد خواهد شد. هنوز یک سال از این جریان نگذشته بود که وی به مذهب حق رجوع کرد. اکنون یکی از افراد خوب خانواده ماست. بعد از چندی نیز یکی از کنیزانش پسری به دنیا آورد. (الخرائج، ج ۱،ص ۳۵۸)

معاشرت کریمانه

نوع معاشرت و توجه امام به شیعیان و پیروان خود چگونه بود؟

امام رضا در معاشرت با یاران همواره متبسم و خوش رو بودند. ایشان را در معاشرت نیکو سرآمد و مثال زدنی می دانستند. ابراهیم بن عباس می گفت: «امام رضا هرگز با سخنشان به هیچ کس جفا نکردند و کلام کسی را نبریدند تا آنکه خودش از گفتن باز ایستد حاجتی را که می توانستند برآورند، رد نمی کردند.( کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۱۶ ) 

۷۷

یکی از ویژگیهای معاشرت یاران با امام راحتی آنان با ایشان بود این نکته نشان از چیرگی صمیمیت در رفتار امام با یاران است. اسماعیل بن مهران میگوید روزی من و احمد بزنطی در صریا خدمت امام رسیدیم درباره سن مبارک آن حضرت بحث میکردیم احمد گفت: «وقتی که نزد امام رضا رفتیم یادآوری کن تا سن شریف حضرت را بپرسم بارها خواسته ام بپرسم اما فراموش کرده ام» زمانی که خدمتشان رسیدیم برایشان سلام کردیم و نشستیم حضرت رو به احمد کردند و فرمودند: ای احمد چند سال داری؟ احمد گفت: «۳۹ سال.» حضرت فرمودند: «اما من ۴۳ سال دارم. (الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۳۶۶ )

احمد بزنطی میگوید روزی حضرت رضا مرکب خود را برایم فرستادند تا خدمتشان برسم در صریا خدمتشان رسیدم تمام شب را آنجا بودم. پس از شام خوردن فرمودند: رختخواب بیندازید برایم بالشی طبری و رواندازی خوش بو و شاهانه و نیز لحافی مروی آوردند. فرمودند: «چه تصمیمی داری؟ میخوابی؟ عرض کردم آری فدایتان شوم. با دست خود لحاف را رویم کشیدند و فرمودند: شبت بخیر باشد. روی بام بودیم. وقتی آقا پایین رفتند با خودم گفتم: چه مقام و موقعیتی در نزد امام پیدا کرده ام که هیچ کس را چنان مقامی نیست ناگاه شخصی صدا زد: «احمد» صدا را نشناختم چیزی نگذشت که غلام آقا آمد و گفت: «بیا خدمت مولایم.» پایین رفتم دیدم آن جناب به طرف من می آیند فرمودند: «دستت را به من بده دست خود را دادم آن را فشردند و سپس فرمودند: «امیرالمؤمنین به عيادت صعصعة بن صوحان رفت وقتی خواست حرکت کند فرمود صعصعه مبادا عیادت و دیدار من از تو موجب به خود بالیدن تو شود. متوجه خود باش مثل اینکه چنین جریانی نیز برای تو پیش آمد. مبادا فریب آرزو را بخوری تو را به پناه خدا میسپارم و برایت سلامتی میخواهم (بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۲۶۹. )

۷۸

به هنگام بیماری یاران امام علی بن موسی الرضا به عیادت ایشان می آمدند. یحیی بن محمد بن جعفر وقتی داستان بیماری پدرش را می گوید به عیادت حضرت رضا اشاره میکند. (بحار الأنوار، ج ۴۹، ص ۳۲.)

 

سلامت یاران

امام رضا با چه شیوه ای برای حفظ جان و سلامت یاران و پیروانشان تلاش می کردند؟ وضعیت حاکم در عصر عباسیان به گونه ای بود که امام دغدغه سلامت یاران خود را داشتند و برای حفظ جان آنان تلاش می کردند. نمونه های زیر اندکی از بسیار است

. عباس بن جعفر از حسین بن علی و شا خواست که به حضرت رضا بگوید نامه های او را بسوزاند تا به دست دیگران نیفتد. و شا گوید: قبل

از اینکه در این زمینه با ایشان گفت و گو کنم خود حضرت فرمودند: نامه های او را بعد از خواندن میسوزانم (عيون أخبار الرضا، ج ۲،

ص ۲۱۹. )

احمد بن عمر حلال گفت شنیدم اخرس در مکه از حضرت رضا بدگویی میکند و نسبتهای ناروا میدهد وارد مکه شدم و کاردی خریدم چشمم که به او افتاد با خود گفتم وقتی از مسجد الحرام بیرون آید به خدا او را خواهم کشت همان جا ایستادم. ناگهان نامه حضرت رضا را دیدم که نوشته اند: «بسم الله الرحمن الرحیم. تو را به حق خود بر تو قسم میدهم که دست از اخرس برداری خدا پشتیبان و کفیل ماست.» (محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص ۲۵۲. )

احمد بن عمره گوید: خدمت حضرت رضا رسیدم و عرض کردم زنم حامله است از خداوند بخواهید زنم پسری برای من بیاورد. فرمودند: «پسر خواهد آورد و پس از تولد او را عمر نام گذار» گفتم: «در نظر دارم او را علی بنامم و به خانواده ام گفته ام که نام او را علی بگذارند.» امام بیان داشتند او را عمر نام بگذار وقتی وارد کوفه شدم، پسرم متولد شده بود و نامش را علی گذاشته بودند نام او را تغییر دادم و عمر گذاشتم. همسایگان من گفتند درباره تو سخنانی شنیده بودیم. از این دستور حضرت رضا فهمیدم که ایشان از این نام گذاری منظوری داشته اند. (الخرائج، ج ۱،ص ۳۶۲)

۷۹ 

توجه به مشکلات یاران

سیره امام در رفع نیازهای یاران و توجه به خواستها و برطرف کردن آنها چگونه بود؟

یاران و دوستداران حضرت رضا در مواجهه با مشکلات زندگی بسیاری از مسائل و نیازمندیهای خویش را با امام مطرح میکردند. حضرت نیز به راحتی و با ملاطفت برای برآورده شدن خواست آنان اقدام میکردند. در این زمینه نمونه های زیر به چشم میخورد

۱. موسی بن مهران در نامه ای از امام درخواست کرد که برای فرزند بیمارش دعا کنند حضرت نیز در پاسخ نامه او گفتند: «خداوند به شما فرزند شایسته ای عطا خواهد کرد فرزند بیمار او درگذشت و فرزند صالح دیگری از وی پدید آمد. ) عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۲۱.(

۲. ابو محمد غفاری گوید: قرض سنگینی داشتم و بسیار اندوهگین بودم جز علی بن موسی کسی را سراغ نداشتم که این حاجت را روا کند. در یکی از روزها صبح زود خدمت آن جناب رسیدم و پس از گرفتن اذن ورود حضورشان مشرف شدم. ایشان ابتدا فرمودند: ای ابو محمد از حاجت تو اطلاع داریم و ما باید قرض تو را بپردازیم. هنگامی که شب فرا رسید غلامشان افطار آورد و افطار کردیم بیان کردند: «ای ابو محمد شب در اینجا میخوابی یا میروی؟ عرض کردم: «ای سید و سرور من اگر نیازمندی مرا رفع کنید و بروم بهتر است در این هنگام دست خود را زیر فرش بردند و مشتی از زیر آن برآوردند و به من دادند. از منزل آن حضرت بیرون آمدم و نزدیک چراغی رفتم به آنچه مرحمت فرموده بودند نگاه کردم معلوم شد که آنها دینارهای سرخ و زردند. 

روی اولین دیناری که به نظرم رسید نوشته بود ای ابو محمد، این ۵۰ دینار است: ۲۶ دینار برای قرضت و ۲۴ دینار برای مخارج خاندانت وقتی صبح شد از آن دینار مخصوص اثری نبود. ) عيون أخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۱۸(

۸۰

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه