امام رضا در عصر هارون
هارون پس از شهادت امام موسی کاظم در مقابل هجوم افکار عمومی جامعه خصوصاً علویان خود را درمانده یافت
و به ناچار از خود واکنش نشان داد و به طور صریح خود را از انجام چنین جنایتی شهادت امام موسی کاظم علی میری ساخت.
بنابراین دستور داد تا نسبت به علویان مدارا شود و از سخت گیری و آزار و ایذاء آنان کاسته شود. او حتی سوگند خویش درباره کشتن امام پس از موسی بن جعفر را نادیده انگاشت.
جعفر بن یحیی میگوید از عیسی بن جعفر شنیدم که گفت: هنگامی که هارون از رقه به سوی مکه رهسپار بود به او گفتم آیا به خاطر داری که درباره خاندان ابوطالب چه گفته ای؟ مگر نه این بود که گفتی هر کسی که پس از موسی [] ادعای امامت نماید، پس از حبس گردنش را خواهم زد، اینک علی [] فرزندش مدعی این امر است.
هارون پس از شنیدن سخنانم با خشم به من نگریست و گفت: چه فکر می کنی؟ می خواهی همه آنان را بکشم....؟ (عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۲۶)
موسى بن مهران با شنیدن این خبر شتابان به سوی امام رضا رفته و آن را به اطلاع حضرت می رساند.
امام می فرماید آنها هیچ کاری نمی توانند نسبت به من انجام دهند. ( همان)
در روایتی دیگر همین درخواست را یحیی بن خالد برمکی از هارون میکند و هارون با تندی میگوید آنچه با پدرش کردیم کافی نبود؟ میخواهی یکباره شمشیر بردارم و همه علویان را بکشم؟! (همان، ج ۱، ص ۱۰۰: الاتحاف بحب الاشراف، ص ۵۹)
اما عباسیان لحظه ای از توطئه خود دست برنمی داشتند تا شاید هارون را نسبت به کشتن امام رضا تحریک و تشویق نمایند هر چند او که به خاطر کشتن امام موسی کاظم الله مورد تنفر مردم قرار گرفته بود از چنین اقدامی سر باز می زد ولی آنها از تمامی فرصت ها برای تحریک هارون استفاده میکردند امام رضا الله نیز با اتخاذ سیاستی عالمانه و انجام اموری اندیشه دشمنان را نقش بر آب می نمود.
ابوالحسن طبیب میگوید شنیدم علی بن جعفر میگفت پس از درگذشت حضرت موسى الله امام رضا الله به بازار رفت و یک سگ یک خروس و یک قوچ خرید و آن را به منزل برد.
جاسوسان هارون این اقدام امام الله را به هارون گزارش دادند. هارون با شنیدن این خبر گفت: از ناحیه او امام رضا راحت شدیم. (بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۱۰۲)
او خود را به دامداری مشغول ساخته و از سیاست کناره گیری کرده، بنابراین از ناحیه او آسیبی به ما نخواهد رسید.
از طرفی فرماندار مدینه به نام زبیری به هارون گزارش داد که على بن موسى الرضا (لا) درب خانه اش را به روی مردم گشوده و آنان را به امامت خویش دعوت میکند. هارون پس از خواندن نامه زبیری گفت:
جای شگفتی است با این که به من گزارش رسیده که علی بن موسی الرضا [] سگ و خروس و قوچ خریده این شخص (زبیری) درباره او چنین می نویسد.
به این ترتیب هارون به نامه زبیری اعتنایی نمیکند و امام الله به فعالیت خود ادامه می دهد. (عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۲۶)
اباصلت هروی میگوید روزی امام رضا در مدینه در منزل نشسته بود، که ناگهان فرستاده هارون الرشيد وارد شد و از امام خواست تا نزد هارون برود.
امام الله برخاست و به من فرمود هارون در چنین زمانی مرا نطلبیده مگر آنکه قصد آسیب مرا در سر دارد اما به خدا سوگند به سبب دعاهایی که از جدم پیامبر اکرم ا نزد خود دارم او نمیتواند کمترین گزندی به من برساند.
اباصلت میگوید همراه امام الله نزد هارون رفتیم حضرت به محض اینکه نظرش به هارون افتاد دعایی زیر لب زمزمه کرد پس از آن پیش روی هارون قرار گرفت. هارون با دیدن امام گفت: دستور داده ام تا صدهزار درهم در اختیارت بگذارند، حال نیازهای خانواده ات را برای من بنویس و چنانچه میخواهی به سوی بستگانت بازگرد.
هنگامی که امام او را ترک کرد هارون در حالی که از پشت سر او را می نگریست گفت: اندیشه ای در سر داشتم و خداوند چیزی دیگر میخواست و آنچه را خداوند می خواهد نیکوتر است. (بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۱۱۶)
پذیرش امامت حضرت رضا توسط احمد بن موسى الا
پس از شهادت امام موسی کاظم ، عده ای از مردم مدینه به تصور اینکه احمد بن موسی (که به شاهچراغ معروف است و دارای کرامات و مقامات بالایی بود جانشین پدرش است، به سوی خانه ام احمد رفته و همراه با احمد بن موسی ال به مسجد رفتند. و با وی بیعت کردند. احمد بن موسی الله پس از آنکه از جمع حاضر بیعت گرفت بر بالای منبر رفت و خطبه ای در نهایت فصاحت و بلاغت خواند سپس گفت: «ای مردم! حال که همه شما با من بیعت کردید بدانید که من در بیعت برادرم علی بن موسی الرضا هستم، او امام و جانشین پدرم و ولی خدا میباشد بر من و شما واجب است تا آنچه را به ما امر می کند. اطاعت کنیم.
تمامی حاضران گفته های احمد بن موسی الله را پذیرفتند. آنگاه جمعیت حاضر در حالی که احمد بن موسی در پیشاپیش آنان حرکت میکرد از مسجد خارج و به سوی منزل امام رضا رفتند و با آن حضرت بیعت نمودند. امام برای برادرش (احمد بن موسى ) دعا کرد و او از آن پس همواره در خدمت برادر بود تا آنکه امام رضا به سوی خراسان حرکت کرد. (همان، ج ۲۸، صص ۳۰۷ و ۳۰۸)
اعلان علنی امامت از جانب حضرت رضا الله
امام رضا چون زدای امامت بر تن کرد مکلف به اعلان آن شد، تا همگان آگاه گردند که
الف) امام پیشین امام موسی کاظم ) رحلت نموده و به دیدار حق شتافته است، تا عده ای سودجو نتوانند با طرح قائمیت و اعلان زنده بودن امام کاظم امامت حضرت رضا ما را انکار نموده و جامعه را به انحراف بکشانند.
ب طبق اسناد شهود و روایات او امام و حجت بر حق الهی است و همه باید از او تبعیت کنند.
بنابراین امام رضا الله بدون هیچ هراس و ابایی امامت خویش را اعلان میکند. از صفوان یحین نقل شده که گفته است هنگامی که ابوالحسن موسی الله به دیار باقی شتافت و امام رضا از امامت خود سخن گفت بر او بیمناک شدیم عرض کردیم شما امر بزرگی را اظهار می کنید و ما بر جان تو از این طاغی (هارون) بیمناکیم
امام فرمود: او هر کاری بکند نمی تواند بر من دست پیدا کند. (روضه کافی، ص ۲۵۷)
محمد بن سنان یکی از یاران امام رضا میگوید به آن حضرت عرض کردم، شما بعد از پدرتان امامت خود را آشکار ساختید در حالی که از شمشیر هارون خون می چکد.
امام الاله فرمود: سخنی از رسول خدا مرا بر این کار جرات داد، آنجا که فرمود: اگر ابو جهل بتواند مویی از سر من کم کند همه گواهی دهید که من پیامبر خدا نیستم و من به شما می گویم اگر هارون مویی از سر من کم کند، من امام نیستم. (اصول کافی، ج ۱، ص ۲۸۷)
اظهار امامت از جانب حضرت رضا الله
در عیون اخبار الرضا از ابو مسروق نقل شده است که گفت گروهی از واقفیان از آن جمله علی بن ابی حمزه بطائنی، محمد بن اسحاق بن عمار، حسین بن عمران و حسین بن ابی سعید مکاری خدمت امام رضا الله رسیدند در آن جمع علی بن ابی حمزه رو به حضرت کرد و گفت: فدایت شوم آیا ممکن است از وضع پدر خویش ما را آگاه سازی؟ امام یا فرمود: او دار فانی را وداع کرده است. بار دیگر گفت: پس در این صورت جانشین او کیست؟ حضرت اشاره به خویش کرد و فرمود: من
گفت: شما مطلبی را بیان میکنید که هیچ یک از آباء و اجداد گرامی ات آشکا را آن را بیان نفرموده اند. فرمود: جد گرامی ام پیامبر اکرم نیز چنین کرد.
آن حضرت روزی در برابر تهدید ابوجهل به او فرمود هرگز از سوی تو صدمه ای بر من وارد نخواهد شد و اگر چنین شد من دروغگو هستم و این نخستین معجزه پیامبر اکرم بود. آنگاه امام رضا الله رو به حاضرین کرد و فرمود: این نیز اولین نشانه امامت من است. زیرا آشکارا امامت خویش را اعلان میکنم و با صراحت میگویم که از سوی هارون نیز هیچ گزند و آسیبی بر من وارد نخواهد شد؛ در غیر این صورت من دروغگو خواهم بود. حسین بن مهران گفت: اگر آشکارا این ادعا را بیان کنی ما آن را می پذیریم.
امام فرمود بالاتر از این چه میخواهی؟ اگر چنانچه در شک و تردید به سر می بری نزد هارون رفته و در حضور او این ادعا را ابراز کنم؟ آگاه باشید که من از شما تقیه نمی کنم و آشکا را می گویم که امام هستم. (بحار الانوار، ج ۱۲، صص ۱۰۳ - ۱۰۲)
استدلال امامت از کلام حضرت رضا الله
امام رضا در پاسخ به سئوال رأس الجالوت نسبت به استدلال امامت فرمود: امام باید عالم به تورات، انجیل زبور و قرآن کریم باشد و تمام لغات (معانی آن را بداند. بر تمامی زبانهای دنیا آگاه بوده و به خوبی آن را تکلم نماید با هر دسته و گروه به زبان خودشان صحبت کند.
اما علاوه بر همه اینها باید پرهیزکار باشد و از هر گونه آلودگی و ناپاکی منزه و پاکیزه و از هر عیب مبری باشد. دارای صفات پسندیده انصاف عدل حکمت، رأفت، رحمت عطوفت بخشندگی صداقت خیرخواهی نیکوکاری و امانت داری بوده و مورد اعتماد آدمیان و کارساز و توانا باشد. (همان، ص ۷۲)
چرا امام کاظم بر معرفی جانشین خود اصرار می ورزید؟
آنچه از تاریخ مستفاد میگردد امام الله با توجه به علم الهی و آگاهی بر اسرار و علوم غیبیه بر آینده جهان اسلام به خوبی مینگریست و بر حوادثی که پس از شهادت او رخ خواهد داد، آگاه بود. او به خوبی دریافته بود که عده ای فرصت طلب و خود فروخته از جهل و کم خردی عوام سوء استفاده خواهند کرد و با پخش و انتشارا کاذیب، اذهان مردم را نسبت به امامت مشوش خواهند نمود و مسیر مکتب اهل بیت را منحرف خواهند ساخت بنابراین در هر فرصتی که پیش می آمد نست به معرفی جانشین خود اقدام می کرد و اصحاب و یاران و نزدیکان خویش را با امام پس از خود آشنا می ساخت. بنابراین عواملی را که موجب شد امام کاظم له در مورد اعلان جانشین و امام پس از خویش اصرار بورزد به شرح زیر می توان بیان داشت
حکومت هارون الرشید در برهه ای از زمان قرار گرفت که او را مقتدرترین حاکم دوران اسلامی مطرح ساخت به گونه ای که به ابرها میگفت بر کجا خواهی بارید که در سرزمین من نباشد؟
این اقتدار او را به خونریزترین عیاش ترین و مسرف ترین خلیفه عباسی تبدیل کرد. زیرا او در عین اقتدار از محبوبیت جامعه و طبقات مختلف مردم برخوردار نبود، در حالی که در مقابل امام موسی بن جعفر الله بدون داشتن اقتدار نظامی بر قلوب مردم حکومت می کرد و این خود موجب حسادت و کینه خلیفه عباسی نسبت به آن حضرت شد. بنابراین بر شدت مراقبین آن حضرت و کنترل رفت و آمد یاران و اصحاب او افزود به طوری که یاران و اصحاب حضرت مأمور به تقیه شدند. اما این محدودیتها نتوانست از محبوبیت آن حضرت در میان مردم بکاهد بنابراین تبعیدها آغاز شد و حضرت سالهای طولانی و مستمر را در زندانهای مخوف و سیاهچالهای نمور و خوفناک رژیم کینه توز و خونخوار هارون الرشید به سر برد و سرانجام در یکی از سیاهچالها با زهر کین به شهادت رسید.
دوری مستمر و طولانی امام اله از خانه و کاشانه و مردم سبب انتشار اکاذیب شد و بازار شایعه قائمیت امام الله داغ گردید و عده ای فرصت طلب که در اندیشه تحقق اهداف شوم خویش بودند اعلان کردند که امام الله همان مهدی موعود و قائم آل محمد ه است. بر همین اندیشه مکتب واقفیه شکل گرفت و عده ای بر امام موسی کاظم الله متوقف شدند و امام پس از او را نپذیرفتند.
امام که از فیوضات الهی برخوردار و بر علوم غیبیه آگاه بود برای جلوگیری از هر گونه انحراف و انتشار دروغ و شایعه پیرامون امامت از هر فرصتی که پیش می آمد بر امامت حضرت رضا پس از خویش اشاره میفرمود و او را جانشین حقیقی و واقعی خود معرفی می کرد.
بنابراین مشاهده میکنیم احادیثی که درباره امامت حضرت علی بن موسی الرضا الله در کتاب های روایی نقل و ثبت شده است بیش از سایر امامان پس از امام علی ال) می باشد که این خود نشانگر اهمیت این موضوع است.
بنابراین می توان گفت مرز شیعه امامیه و اثنی عشری اعتقاد به امامت حضرت رضا الله است.