سیره امام رضا  ( صص 239-233 ) شماره‌ی 6405

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > خطبه و سخنان امام پس از قبول ولايتعهدی

خلاصه

امام در این سند نوشته خود را با جمله زیر آغاز کرده و نوشته است. ستایش برای خداوندی است که هر چه بخواهد همان کند. هرگز چیزی بر فرمانش نتوان افزود و از تنفیذ مقدراتش نتوان سرباز آن گاه به جای آن که خدای را در برابر این مقامی که مأمون به او بخشیده سپاس گوید با کلماتی ظاهراً بی تناسب با آن مقام پروردگار را چنین توصیف میکند او از خیانت چشمها و از آنچه که در سینه ها پنهان است. آگاهی دارد.» امام - علیه السلام - با انتخاب این جمله ها میخواست ذهن مردم را به خیانتها و نقشه های پنهانی توجه دهد؟

متن

 سند ولیعهدی

آنچه امام در سند ولیعهدی نوشت نسبت به موضعگیریهای دیگرش از همه مؤثرتر و مفیدتر بود. در آن نوشته میبینیم که در هر سطری و بلکه در هر کلمه ای که امام با خط خود نوشته معنایی عمیق نهفته و به وضوح بیانگر برنامه اش برای مواجه شدن با توطئه های مأمون است. امام با توجه به این نکته که سند ولیعهدی در سراسر قلمرو اسلامی منتشر میشود آن را وسیله ابلاغ حقایقی مهم به امت اسلامی قرار داد. از مقاصد و اهداف باطنی مأمون پرده برداشت و بر حقوق علویان پای فشرد و توطئه ای را که برای نابودی آنان انجام می شد آشکار کرد. امام در این سند نوشته خود را با جمله زیر آغاز کرده و نوشته است. ستایش برای خداوندی است که هر چه بخواهد همان کند. هرگز چیزی بر فرمانش نتوان افزود و از تنفیذ مقدراتش نتوان سرباز آن گاه به جای آن که خدای را در برابر این مقامی که مأمون به او بخشیده سپاس گوید با کلماتی ظاهراً بی تناسب با آن مقام پروردگار را چنین توصیف میکند او از خیانت چشمها و از آنچه که در سینه ها پنهان است. آگاهی دارد.» امام - علیه السلام - با انتخاب این جمله ها میخواست ذهن مردم را به خیانتها و نقشه های پنهانی توجه دهد؟ آیا با این کلمات به مأمون کنایه نمی زند تا مردم را متوجه هدفهای نا آشکارش بنماید؟ به هر حال امام دستخط خود را چنین ادامه میدهد درود خدا بر پیامبرش محمد خاتم پیامبران و بر خاندان پاک و مطهرش باد. در آن روزها هرگز عادت بر این نبود که در اسناد رسمی از پی درود بر پیغمبر کلمه خاندان پاک و مطهرش را نیز بیفزایند. اما امام میخواست با آوردن این کلمات به پاکی اصل و دودمان خویش اشاره کند و به مردم بفهماند که اوست که به چنین خاندان مقدس و ارجمندی تعلق دارد نه مأمون. حضرت سپس نوشتند. ..... امیرالمؤمنین حقوقی از ما میشناخت که دیگران بدان آگاه نبودند.» خوب این چه حقی یا حقوقی بود که مردم حتی عباسیان به جز مأمون آن را درباره امام نمی شناختند؟ آیا مگر ممکن بود که امت اسلامی منکر آن باشند که وی فرزند دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم - بود؟ بنابراین، آیا گفته امام اعلانی به همه امت اسلامی نبود که مأمون چیزی را در اختیارش قرار داده که حق خود او بوده؟ حقی که پس از غصب دوباره داشت به دست اهلش  بر می گشت. آری حقی که مردم آن را نمیشناختند حق اطاعت بود. البته امام - علیه السلام - در برابر هیچ کس حتی مأمون و دولتمردانش در اظهار این حقیقت تقیه نمیکرد که خلافت پیامبر - صلی الله عليه و آله و سلم - به على - علیه السلام - و اولاد پاکش میرسد و بر همه مردم واجب است که از آنان اطاعت کنند این نکته را امام در نیشابور - به شرحی که گذشت - اعلام کرد. او همچنین این حقیقت را در محضر دولتمردان نیز میگفت و در برخی موارد تأکید میکرد که حاضران پیامش را به غایبان برسانند. در کتاب کافی این روایت آمده که روزی یک ایرانی از امام - علیه السلام - پرسید آیا اطاعت از شما واجب است؟ حضرت فرمود: بلی پرسید: مانند اطاعت از علی بن ابیطالب؟ فرمود: بلی از این قبیل روایات بسیار است. دیگر از عبارات امام رضا - علیه السلام که در سند ولیعهدی نوشته این است: او یعنی مأمون ولیعهدی خود و فرمانروایی این قلمرو بزرگ را به من واگذار کرد البته اگر پس از وی زنده باشم. امام با جمله البته اگر پس از وی زنده باشم بدون شک اشاره به تفاوت فاحش سنی خود با مأمون میکرد و در ضمن میخواست توجه مردم را به غیر طبیعی بودن آن ماجرا و بی میلی خودش جلب کند. امام نوشته خود را چنین ادامه میدهد. «هر کس گره ای را که خدا بستنش را امر کرده بگشاید و ریسمانی را که هم او تحکیمش را پسندیده قطع کند به حریم خداوند تجاوز کرده است چه او با این عمل امام را تحقیر کرده و حرمت اسلام را دریده است. امام با این جمله ها اشاره به حق خود میکند که مأمون و پدرانش غصب کرده بودند پس منظور وی از گره و ریسمانی که نباید هرگز گسسته شود خلافت و رهبری است که نباید پیوندش را از خاندانی