زندگانی امام رضا(ع)-خط سیر و حرکت امام رضا از مدینه تا توس  ( صص84-86 ) شماره‌ی 6047

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > نيکی به مستمندان

خلاصه

علی بن شعیب یکی دیگر از شاگردان با استعداد و لایق آن حضرت بوده است. او می گوید روزی به دیدار امام رضا (ع) رفتم، از من پرسیدند:یا علی! چه کسی از نظر زندگی بهترین مردم است؟ جواب دادم ای سرور و آقای من شما به این مطلب داناتر هستید. بعد از آن خود حضرت فرمودند:«کسی که زندگی دیگران از ناحیه او نیکو می شود. »سپس ادامه دادند: میدانی چه کسی از نظر زندگی از همه بدتر است؟جواب دادم شما داناتر هستید. فرمود:« کسی که دیگران از زندگی او بهره ای ندارند.»باز ادامه داد: ای علی نعمتهایی را که دارید، نیکو قدر شناسی کنید. اطمینان نداشته باشید که همیشه برای شما برقرار بماند و اگر از دست رفت، چه بسا باز نمی گردد.ای علی، بدترین مردم کسی است که کسی از ناحیۀ او بهره مند نمی شود مهمان یا کسی را که به او حاجتی دارد راه نمی دهد و تنها خوار است و نسبت به زیردستان خود خشمگین و سخت گیر است

متن

سفارشی دیگر از امام رضا (ع)

علی بن شعیب یکی دیگر از شاگردان با استعداد و لایق آن حضرت بوده است. او می گوید روزی به دیدار امام رضا (ع) رفتم، از من پرسیدند:

یا علی! چه کسی از نظر زندگی بهترین مردم است؟ جواب دادم ای سرور و آقای من شما به این مطلب داناتر هستید. بعد از آن خود حضرت فرمودند:

«کسی که زندگی دیگران از ناحیه او نیکو می شود. »

سپس ادامه دادند: میدانی چه کسی از نظر زندگی از همه بدتر است؟

جواب دادم شما داناتر هستید. فرمود:

« کسی که دیگران از زندگی او بهره ای ندارند.»

باز ادامه داد: ای علی نعمتهایی را که دارید، نیکو قدر شناسی کنید. اطمینان نداشته باشید که همیشه برای شما برقرار بماند و اگر از دست رفت، چه بسا باز نمی گردد.

ای علی، بدترین مردم کسی است که کسی از ناحیۀ او بهره مند نمی شود مهمان یا کسی را که به او حاجتی دارد راه نمی دهد و تنها خوار است و نسبت به زیردستان خود خشمگین و سخت گیر است.

فریادرس بیچارگان

ابو محمد غفاری گفت مردی از آل ابو رافع که مشهور به غلام پیغمبر بودند، از من طلبی داشت زیاد سخت گرفته بود و اصرار داشت که فوری پرداخت کنم وقتی چاره ای پیدا نکردم، صبح پس از نماز در مسجد پیغمبر (ص) به طرف خانه حضرت رضا (ع) رفتم که آن موقع در عریض بود. نزدیک منزل ایشان که رسیدم، مشاهده کردم امام (ع) سوار بر الاغ است، می آید پیراهن و ردائی پوشیده، همین که چشمم به ایشان افتاد، خجالت کشیدم چیزی بگویم وقتی رسید، نگاهی به من نمود. سلام کردم ماه رمضان بود گفتم فدایت شوم، فلانی از من طلبی دارد رسوایم نموده من با خودم این خیال را داشتم که امام (ع) به او سفارش خواهد کرد که از مطالبه خودداری کند. هیچ نپرسید قرض تو چقدر است. فقط فرمود بنشین تا من برگردم. همان جا بودم که تا بالأخره نماز مغرب را هم خواندم خیلی ناراحت شدم. خیال داشتم مراجعت کنم ناگاه دیدم تشریف آوردند. مردم اطراف آن حضرت را گرفته اند، گدایان نیز بر سر راه ایشان تقاضای کمک دارند. به هر کدام مقداری کمک فرمود و داخل خانه شد باز بیرون آمده، مرا صدا زد. داخل شدم. در خدمت ایشان نشستم شروع کردم از ابن مسیب فرماندار مدینه صحبت کردن بارها من راجع به او با حضرت رضا (ع) صحبت میکردم. وقتی حرف تمام شد فرمود خیال میکنم افطار نکرده ای. گفتم نه. دستور غذا داد به غلامش فرمود با من غذا بخور، با هم غذا خوردیم. پس از تمام شدن غذا فرمود پشتی را یک طرف کن، زیر آن هر چه هست بردار وقتی بلند کردم دیدم زیر آن مقداری دینار طلا است، برداشتم و در زیر آستین جای دادم چهار نفر از غلامانش را فرمود همراه من بیایند تا من به منزل برسم. عرض کردم: فدایت شوم، نگهبان فرماندار دور می زند دلم نمیخواهد مرا با غلامان شما ببینند. فرمود:

درست است، خداوند تو را راهنمایی کند به غلامان فرمود: هر وقت گفت برگردید، مراجعت کنید.

وقتی نزدیک به منزل رسیدم به آنها گفتم: برگردید. داخل منزل شدم، چراغ خواستم نگاه کردم چهل و هشت دینار بود. آن مرد از من بیست و هشت دینار طلب داشت در میان آنها دیناری می درخشید از شکل آن خوشم آمد برداشتم دیدم بر آن نوشته حق آن مرد بیست و هشت دینار است، بقیه مال توست میگوید به طور قطع نمی دانستم طلب او چقدر است.

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی