پنجره فولاد  ( صص 18 ) شماره‌ی 6024

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اقتصادی > صدقه
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > صدقه

خلاصه

گوش تا گوش مردم نشسته بودند و از امام رضا (ع) سؤال می پرسیدند ناگهان مردی وارد مجلس شد؛ گفت: «سفر حج بودم ولی الان پول ندارم به خانه ام برگردم. آقا فرمود: بنشین». بعد رو کرد به مردم و پاسخ مسائل آنان را داد؛ خانه خالی شد و همه رفتند مگرسه چهار نفر امام (ع) بلند شد و به داخل اتاقی رفت از پشت در صدا زد: «ای مرد بیا و از بالای در دویست دینار ( اشرفی) به او داد و فرمود: «این مقدار را بگیر هزینه سفرت است با آن به وطن برگرد مرد اشرفی ها را گرفت تشکر کرد و بیرون رفت تا حضرت وارد اتاق شد یکی پرسید شما که پول زیادی به او دادی چرا رو از او پوشاندی؟» امام (ع) فرمود: «نخواستم ذلت گدایی را در چهره او مشاهده کنم. جدم پیامبراکرم (ص) فرمود هر عمل پنهان کننده ی نیکی معادل هفتاد حج است.

متن

صدقه ی پنهانی

گوش تا گوش مردم نشسته بودند و از امام رضا (ع) سؤال می پرسیدند ناگهان مردی وارد مجلس شد؛ گفت: «سفر حج بودم ولی الان پول ندارم به خانه ام برگردم. آقا فرمود: بنشین». بعد رو کرد به مردم و پاسخ مسائل آنان را داد؛ خانه خالی شد و همه رفتند مگرسه چهار نفر امام (ع) بلند شد و به داخل اتاقی رفت از پشت در صدا زد: «ای مرد بیا و از بالای در دویست دینار ( اشرفی) به او داد و فرمود: «این مقدار را بگیر هزینه سفرت است با آن به وطن برگرد مرد اشرفی ها را گرفت تشکر کرد و بیرون رفت تا حضرت وارد اتاق شد یکی پرسید شما که پول زیادی به او دادی چرا رو از او پوشاندی؟» امام (ع) فرمود: «نخواستم ذلت گدایی را در چهره او مشاهده کنم. جدم پیامبراکرم (ص) فرمود هر عمل پنهان کننده ی نیکی معادل هفتاد حج است.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه