۲ نبوت
علت گوناگونی معجزات پیامبران
ابن سکیت(او يعقوب بن إسحاق بن يوسف اهوازی معروف به ابن سکیت می باشد، وی یکی از سران علم لغت و ادبیات عرب و شعر و از خواص امام جواد و امام هادی است کتاب معروف او اصلاح المنطق است که چندین بار به طبع رسیده، او به سال ٢٤٤ قمری به طور فجیعی بدست متوکل عباسی بقتل رسید و در سبب آن نقل است که او معلم دو فرزندان متوکل مؤید و معتز بود، روزی متوکل از او پرسید نزد تو این دو کودک نیکوترند یا حسن و حسین دو فرزند علی؟ ابن سکیت با بر شمردن برخی از مناقب آن دو امام بزرگوار در آخر کار گفت: شخص قنبر خادم علی در نزد من از تو و دو فرزندت بهتر و نیکوترند، خلیفه با شنیدن این کلام به خشم آمده و فرمان داد تا زبانش را از قفا بیرون کشیدند و به این ترتیب کشته شد و وجه تسمیه او به ابن سکیت نیز همین می باشد که دائماً در سکوت بود و کمتر حرف میزد و در نهایت نتوانست گفتن سخن حق را در جای آن ترک گوید. (ر.ک خلاصة الاقوال: ۲۹۹؛ طرائف المقال ۳۷۲:۱) گوید خدمت حضرت رضا عرض کردم چرا خداوند متعال موسی بن عمران را با عصا و ید بیضاء و آلات و ادوات سحر مبعوث فرمود و عیسی را با طب و محمد له را با کلام و خطبه ها به رسالت فرستاد؟
ص73
حضرت رضا فرمود:
إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وُسع .
خداوند تبارک و تعالی هنگامی که موسی ها را به رسالت مبعوث فرمود در میان مردم بیش از همه چیز سحر و جادوگری رواج داشت و جادوگران در میان جامعه مقام بلندی داشتند و مورد احترام بودند برای همین جهت خداوند متعال موسی را به این وسیله برانگیخت تا با مغلوب کردن جادوگران و کاهنان حق را ظاهر کند و سحر آنها را باطل گرداند و حجت خود را بر مردم تمام نماید.
اما حضرت عیسی در زمانی مبعوث شد که بیماری و ناخوشی در جامعه زیاد و مردم به طب و طبیب بیشتر احتیاج داشتند از این رو عیسی بن مریم کارهایی کرد که اطباء از آن عاجز بودند و آن حضرت مردگان را زنده میکرد و کور مادرزاد و مبتلایان به
مرض پیسی را معالجه میکرد اینها کارهایی بودند که اطباء قدرت انجام آن را نداشتند از این جهت عیسی الله نبوت خود را اثبات کرد و حجت خود را آشکار نمود.
اما حضرت رسول الله محمد مصطفى الله در وقتی مبعوث شد که بهترین و بالاترین فضیلت و امتیاز انشاء شعر و خطبه و سخنرانی بود، اشخاصی در جامعه مقام و اعتبار داشتند که دارای این سه صفت بودند.
در این هنگام حضرت رسول از طرف خداوند کتابی آورد که در آن مواعظ و احکام بود رسول خدا با آوردن قرآن مجید گفته های آنها را باطل کرد و حقانیت خود را آشکار ساخت».
ص74
ابن سکیت عرض کرد به خداوند سوگند من مانند تو را امروز مشاهده نمی کنم، اینک بفرمائید امروز در میان مردم با چه چیز می توان احتیاج کرد. فرمود:
الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ.
امروز با عقل میتوان راست گو را از دروغگو تمیز داد».
ابن سکیت گفت: به خداوند سوگند جواب درست همین است که فرمودی و بیان داشتی.(ر.ک: علل الشرایع ۱: ۱۲۱ ح ٦؛ الاحتجاج ٢: ٢٢٥؛ بحار ۷۰:۱۱ ح ۱؛ مسند الامام الرضا ٤٨:١ ٢.)
