زندگانی حضرت امام رضا (ع)  ( صص 63-60 ) شماره‌ی 6358

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو

خلاصه

مأمون دعوت از امام رضا را عملی ساخت و از حضرت خواست تا به منظور مشورت در نحوه انتقال ولایتعهدی و خلافت به وی به خراسان تشریف فرما شود. امام رضا دعوت مأمون را با بی میلی اجابت کرد. ابوالفرج در این باره گفته است:مأمون متوجه جماعتی از آل ابیطالب گشت و ایشان را از مدینه نزد خود طلبيد. علی بن موسی الرضا در میان آنان حضور داشت. کاروان ایشان با پیمودن راه بصره مسیر خراسان را در پیش گرفتند و بر مأمون وارد شدند.

متن

حرکت امام به سوی خراسان

مأمون دعوت از امام رضا را عملی ساخت و از حضرت خواست تا به منظور مشورت در نحوه انتقال ولایتعهدی و خلافت به وی به خراسان تشریف فرما شود. امام رضا دعوت مأمون را با بی میلی اجابت کرد. ابوالفرج در این باره گفته است:

مأمون متوجه جماعتی از آل ابیطالب گشت و ایشان را از مدینه نزد خود طلبيد. علی بن موسی الرضا در میان آنان حضور داشت. کاروان ایشان با پیمودن راه بصره مسیر خراسان را در پیش گرفتند و بر مأمون وارد شدند. ( مقاتل الطالبين ٫ ص ۳۷۵) شایان ذکر است که این دعوت با انقلاب محمد بن جعفر الصادق عموی امام رضا در مدینه منوره همزمان بود مأمون خود مسیر حرکت کاروان سادات علوی را تعیین کرده بود و از کسان خود افرادی را جهت همراهی و مراقبت کاروان در طول مسیر گمارده بود.

کاروان پس از بصره به اهواز رسید. آنگاه به منطقه فارس (شیراز) رسید و به شهر مرودر آمد. بنابر نقل دیگر در مورد مسیر حرکت کاروان علوی آن کاروان حرکت خود را از مدینه آغاز کرد و به بیت الله الحرام درآمد حج گذارد و با کعبه وداع کرد سپس به راه خود ادامه داد و با عبور از صحرا سرزمین عراق را پیمود و از قادسیه گذشت. آن گاه در حاشیه کویر با فاصله پانزده مایل از کوفه مسیر حرکت خود را به جانب بصره دنبال کرده کاروان به مسیر خود ادامه داد تا از سرزمین بصره گذشت و به اهواز رسید و بر روستای چهارگانه) که به آن اربک» نیز گفته میشد عبور کرد و راه فارس را در پیش گرفت. امام رضا الله چنان بود که بهر کجا وارد میگشت مورد استقبال قرار میگرفت و از هر منطقه ای که بیرون میرفت با احترام بدرقه میشد مستقبلین و مشایعت کنندگان به طور عمده آحاد مردم دانشمندان معروف و سرشناس راویان و محدثین برجسته بودند که از شعاع علم و دانش او کسب نور و از رهنمودهای ارزنده اش اقتباس می کردند.

مورخین خاطر نشان کرده اند که وقتی امام الله به روستای چهارگانه از توابع رامهرمز واقع در خوزستان که به آن اربک نیز میگویند رسید، جعفر بن محمد النوفلي یک مسأله اعتقادی را که در آن زمان بسیار مهم و حساس بود، از آن حضرت پرسید. چه این که گروهی از یاران و پیروان امام کاظم مدعی شدند که آن حضرت از دنیا نرفته است بلکه زنده است و مانند عیسی بن مریم به آسمان رفته است. این گروه به واقفیه مشهور شدند و منشأ پیدایش این عقیده واهی شدند. خوشبختانه امام رضا و دیگر ائمه ای که بعد از آن حضرت بودند اظهارات آنها را مردود دانسته و آنان را تکذیب نمودند و ادعاهای واهی ایشان را فاش و آنها را رسوا ساختند و فرمودند که به نخستین گروه از اصحاب امام کاظم له که قائل به وقف شدند کسانی بودند که اموال فراوان امام کاظم نزد ایشان بود و حضرت آنها را برای مصرف در امر جهاد و مبارزه ذخیره فرموده بود و آنها از تسلیم آن اموال به امام رضا، پس از رحلت امام کاظم به گمان واهی این که آن حضرت بدرود حیات نگفته اند خودداری کردند.

محمد بن جعفر نوفلی چنین میگوید

بر امام رضا داخل شدم در حالی که حضرت در چهاردانگه (اربک) بود و به حضرت سلام دادم سپس نشست اظهار کردم فدایت شوم اگر گروهی گمان میکنند که پدر بزرگوار شما زنده است حضرت در جواب فرمود آنها دروغ میگویند. خدا لعنتشان کند اگر پدرم زنده بود میراثش قسمت نمی شد و همسرانش ازدواج نمی کردند به خدا قسم که او طعم مرگ را چشیده آن چنانکه علی بن ابیطالب چشیده است. (۱) امام به راه خود ادامه داد در حالی که به سمت مرو، پایتخت و مرکز خلافت مأمون عباسی جلو می رفت و سرزمین فارس را پیمود تا به نیشابور رسید. آن حضرت می رفت و دلهای مشتاق را با خود میبرد دلهایی که همیشه و در همه جا همراه او بود هر جا فرود می آمد و از هر کجا کوچ میکرد.

اباصلت عبد السلام بن صالح هروی در حدیثی چنین میگوید

با علی بن موسی الرضا بودم که از نیشابور میگذشت و بر قاطر ابلقی نشسته بود به مربعه که رسید ناگهان محمد بن رافع احمد بن حرث، يحيى بن يحيى، اسحق بن اهویه و تنی چند از دانشوران دهنه قاطر را گرفته اظهار داشتند تو را به حق پدران پاکیزه ات سوگند برای ما حدیثی بیان فرما که از پدر بزرگوارت امام کاظم شنیده ای در این هنگام حضرت سرمبارک خود را از کجاوه بیرون آورد در حالی که شالی راه راه از جنس خز بر سر پیچیده بود چنین فرمود پدرم بنده صالح خدا، موسی بن جعفر برایم حدیث فرمودند از پدرش امام صادق ، و او هم از حضرت جعفر بن محمد و همچنین ایشان از پدرش ابو جعفر محمد بن علی و او نیز از باقر العلوم وایشان نیز از علی بن الحسین سید و سرور عبادت کنندگان و او از پدرش حسین سید و آقای جوانان اهل بهشت و او از پدرش علی بن ابيطالب الله و او هم از رسول خدا و ایشان هم از جبرئیل و جبرئیل از خدای متعال نقل کرد که فرمود آگاه باشید که من الله میباشم خدایی جز من وجود ندارد بنابراین تنها مرا پرستش کنید. هر کس از شما به کلمه طیبه «لا الى الى الله گواهی دهد و از سر اخلاص گواهی بدهد در حصار من و دژ مستحکم من داخل شده است و هر کس داخل قلعه می شود از عذابم در امان میباشد. (مسند الامام الرضا ٫ ص ۵۶)

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه