سیره امام رضا  ( صص 38-35 ) شماره‌ی 6432

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > پيشنهاد مامون به قبول وزارت توسط امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

أمون در یکی از ملاقات ها نیت شوم خود و هدف از احضار حضرت را آشکار کرد و به حضرت پیشنهاد کرد که خلافت و زمامداری را بپذیرد و گفت ای فرزند پیامبر من به فضل و پارسایی و عبادت تو آگاهم از این رو تو را به خلافت سزاوارتر از خود میبینم و میخواهم خود را خلع کنم و شما را به جای خود برگزینم و با شما بیعت کنم. حضرت رضا - علیه السلام - فرمود: اگر این خلافت حق توست و خدا به تو داده جایز نیست خود را خلع کنی و جامه ای که خداوند بر تن تو آراسته به دیگری بدهی اگر خلافت حق تو نیست نمیتوانی چیزی که حق تو نیست به مأمون در جایی دیگر گفته است: من با خدا عهد بسته ام که خلافت را به بهترین فرد از خاندان آبی طالب واگذار کنم و علی بن موسى الرضا عليه السلام - بهترین از خاندان ابی طالب است و من تصمیم گرفتم خلافت را به او واگذار کنم. مأمون به حضرت رضا - علیه السلام - عرض کرد: چاره ای نداری و باید خلافت را قبول کنی حضرت فرمود من هرگز به اراده خود آزادانه قبول نخواهم کرد. مأمون چند روز پی در پی اصرار میکرد و حضرت نمی پذیرفت تا من بدهی مأمون ناامید شد.

متن

 پیشنهاد ولایت عهدی

مردم در مرو دسته دسته به دیدار حضرت میرفتند و از فرزند پیامبر - صلى الله علیه و آله و سلم - بهره میبردند. مأمون نیز همواره نزد حضرت می آمد و اظهار ارادت میکرد مأمون در یکی از ملاقات ها نیت شوم خود و هدف از احضار حضرت را آشکار کرد و به حضرت پیشنهاد کرد که خلافت و زمامداری را بپذیرد و گفت ای فرزند پیامبر من به فضل و پارسایی و عبادت تو آگاهم از این رو تو را به خلافت سزاوارتر از خود میبینم و میخواهم خود را خلع کنم و شما را به جای خود برگزینم و با شما بیعت کنم. حضرت رضا - علیه السلام - فرمود: اگر این خلافت حق توست و خدا به تو داده جایز نیست خود را خلع کنی و جامه ای که  خداوند بر تن تو آراسته به دیگری بدهی اگر خلافت حق تو نیست نمیتوانی چیزی که حق تو نیست به مأمون در جایی دیگر گفته است: من با خدا عهد بسته ام که خلافت را به بهترین فرد از خاندان آبی طالب واگذار کنم و علی بن موسى الرضا عليه السلام - بهترین از خاندان ابی طالب است و من تصمیم گرفتم خلافت را به او واگذار کنم. مأمون به حضرت رضا - علیه السلام - عرض کرد: چاره ای نداری و باید خلافت را قبول کنی حضرت فرمود من هرگز به اراده خود آزادانه قبول نخواهم کرد. مأمون چند روز پی در پی اصرار میکرد و حضرت نمی پذیرفت تا من بدهی مأمون ناامید شد.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه