زندگانی امام علی ابن موسی الرضا(ع) و یاران آن حضرت  ( صص 78-74 ) شماره‌ی 6317

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > خطبه مامون پس از ولايتعهدی

خلاصه

ناظر

متن

عهدنامه ولا يتعهدى

مسئله ولایتعهدی تنها منحصر به بحث کلامی میان امام رضا الله و مأمون نبود، بلکه به صورت سندی رسمی نوشته و هر دو آنان را امضاء کردند و شهودی از دولتمردان و بزرگان نیز آن را تصدیق نمودند.

عهدنامه ای که مأمون به خط خود ولایتعهدی امام رضا را در آن نوشت

مأمون به خط و انشای خویش عهد نامه ولایت عهدی امام رضا الله را نوشت و بر آن نیز شاهد گرفت. امام رضا الله نیز به خط شریف خود بر این عهدنامه نگاشت و این عهدنامه را عموم مورخان یاد کرده اند. علی بن عیسی اربلی در کشف الغمة می نویسد: در سال ۶۷۰ ه.ق یکی از خویشانم از مشهد شریف آن حضرت بدینجا آمد و با وی عهدنامه ای بود که مأمون به خط خویش آن را نوشته بود. در پشت این عهدنامه خط امام بود. پس جای قلم های وی را بوسیدم و چشمم را در بوستان کلامش گردش دادم و دیدن این عهدنامه را از الطاف و نعمت های الهی پنداشتم و اینک آن را حرف به حرف نقل میکنم آنچه به خط مأمون در این عهدنامه نوشته شد چنین است

بسم الله الرحمن الرحیم این نامه ای است که عبدالله بن هارون الرشید، امیر مؤمنان آن را به ولیعهد خود علی بن موسی بن جعفر نگاشته است. اما بعد همانا خداوند عزوجل دین اسلام را برگزید و از میان بندگان خود پیغمبرانی برگزید که به سوی او هدایتگر و رهنما باشند و هر پیغمبر پیشین به آمدن پیامبر پس از خود نوید داده و هر پیامبر بعدی پیامبر پیش از خود را تصدیق کرده است. تا این که دوره نبوت پس از مدتی فترت و کهنه شدن علوم و قطع گردیدن و حی و نزدیک شدن قیامت به محمد الله خاتمه یافت.

پس خداوند به وجود او سلسله پیغمبران را پایان داد و گرفت و کتاب عزیز خود را بر او نازل فرمود چنان کتابی که از پیش رو و پشت سر باطل را بدان راه نیست و تنزیلی است از جانب خداوند حکیم و ستوده (سوره فصلت، آیه ۲۲) که در آنچه حلال و حرام کرده و بیم و امید داده و بر حذر داشته و ترسانیده و امر و نهی کرده هرگز تصور باطلی نمی رود تا حجتی رسا بر مردم بوده باشد و هر کس که راه گمراهی و هلاکت سپارد از روی بینه و دلیل و آنکس که به نور هدایت زندگی جاویدان یافته از روی بینه و دلیل باشد و یقیناً خداوند شنوای داناست (سوره انفال، آیه ۲۲) پس پیامبر پیغام خدا را به مردم رسانید و آنان را به وسیله آموختن حکمت و دادن پند و اندرز و مجادله نیکو به سوی خدا فرا خواند و سپس به جهاد و سخت گیری با دشمنان دین مأمور شد تا این که خداوند او را نزد خود برد و آنچه در نزدش بود برای وی برگزید.

چون دوران نبوت پایان یافت و خدا وحی و رسالت را به محمد خاتمه داد و قوام دین و نظام امر مسلمانان را به خلافت و اتمام و عزت آن قرار داد و قیام به حق خدای تعالی در طاعتی است که به وسیله آن واجبات و حدود خدا و شرایع اسلام و سنتهای آن برپا شود و جنگ و ستیز با دشمنان دین انجام گردد. بنابراین بر خلفاست که درباره آنچه خداوند آنان را حافظ و نگهبان دین و بندگانش قرار داده است خدا را فرمان برند و بر مسلمانان است که از خلفا پیروی کرده آنان را در مورد اقامه حق خدا و بسط عدل و امنیت راه ها و حفظ خونها و اصلاح در میان مردم و اتحادشان از راه دوستی کمک و یاری کنند و اگر برخلاف این دستور عمل کنند، ریشه اتحاد مسلمانان سست و لرزان و اختلاف خود و جامعه شان آشکار و شکست دین و تسلط دشمنانشان ظاهر و تفرقه کلمه و زبان دنیا و آخرت حاصل می شود.

پس بر کسی که خداوند او را در زمین خود خلافت داده و بر خلق خویش امین کرده است، سزاوار است که خود را در راه کوشش برای خدا به زحمت اندازد و آنچه مورد رضایت و طاعت اوست مقدم شمارد و خود را آماده انجام کارهایی کند که با احکام خدا و مسئولیتی که دارد سازگار باشد و در آنچه خدا به عهده او گذارده به حق و عدالت حکم کند همان گونه که خداوند عزوجل به داوود می فرماید

ای داوود ما تو را در روی زمین خلیفه قرار دادیم پس میان مردم به حق حکم کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از طریق خدا گمراهت سازد و کسانی که از راه خدا گمراه می شوند برای آنان عذاب سختی است زیرا که روز حساب را فراموش کرده اند. (سوره ص آیه ۱۲)

همچنین خداوند عزوجل فرمود: پس سوگند به پروردگارت هر آینه تمام مردم را از آنچه انجام می دهند بازخواست خواهیم کرد. (سوره حجر، آیات ۹۲-۹۳)

در خبر است که عمر بن خطاب گفت اگر در کرانه فرات بره ای تباه گردد می ترسم که خداوند مرا از آن مؤاخذه کند و سوگند به خدا که هر کس در مورد مسئولیتی که بین خود و خدای خود دارد در معرض امر بزرگ و خطر عظیمی قرار گرفته پس چگونه است حال کسی که مسئولیت اجتماعی را به عهده دارد؟ در این امر اعتماد بر خدا و پناهگاه و رغبت به سوی اوست که توفیق عصمت و نگهداری کرامت فرماید و به چیزی هدایت کند که در آن نبوت حجت است و به خشنودی و رحمت خدا رستگاری فراهم آید. در میان امت آن که از همه بیناتر و برای خدا در دین و بندگان او خیر خواه تر از خلایقش در روی زمین است خلیفه ای است که به اطاعت از کتاب او و سنت رسولش عمل کند و با تمام کوشش فکر و نظرش را درباره کسی که ولیعهدی او را بر عهده میگیرد به کار برد و کسی را به رهبری مسلمانان برگزیند که بعد از خود آنها را اداره کند و با الفت جمعشان کند و پراکندگیشان را به هم آورد و خونشان را محترم شمارد و با اذن خدا تفرقه و اختلاف آنها را امن و آرامش دهد و آنان را از فساد و تباهی و ضدیت میان یکدیگر نگه دارد و وسوسه و نیرنگ شیطان را از آنان دفع کند زیرا خداوند پس از خلافت مقام ولیعهدی را متمم و مکمل امر اسلام و موجب عزت و صلاح مسلمانان قرار داده است و بر خلفای خود در استوار داشت آن الهام فرموده که کسی را برای این کار انتخاب کنند که سبب زیادی نعمت و مشمول عافیت شود. و خداوند مکر و حیله اهل شقاق و دشمنی و کوشش تفرقه اندازان و فتنه جویان را در هم شکند. از موقعی که خلافت به امیر مؤمنان رسیده است تلخی طعم آن را چشیده و از سنگینی بار خلافت و تکالیف سخت آن آگاه شده و وظیفه مشکلی را که خلیفه در مورد اطاعت خدا و مراقبت دین باید انجام دهد دانسته است. از این رو همواره در مورد آنچه که موجب سرافرازی دین و ریشه کن کردن مشرکان و صلاح امت و نشر عدالت و اقامه کتاب و سنت است، جسم خود را به زحمت انداخته و چشمش را بیدار نگه داشته و بسیار اندیشه کرده است. اندیشه در این مسئله او را از آرامش و راحت و از آسایش و خوشی بازداشته است زیرا بدانچه خداوند از آن سئوال خواهد کرد آگاه است و دوست دارد که به هنگام دیدار خدا، در امر دین و امور بندگانش خیرخواه بوده باشد و برای ولیعهدی کسی را برگزیند که حال امت را مراعات کند و در فضل دین پارسایی و علم از دیگران برتر باشد و در قیام به امر خدا و ادای حق او بیشتر از دیگران به وی امید بسته شود.

از این رو برای رسیدن به این مقصود شب و روز به پیشگاه خدا مناجات کرد و از او استخاره کرد که در انتخاب ولیعهد کسی را به او الهام فرماید که خشنودی و طاعت خدا در آن باشد و در طلب این مقصود در افراد خاندان خود از فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابیطالب دقت نظر کرد و در احوال مشهورترین آنان از لحاظ علم و مذهب و شخصیت بسیار بررسی کرد تا آن که به رفتار و کردار همگی آگاه شد و آنچه درباره آنان شنیده بود، به مرحله آزمایش در آورد و خصوصیات و احوال آنها را مکشوف داشت و پس از طلب خیر از خدا و به جای آوردن کوشش فراوان در انجام فرمایشهای الهی و ادای حق او درباره بندگان و شهرهایش و تحقیق در افراد آن دو خاندان کسی را که برای احراز این مقام انتخاب کرد علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب است. زیرا که فضل والا و دانش سودمند و پاکدامنی ظاهر و زهد بی شائبه و بی اعتنایی او به دنیا و تسلیم بودن مردم را درباره وی از همه بهتر و بالاتر دید و برای او آشکار شد که همگی زبان ها در فضیلت او متفق و سخن مردم درباره اش متحد است و چون همیشه به فضیلت از زمان کودکی و جوانی و پیری آشنا و آگاه بود لذا پیمان ولیعهدی و خلافت پس از خود را با اعتماد به خدا، به نام او بست و خدا نیک میداند که این کار را برای از خودگذشتگی در راه خدا و دین و از نظر اسلام و مسلمانان و طلب سلامت و ثبوت حق و نجات و رهایی در روزی که مردم در آن روز در پیشگاه پروردگار عالمیان به پا خیزند انجام داد. اکنون امیر مؤمنان فرزندان و خاندان و خواص خود و فرماندهان و خدمتکارانش را دعوت میکند که ضمن اظهار سرور و شادمانی در امر بیعت پیشدستی کنند و بدانند که امیر مؤمنان طاعت خدا را بر هوای نفس درباره فرزند و اقوام و نزدیکان خویش مقدم شمرد و او را ملقب به رضا کرد زیرا که او مورد پسند و رضای امیر مؤمنان است پس ای خاندان امیر مؤمنان و کسانی که از فرماندهان و نظامیان و عموم مسلمانان در شهر هستید به نام خدا و برکاتش و به حسن قضای او درباره دین و بندگانش برای امیر مؤمنان و برای علی بن موسی الرضا پس از او بیعت کنید. چنان بیعتی که دستهای شما باز و سینه هایتان گشاده باشد و بدانید که امیر مؤمنان این کار را برای اطاعت امر خدا و برای خیر خود شما انجام داد و خدا را سپاسگزار باشید که مرا بدین امر ملهم کرد و آن در اثر حرص و اصراری بود که مرا به رشد و صلاح شما بود و امیدوار باشید که این کار در جمع الفت و حفظ خونها و رفع پراکندگی و محکم کردن مرزها و قوت دین و سرکوبی دشمنان و استقامت امور شما مؤثر است و فایده آن به شما باز می گردد و بشتابید به سوی طاعت خدا و فرمان امیر مؤمنان که اگر بشتابید موجب امنیت و آسایش است و خدا را در این امر سپاس گزارید که اگر خدا بخواهد بهره آن را خواهید دید.

این نامه (سیره معصومان، ج ۵، صص ۱۶۵ - ۱۶۹) را عبدالله مأمون در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال ۲۰۱، به دست خود نگاشت. آنگاه مأمون از امام رضا خواست تا سند ولایتعهدی را با دست مبارک خود بنویسد.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب معارفی