ه علت پیروی از پیامبران
فضل بن شاذان گوید حضرت رضا فرمود: اگر کسی بگوید: چرا بر مردم واجب شد که از پیامبران متابعت کنند و به نبوت آنان اذعان و اعتراف داشته باشند؟
در جواب این سائل گفته می شود
لِأَنَّهُ لَمَّا لَمْ يَكْتَفِ فِي خَلْقِهِمْ وَقُوَاهُمْ مَا يُثْبِتُونَ بِهِ لِمُبَاشَرَةِ الصَّائِعِ تَعَالَي حَتَّى يُكَلِّمَهُمْ وَ يُشَافِهَهُمْ ....
چون در میان مخلوقات خداوند کسانی نیستند که از هر جهت بتوانند مصالح عالیه مردم را در نظر بگیرند و امور دین و دنیای مردم را اداره کنند و حدود و ثغور فرد و اجتماع را مراعات نمایند خداوند متعال نیز مقامش بسیار بلند است و کسی نمی تواند خداوند را مشاهده کند و ضعف و ناتوانی مردم در این مورد ظاهر است.
صص75
از این رو لازم بود پیامبری معصوم که از هر جهت پاک و منزه باشد برای ارشاد و هدایت مردم از طرف خداوند برانگیخته شود و بین خدا و بندگانش واسطه شده و اوامر و نواهی پروردگار را برای مردم بیان کند و آنان را در امور دین و دنیا به طرف خیر و سعادت رهنمون گردد.
اگر چنانچه پیامبری مبعوث نمیشد مردم نفع و ضرر خود را تشخیص نمی دادند و طرق سعادت و شقاوت را تمیز نمی دادند و اگر چنانچه معرفت و اعتقاد برسول برای مردم واجب نبود در بعثت انبیاء نفعی مشاهده نمیشد و امری کاملاً بیهوده بود و این هم از حکیم بزرگی که همه کارهایش از روی حکمت و علم انجام گرفته و استوار شده است بسیار بعید است که خداوند پیامبری را برسالت مبعوث کند و اطاعت او را واجب نگرداند.(ر. ك: علل الشرايع ٢٥٢:١؛ بحار ١١: ٤٠ ح ١٤٠ ميزان الحكمه ٣٠٠٥:٤.)
ازدواج دو پسر آدم
احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی گوید از حضرت رضا در باب نحوه تکثیر نسل آدم سؤال کردم.
در پاسخ فرمود:
حَمَلَت حَوَاءُ هابيل و أختاً لَهِ فِي بَطْن، ثُمَّ حَمَلَت فِي البطن الثَّانِي قابيل و أختاً لَهُ فِي بَطْنٍ فَتَزَوَّج هابيلُ الَّتِي مَعَ قابيل و تَزَوَّجَ قابيلُ الَّتِي مَعَ هابِيلَ ثُمَّ حَدَثَ التَّحْرِيمُ بَعدَ ذلِكَ.
حوا هابیل و خواهر او را در یک شکم حامله شد و در شکم دوم قابیل و خواهرش را باردار شد هابیل با خواهر همزاد قابیل ازدواج
ص76
کرد و قابیل با خواهر همزاد هابیل و بعد از آن ازدواج با خواهر حرام گشت.(ر.ک: قرب الاسناد: ٣٦٦ ح ۱۳۱۱؛ بحار ٢٢٦:١١ ح ۵؛ تفسیر نور الثقلين ٤٣٣:١ ح ١٠؛ مسند الامام الرضاء ٥١:١ ح ۸؛ میزان الحکمه ١١٨٩:٢ ٧٩١٦.)
علامه مجلسی له بعد از ذکر این خبر گوید: «این روایت حمل بر تقیه می شود چرا که بین عامه اهل تسنن مشهور است.(بحار ٢٢٦:١١ ح ٥.)
درختی که حضرت آدم و حوا از آن خوردند
عبد السلام بن صالح هروی گوید به حضرت رضا عرض کردم: ای فرزند رسول خدا مرا خبر دهید از درختی که حضرت آدم و حوا از آن خوردند و آن درخت چه بود؟ زیرا مردم در این باره اختلاف کرده اند، بعضی گویند درخت گندم بوده و گروهی می گویند: درخت حسد میباشد.
امام فرمود: همه این مطالب درست است.
گفتم: پس معنی این اختلاف چیست و چگونه می توان این موضوع را حل کرد؟
فرمود:
يا أبا الصَّلْتِ إِنَّ شَجَرَةَ الْجَنَّةِ تَحْمِلُ أَنْوَاعاً فَكَانَتْ شَجَرَةُ الْحِنْطَةِ وَ فِيهَا عِنَبُ وَ لَيْسَتْ كَشَجَرَةِ الدُّنْيَا ....
ای ابا الصلت درختهای بهشت چند نوع ثمر را حمل می کنند و مانند درختان دنیا نیستند، درختی که آدم از آن خورد هم گندم داشت و هم انگور.
ص77
پس از این که خداوند آدم را گرامی داشت و فرشتگان را امر کرد بر وی سجده کنند و او را در بهشت جای داد آدم در نزد خود گفت: آیا خداوند بشری بهتر از من آفریده است خداوند متعال قصد و نیت او را دریافت و گفت ای آدم به ساق عرش بنگر. هنگامی که آدم به ساق عرش پروردگار نگریست مشاهده کرد در آنجا نوشته شده: «لا اله الا الله محمد رسول الله على بن ابيطالب امير المؤمنين و زوجه فاطمة سيدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنة».
آدم ها عرض کرد خداوندا اینان چه افرادی هستند؟
خداوند فرمود اینان از ذریه تو هستند و از تو و و جميع مخلوقات من بهترند، اگر آنها نبودند من تو و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را خلق نمی کردم.
ای آدم مبادا با دیده حسد به اینها بنگری که تو را از جوار خود بیرون خواهم کرد و لیکن آدم مقام آنها را آرزو کرد و حوا مقام
حضرت زهرا را خواست از این رو شیطان بر آنها مسلط شد و از درخت ممنوع خوردند و از بهشت رانده شدند.(ر.ک: معانی الاخبار : ١٢٤؛ عيون اخبار الرضا ٣٠٦:١ ٦٧؛ بحار ٢٧٣:٢٦ - ١٥.)
پیدایش عطر و بوی خوش
احمد بن محمد بن ابی نصر گوید: محضر مبارک حضرت رضا عرض کردم: ابتداء پیدایش و کیفیت بروز عطر و بوی خوش چه وقتی و چطور واقع شد؟
حضرت فرمودند: کسانی که قبل از شما بودند در این باره چه می گویند؟
صص78
عرض کردم میگویند آدم ه وقتی به زمین دنیا هبوط کرد به هند فرود آمد و به خاطر فراقش از بهشت آنقدر در این سرزمین گریست که اشکهایش در زمین به صورت نهر جاری شد و همین اشک ها فضای عالم را خوشبو نمودند.
حضرت فرمودند:
آن طوری که ایشان میگویند نیست بلکه سبب و کیفیت پیدایش عطر در دنیا آن بود که حوا زمانی که در بهشت بود گیسوانش را در غلافی از سرشاخه های درختان بهشتی قرار داده بود و هنگامی که به زمین فرود آمد و به لغزش مبتلا شد خون حیض دید و مأمور شد به غسل که کردن بناچار گیسوانش را تکانید تا غلاف ها از گیسوانش جدا شدند حق تعالی بادی را فرستاد تا این غلافها را به صورت ذراتی به هر کجا که حضرتش خواست ببرند و از اینجا بود که عطر و بوی خوش در دنیا پدید آمد و در همه نواحی پراکنده شد.(ر.ک: عیون اخبار الرضا ٢٨٨:١ - ٣٤؛ علل الشرايع ٤٩٢:٢)
راز خراب شدن دنیا در زمان حضرت نوح
عبد السلام بن صالح هروی گوید به امام رضا عرضه داشتم: چرا خداوند عزوجل در زمان حضرت نوح تمام دنیا را در آب غرق نمود با این که در میان مردم اطفال و کسانی که بی گناه بودند وجود داشتند؟ حضرت فرمودند
مَا كَانَ فِيهِمُ الْأَطْفَالُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْقَمَ أَصْلَابَ قَوْمٍ نُوحٍ وَ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ أَرْبَعِينَ عَاماً فَانْقَطَعَ نَسْلُهُمْ فَعْرِقُوا وَلَا طِفْلَّ
ص79
فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِيُهْلِكَ بِعَذَابِهِ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ وَأَمَّا الْبَاقُونَ مِنْ قَوْمٍ نُوحٍ فَأَغْرِقُوا لِتَكْذِيبِهِمْ لِنَبِيِّ اللَّهِ نُوح وَسَائِرُهُمْ أَغْرِقُوا بِرِضَاهُمْ يَتَكْذِيبِ الْمُكَذِّبِينَ وَمَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَ بِهِ كَانَ كَمَنْ شَهِدَهُ وَأَتَاهُ.
در میان غرق شدگان نه اطفال بود و نه بیگناه اما اطفال نبود زیرا حق عزوجل چهل سال قبل از غرق نمودن دنیا صلب مردان و رحم زنان قوم نوح را عقیم نمود لذا در هنگام غرق طفلی وجود نداشت. و اما بی گناه در آنها نبود زیرا هیچ گاه قادر متعال کسی را که گناه ندارد با عذاب خود هلاک نکرده است و افراد غرق شده دو دسته بودند:
الف: آنان که پیامبر خدا یعنی نوح ها را تکذیب نمودند.
ب کسانی که راضی به تکذیب دسته اول بودند اگر چه به ظاهر تکذیب نمی کردند.
بدون تردید هر دو دسته گناهکار محسوب میشوند.
لازم به تذکر است کسانی که داخل و حاضر در مجلس تکذیب نبوده ولی وقتی خبر تکذیب مکذبین را شنیدند به آن راضی و خشنود شدند مانند کسانی هستند که در آن مجلس حاضر بوده و پیامبر را تکذیب نمودند.(ر.ک: التوحيد : ۳۹۲ ح ۲؛ علل الشرایع ۳۰:۱ ح ۱؛ عيون اخبار الرضا ٧٦:٢ ح ٢؛ وسائل الشيعه ۱٦: ۱۳۹ ح ۲۱۱۸۱؛ مسند الامام الرضاء ١: ٥٤ ١٢.)
. «سكينه » [ نسیم خوش بهشتی و حضرت ابراهیم
اسماعیل بن همام گوید:
ص80
حضرت رضا از مردی پرسید سکینه نزد شما به چه معنی است؟ او و دیگران اظهار بی اطلاعی کردند و گفتند خدا ما را فدای تو سازد، منظور از آن چیست؟ امام فرمود:
ريح تَخْرُجُ مِنَ الْجَنَّةِ طَيِّبَةٌ لَهَا صُورَةٌ كَصُورَةِ الْإِنْسَانِ تَكُونُ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ هِيَ الَّتِي أَنزَلَتْ عَلَى إِبْرَاهِيمَ حِينَ بَنَي الْكَعْبَةَ فَأَخَذَتْ تَأْخُذُ كَذَا وَكَذَا وَ بَنِي الْأَسَاسَ عَلَيْهَا.
سکینه نسیمی خوش است که از بهشت به بیرون می وزد و صورتی به مانند صورت انسان دارد و در مصاحبت پیمبران است و این همانست که چون ابراهیم له کعبه را بنیاد نهاد بر او نازل شد و بر گرد آوری و تنظیم مواد ساختمان و نشان دادن محل اولیه آن ابراهیم را یاری میکرد و ابراهیم اساس کعبه بر روی آن بنهاد».( ر.ك: الكافي ٢٠٦:٤ ح ٥ الفقيه ٢٤٦:٢ ح ۲۳۱۸؛ معانی الاخبار: ٢٨٥ ٣؛ عيون اخبار الرضا ۳۱۲:۱ ح ۸۰؛ وسائل الشيعه ٢١٢:١٣ ح ١٧٥٨٤.)
. سخن پیامبر که من فرزند دو ذبیح هستم»
حسين بن على بن فضال گوید از امام رضا معنای فرمایش پیغمبر ه را که فرمود: من فرزند دو ذبیحم پرسیدم فرمود:
قَالَ يَعْنِي إِسْمَاعِيلَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَمَّا إِسْمَاعِيلُ .
مقصود از دو ذبیح یکی اسماعیل فرزند ابراهیم خلیل است و دیگری عبد الله فرزند عبد المطلب، اما اسماعیل او همان فرزند بردباری بود که خداوند بشارتش را به ابراهیم داده بود هنگامی که
ص81
به مراه فرزند به سعی بین صفا و مروه رسیدند ابراهیم به فرزندش گفت: پسرم من در عالم خواب میبینم که ترا سر میبرم نظر تو در این باره چیست؟
اسماعیل گفت پدر مأموریت خود را انجام بده و نگفت: پدرم آنچه دیدی عمل کن ان شاء الله مرا شکیبا خواهی یافت چون ابراهیم به سر بریدن فرزندش تصمیم گرفت خداوند به ذبح عظیمی فدایش داد و آن گوسفند نری بود به رنگ سپید و سیاه که دور از شهر و آبادی می چرید و آب می آشامید و راه می رفت و بول می کرد و پشکل می انداخت و) کسی تا آن روز آن را ندیده بود و پیش از این چهل سال در باغهای بهشتی می چرید و از شکم ماده بیرون نیامده بود و خداوندش به اراده خود آن را آفریده بود تا فدای اسماعیل اش گرداند و آنچه در منی ذبح بشود تا روز قیامت همه فدای اسماعیل است این یکی از دو ذبیح است. و اما ذبیح دومی جریانش این بود که عبد المطلب حلقه کعبه را گرفت و از خداوند خواست که ده پسر به او عطا فرماید و به منظور استجابت این دعا نذر کرد که یکی از ده فرزند را ذبح کند چون شماره پسران به ده رسید گفت خداوند به وعده خود وفا کرد من نیز باید به نذر خویش وفا نمایم آنگاه فرزندان خود را به میان خانه کعبه برد و قرعه به نامشان انداخت قرعه به نام عبدالله پدر رسول خدا که محبوبترین فرزندان اش بود در آمد بار دوم قرعه ها را در هم آمیخت باز قرعه به نام عبدالله درآمد برای بار سوم قرعه کشید و قرعه به نام عبدالله در آمد عبد المطلب عبدالله را گرفته و نگاه داشت و تصمیم بر ذبحش گرفت قریش اجتماع کرده و او را از ذبح عبد الله جلوگیری کردند و زنان خاندان عبد المطلب گرد آمده
ص82
به گریه و شیون پرداختند، عاتکه دختر عبد المطلب گفت: پدر جان در کشتن پسرت عذری میان خود و خداوند بیار، گفت: دخترم چه عذری بیاورم؟ بگو که دختر با برکتی هستی، گفت: میان فرزندت و شترانی که در حرم داری قرعه بکش و آنقدر به پروردگارت عطا کن تا راضی شود.
عبد المطلب کس فرستاد و شتران را آوردند ده شتر کنار گذاشت و قرعه میان آن ده شتر و عبد الله زد قرعه به نام عبد الله در آمد، عبد المطلب بر عدد شتران ده ده می افزود تا به صد رسید و قرعه به نام شتران بیرون آمد این وقت عبد المطلب تكبیر گفت و قریش تکبیری گفتند که کوههای مکه را لرزاند عبد المطلب گفت: تا سه بار قرعه به نام شتران بیرون نیاید نخواهم پذیرفت سپس سه بار دیگر قرعه زد و در هر سه بار قرعه به شتران اصابت می کرد و در بار سوم زبیر و ابو طالب و برادرانش عبد الله را از زیر پای عبد المطلب کشیده و بردند در حالی که پوست یک طرف صورت عبد الله که بر روی خاک گذاشته شده بود از گوشتش جدا شده بود عبد الله را بر وی دست بلند کرده و میبوسیدند و خاک از سر و صورتش می زدودند عبد المطلب دستور داد که شتران را در کشتارگاه نحر کنند و گوشتشان را بی دریغ در اختیار دیگران بگذارند و تعداد آنان صد شتر بود و عبد المطلب بنیاد پنج کار بنهاد که خدای عزوجل همه را در دین اسلام عملی ساخت:
زن پدر را بر پسر حرام کرد و دیه کشتن را صد شتر قرار داد و خانه کعبه را هفت دور طواف میکرد و گنجی یافت که خمس آن را در راه خدا داد و چاه زمزم را که برای آبیاری حاجیان حفر نمود زمزم نام نهاد و اگر نه چنین بود که عبد المطلب تصمیم قطعی گرفته بود
ص83
به ذبح فرزندش عبد الله، همان طور که ابراهیم بذبح فرزندش اسماعیل تصمیم گرفت رسول خداه با انتساب به این دو بر خود نمی بالید که این دو هر دو ذبیح اند آنجا که فرمود: من فرزند دو ذبیح هستم و به همان جهت که خدای عزوجل حکم ذبح را از اسماعیل برداشت از عبد الله نیز برداشت که پیغمبر و ائمه دین در نسل این دو بودند و از برکت پیغمبر و ائمه، خداوند ذبح را از آن دو برداشت و از این رو بنا نشد که مردم فرزندانشان را سر ببرند و گر نه در هر عید اضحی بر مردم واجب بود که فرزندشان را قربانی کنند و هر چه مردم تا روز قیامت بعنوان قربانی بکشند فدای اسماعیل خواهد بود .(ر.ک: عیون اخبار الرضا ۲: ۱۸۹ ح ۱؛ الخصال: ٥٥ ح ۷۸؛ بحار ۱۲۳:۱۲ ح ۱ التفسير الصافي ٢٧٩:٤؛ تفسير نور الثقلين ٤٢٠:٤ - ٦٧ ( به صورت اختصار).
پیدا کردن قبر حضرت یوسف
ابو نصر بزنطی گوید حضور حضرت رضا عرض کردیم:
اهل مصر معتقدند که مملکت آنها مقدس است.
امام رضا فرمود: چرا چنین باشد؟
گفتم آنها خیال میکنند که از کوه آنها هفتاد هزار نفر بدون حساب و کتاب محشور میگردند و داخل بهشت می شوند. فرمود: لَا لَعَمْرِي مَا ذَاكَ كَذَلِكَ وَ مَا غَضِبَ اللَّهُ عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا أَدْخَلَهُمْ مِصْرَ وَ لَا رَضِيَ عَنْهُمْ إِلَّا أَخْرَجَهُمْ .
مطلب چنین نیست خداوند هنگامی بر بنی اسرائیل غضب کرد که آنان را وارد مصر نمود و هنگامی از آنها راضی شد که از مصر بیرون شدند.
ص84
خداوند متعال برای موسی وحی فرستاد که استخوانهای حضرت یوسف ها را از مصر بیرون کند حضرت موسی محل قبر حضرت یوسف را جستجو کردند او را نزدیک زن بیمار و کوری هدایت کردند.
موسی محل دفن یوسف را از او پرسید پیرزن گفت با دو شرط حاضرم قبر حضرت یوسف را به شما نشان دهم، نخست اینکه از خداوند بخواهد مرض او را شفا دهد و در بهشت او را در جا و مقام او جای دهد.
موسی پیشنهاد آن زن را بزرگ تلقی کرد خداوند برای او وحی فرستاد از پیشنهاد او تعجب نکند و خداوند حوائج او را برآورده می کند.
موسی به آن زن وعده کرد که در هنگام طلوع ماه حاجت او برآورده خواهد شد موسی به اتفاق آن زن بدن یوسف را که در یک پارچه سفیدی بود از رود نیل گرفتند.
حضرت رسول الله فرموده سرهای خود را با گل مصری نشوئید و از ظروف سفالی آن چیزی نخورید زیرا این کار ایجاد ذلت میکند و غیرت را میبرد.
گفتیم پیغمبر چنین فرموده؟
فرمود چنین است.(ر.ک: تفسیر عیاشی ٣٠٤:١ - ٧٣؛ قرب الاسناد: ۳۷۵؛ امل الآمل ١١:١؛ بحار ٧٣: ٧٤ ٩؛ تفسير نور الثقلين ٦٠٧:١ ح ١١٥؛ مسند الامام الرضا ١: ٦٨ ح ٢٨؛)
پس از اینکه بدن یوسف را در میان صندوقی از مرمر پیدا کردند او را به شام آورده و در آن سرزمین دفن کردند از این جهت اهل کتاب مردگان خود را به شام حمل میک می کنند.
ص85
حياء حضرت موسی
ابو نصر بزنطی گوید از حضرت رضا پرسیدم معنی آیه شریفه فَجَاءَتْهُ إِحْدَلَهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءِ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا (سوره قصص، آیه ۲۵ ناگهان یکی از آن دو زن به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام بر می داشت و گفت پدرم از تو دعوت می کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان را برای ما به تو بپردازد.) آیا این . همان (زن) است که موسی الا با او ازدواج کرد؟
فرمود:
قَالَ: نَعَمْ، وَ لَمَّا قَالَتْ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ» قَالَ أَبُوهَا كَيْفَ عَلِمْتِ ذَلِكَ قَالَتْ : .....
«آری، وی هنگامی که گفت: «اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الأمين(همان، آیه ۲۶: یکی از آن دو دختر گفت پدرم او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی را که استخدام میتوانی کنی آن کس است که قوی و امین باشد.».) پدرش گفت تو از کجا دانستی او قوی و امین است. گفت: هنگامی که پیام تو را به او رسانیدم گفت از پشت سرم حرکت کن و راه را به من نشان ده من پشت سر او حرکت کردم و او کراهت داشت شکل و شمایل و یا هیکل مرا مشاهده کند، هنگامی که موسی تصمیم گرفت از نزد شعیب بیرون گردد، شعیب گفت: داخل اطاق شوید و یکی از آن عصاها را بردارید تا در بیابان در مقابل درندگان از خود دفاع کنید هنگامی که موسی وارد اتاق شد یکی از آن عصاها ناگهان در دست او قرار گرفت موسی از اتاق
ص86
بیرون شد چون چشم شعیب بر آن عصا افتاد گفت: عصای دیگر بردار حضرت موسی بار دیگر وارد اطاق شد و باز همان عصا در دستش قرار گرفت پس از اینکه بیرون شد شعیب گفت: این همین عصا است که گفتم در جای خود قرار دهید و عصای دیگری
بردارید.
موسی گفت: من سه بار این عصا را برگرداندم و او باز در دست من قرار گرفت در این هنگام شعیب گفت بردارید.
شعیب سالی یک بار موسی را ملاقات میکرد هر گاه می خواست غذا بخورد موسی بالای سرش برای او نان خورد میکرد.(قصص الأنبياء راوندى : ١٥٥ ح ١٦١؛ بحار ٤٤:١٣؛ مسند الامام الرضا ٦٦:١ ح ٣٤.)
«نصاری» و «حواریون»
حسن بن علی بن فضال گوید خدمت حضرت رضا عرض کردم چرا حواریون را به این نام خطاب کرده اند؟ فرمود:
أَمَّا عِنْدَ النَّاسِ فَإِنَّهُمْ سُمُّوا حَوَارِيِّينَ لِأَنَّهُمْ كَانُوا قَصَّارِينَ
يُخْلِّصُونَ الثَّيَابَ مِنَ الْوَسَخِ بِالْغَسْلِ وَ هُوَ اسْمٌ .... مردم معتقدند که آنها را از این جهت حواریون گفتند که آنان لباس شوئی میکردند و چرک و کثافت را از لباس ها می زدودند و او از کلمه «البخز الحوار مشتق است.
اما در نزد ما آنها را از این جهت حواریون می گفتند که با مواعظ و نصایح خود چرک و کثافت اخلاقی را از جامعه پاک می کردند و برای خود و مردمان پاک و مخلص بودند.
عرض کردم پس چرا به نصاری «نصاری» گفته اند؟
ص87
فرمود: زیرا اصل آنها از قریه ناصره» که یکی از شهرهای شام از مراجعت از مصر در می باشد بوده است، عیسی و مریم پس این جا ساکن شدند.( ر.ک: عيون اخبار الرضا ۱: ۸۵ ح ۱۰؛ علل الشرایع ۸۱:۱؛ تفسیر صافی ۱۳۸:۱؛ بحار ١٤: ٢٧٣ ح ۲؛ حکمتهای حضرت مسیح ، اثر نگارنده: ۱۲۵)