که خدا مأمور این مهم کرده گسست. سپس امام چنین ادامه میدهد. در گذشته کسی این چنین کرد ولی برای جلوگیری از پراکندگی در دین و جدایی مسلمانان اعتراضی به تصمیمها نشد و امور تحمیلی به عنوان راه گریز تحمل گردید. در اینجا می بینیم که گویا امام به مأمون کنایه میزند و به او میفهماند که باید به اطاعت وی درآید و بر تمرد علیه وی و علویان و پیروانش اصرار نورزد. سپس چنین می افزاید. خدا را گواه برخویشتن میگیرم که اگر رهبری مسلمانان را به دستم دهد با همه به ویژه با بنی عباس به مقتضای اطاعت از خدا و سنت پیامبرش عمل کنم هرگز خونی را به ناحق نریزم و نه ناموس و ثروتی را از چنگ دارنده اش بدر آورم مگر در آنجا که حدود الهی مرا دستور داده است.  یکی از اهداف مأمون از ولایتعهدی آن حضرت این بود که به مردم بفهماند خلافت حق من است و من آن را به امام رضا - علیه السلام - اعطا کرده ام آن حضرت از این فرصت استفاده کرد و اشاره فرمود ولایت او از وصایت سرچشمه میگیرد و خلافت مسلمان حق اوست و مأمون و امثال او غاصب اند. اینها همه جنبه گوشه زدن به جنایات بنی عباس را دارد که چه نابسامانیهایی در زندگی علویان پدید آوردند و چه جانها و خانواده هایی که به دست ایشان تار و مارگردید. امام تعهد میکند که به مقتضای اطاعت از خدا و سنت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - با همه و به ویژه با عباسیان رفتار کند و این درست همان خطی است که علی - علیه السلام - نیز خود را بدان ملزم کرده بود. پیروی از خط و برنامه علی - علیه السلام - برای مأمون و عباسیان نیز قابل تحمل نبود و آن را به زبان خود میدیدند. به هر حال امام با ذکر این مطالب تفاوت فاحش میان سبک حکمرانی اهل بیت با سبک سیاست دشمنانشان را بیان میکند. امام همچنین این جمله را می افزاید.  اگر چیزی از پیش خود آوردم یا در حکم خدا تغییر و دگرگونی در انداختم شایسته این مقام نبوده خود را مستحق کیفر نموده ام و من به خدا پناه میبرم از خشم او . ایراد این جمله برای مبارزه با عقیده رایج در میان مردم بود که علمای ناهنجار چنین به ایشان فهمانده بودند که خلیفه یا هر حکمرانی مصون از هر گونه کیفر و بازخواستی است چه او در مقامی برتر از قانون قرار گرفته و اگر دست به هر جرم و انحرافی بیالاید کسی نباید بر او خرده بگیرد تا چه رسد به قیام ضد او امام - علیه السلام - با توجه به شیوه مأمون و سایر خلفای عباسی می خواهد این معنا را به همگان تفهیم کند که فرمانروا باید پاسدار نظام و قانون باشد نه آن که مافوق آن قرار بگیرد از این رو نباید هرگز از کیفر و بازخواست بگریزد. آن گاه برای اعلام عدم رضایت خویش به قبول ولیعهدی و نافرجام بودن آن به صراحت چنین بیان میدارد.  جفر و جامعه خلاف آن را حکایت میکنند. یعنی برخلاف ظاهر امر که حاکی از دستیابی من به حق امامت و خلافت میباشد من هرگز آن را دریافت نخواهم کرد. افزون بر این امام میخواهد که با ذکر این حقیقت به رکن دوم از ارکان امامت امامان راستین اهل بیت نیز اشاره کند که عبارت است از آگاهی به امور غیبی و علوم ذاتی که خداوند تنها ایشان را بدین جهت بر دیگران بخشیده است. جفر و جامعه دو جلد از کتابهایی است که رسول اکرم - صلى الله عليه و آله و سلم - بر امیرالمؤمنین علی - علیه السلام - املا فرموده و او نیز آنها را به خط خود نوشته است امامان برخی از این کتابها را به برخی از شیعیان پرارج خویش نشان داده و در موارد متعددی در احکام بدانها استناد جسته اند. امام - علیه السلام - پس از اعلام کراهت و اجبار خویش در قبول ولیعهدی با صراحت کامل می نویسد:  ولی من دستور امیرالمؤمنین یعنی مأمون ۲ را پذیرفتم و خشنودیش را بدین وسیله جلب کردم. معنای این عبارت آن است که اگر امام ولیعهدی را نمی پذیرفت به خشم مأمون گرفتار می آمد و همه نیز معنای خشم خلفای جور را به خوبی می دانستند که برای ارتکاب جنایت و تجاوز به هیچ دلیلی نیازمند نبودند. امام - علیه السلام - در پایان دست خط خویش در پشت سند ولیعهدی تنها خدای را بر خویشتن شاهد میگیرد و هرگز مأمون یا افراد دیگر حاضر در آن مجلس را به عنوان شهود برنمیگزیند؛ چه می دانست که در دلهایشان نسبت به وی چه میگذشت اهمیت این نکته آنجا روشن میشود که میبینیم مأمون با خط خویش سند مزبور را می نویسد آن هم با متنی بسیار  طولانی و بعد به امام میگوید موافقت خود را با خط خویش بنویس و خدا و حاضران را نیز شاهد بر خویشتن قرار بده آری کسانی که در آن ایام و در چنان شرایطی می زیستند به خوبی مقاصد امام را از جمله هایی که در پشت سند ولیعهدی نوشته بود می فهمیدند و خیلی بهتر از ماکلمه به کلمه این دست خط را در ذهن خود هضم می کردند.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه