رفتار های اخلاقی و اجتماعی امام رضا(ع)  ( صص42-46 ، 102-105 ) شماره‌ی 5990

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > برادران > تعامل امام رضا (عليه السلام) با برادران

خلاصه

دل امام رضا آکنده از علاقه و محبت نسبت به بندگان خداوند بود. از این رو، بسیار مهربان بود زیرا تاریخ زندگی آن بزرگوار چنین نشان میدهد که هرگاه در برابر افرادی که با آن بزرگواران ظلم و ستمی کرده بودند قرار میگرفتند با بزرگواری و گذشت خود آنان را شرمنده میساختند و گاهی با سکوت خود که در برابر بی حرمتیها و توهینهای فراوانی که از سوی دیگران انجام می شد فقط با نگاه کردن بر زمین بسنده میکردند که چند نمونه را یادآور می شویم

متن

عفو و گذشت

دل امام رضا آکنده از علاقه و محبت نسبت به بندگان خداوند بود. از این رو، بسیار مهربان بود زیرا تاریخ زندگی آن بزرگوار چنین نشان میدهد که هرگاه در برابر افرادی که با آن بزرگواران ظلم و ستمی کرده بودند قرار میگرفتند با بزرگواری و گذشت خود آنان را شرمنده میساختند و گاهی با سکوت خود که در برابر بی حرمتیها و توهینهای فراوانی که از سوی دیگران انجام می شد فقط با نگاه کردن بر زمین بسنده میکردند که چند نمونه را یادآور می شویم.

گذشت از برادر خود

امام موسی بن جعفر ، امام رضا را جانشین و سرپرست اموال و همسران و مادران فرزندان خود قرار داد، بدون این که برای دیگر فرزندان خود، حق تصرف در چیزی را پس از درگذشت خویش قرار داده باشد و در این باره وصیتنامه ای مرقوم و پس از گواهی بسیاری از اهل بیت و اصحابش آن را مهر کرد و لعنت فرستاد بر کسی که مهر از آن برگیرد اما برادران امام رضا درباره این وصیت و ترکه پدر با آن حضرت اختلاف کردند چنان که کلینی به سند خود از یزید بن سلیط روایت میکند که گفته است:

 ابو عمران طلحی قاضی مدینه بود، هنگامی که امام موسی بن جعفر درگذشت برادران امام رضا نزد طلحی آمدند. عباس بن موسی گفت خداوند تو را به صلاح آورد و مردم را به تو بهره مند گرداند در پایان این نامه گنجی و گوهری است و برادر ما میخواهد آن را از ما پوشیده نموده و خود آن را بردارد و ما را از آن محروم سازد و پدر ما چیزی را به جای نگذارده مگر این که آن را ویژه او ساخته است، و اینک ما را عیالمند و محتاج رها ساخته است، و اگر این نبود که خودداری میکنم در پیش روی همه خبر آن را به تو می دادم.

ابراهیم بن محمد، که از گواهان وصیت بود برخاست و پرخاش کنان گفت: تو چیزی میگویی که ما آن را از تو نمی پذیریم و تو را تصدیق نمیکنیم و تو از نظر ما رانده شده ای و سزاوار سرزنش و توبیخی، ما تو را از خرد و کلان به دروغگویی می شناسیم، و اگر در تو خوبی و خیری بود پدر تو بدان داناتر بود بلکه او به سبب این که ظاهر و باطن تو را خوب میشناخت هرگز تو را حتی به دو دانه خرما هم امین نمی دانست.

سپس اسحاق بن جعفر برخاست و گریبان او را گرفت و به او گفت: تو سفیه و بی خرد و سبک مغزی اینها هم روی کارهای دیروز تو باشد.

دیگران که در آن مجلس بودند با اسحاق هم صدا شدند.

ابو عمران قاضی به علی بن موسی گفت: ای ابوالحسن برخیز من نمی خواهم امروز به لعنت پدرت گرفتار شوم، به راستی پدرت به تو اختیار وسیع داده است و به خدا سوگند هیچ کسی از پدر، داناتر به فرزند نیست و هم به خدا سوگند میخورم که پدر تو آن کسی نبود که در فکرش سبکی و در رأیش سستی باشد. 

عباس به قاضی گفت: خداوند تو را به صلاح آورد، مهر از نامه برگیر، و آن را بخوان .

ابو عمران گفت: نامه را باز نمیکنم و لعنت پدر تو در آن روز برای من بس است.

عباس گفت: من نامه را میگشایم.

ابو عمران گفت: آن را بگیر.

عباس وصیتنامه را گشود و هنگامی که خوانده شد، همه دانستند، که تنها علی بن موسی وصی پدر خود میباشد. و دیگر فرزندان امام موسی چه بخواهند چه نخواهند، در تحت ولایت و سرپرستی آن حضرت قرار دارند و حق مداخله در امر صدقات و دیگر چیزها را ندارند. در نتیجه گشودن وصیتنامه برای علی بن موسی تأیید و سرافرازی و برای شاکیان مایه خواری و رسوایی شد.

سپس علی بن موسی رو به عباس کرد و فرمود: من میدانم.

آنچه شما را بدین امور وا داشته بدهی و وامهایی است که بر عهده دارید، ای سعید برو بدهیهای آنان را برای من معین کن و سپس آنها را بپرداز، هم چنین زکات حقوق آنان را بگیر و رسید وجوه پرداختی را دریافت کن به خدا سوگند تا زنده ام کمک و یاری خود را از شما دریغ نخواهم داشت شما هر چه میخواهید بگویید!! عباس گفت: آنچه به ما میدهی بخشی از اموال ماست و آنچه نزد تو داریم بیشتر از آن است. 

علی بن موسی فرمود هرچه میخواهید بگویید،  آبروی من آبروی شماست اگر نیکویی کنید در نزد خدا محفوظ خواهید بود و اگر بدی نمایید خداوند آمرزنده و مهربان است. به خدا سوگند، شما می دانید که من در حال حاضر فرزندی یا وارثی جز شما ندارم و آنچه را گمان میکنید برای خود نگهداشته و ذخیره کرده ام برگشت آن به سوی شما و برای شما خواهد بود به خدا سوگند! از زمانی که پدرت که خداوند از او خشنود باد به دیار باقی شتافته است، مالک چیزی نشده ام، مگر این که در مواردی که می دانید آن را صرف کرده ام.

 عباس برخاست و گفت به خدا سوگند چیزی نیست و خداوند تو را بر ما فرمانروا قرار نداده است و لیکن حسادت پدر به ما و آنچه را او خواسته چیزی نیست که خداوند آن را به او و تو اجازه نداده است و تو میدانی که من صفوان بن يحيى جامه فروش را در کوفه می شناسم و اگر به این شهر در آمدم گلوی او را خواهم فشرد و تو هم با او خواهی بود.

علی بن موسى فرمود: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» اما اى برادران من خداوند میداند که من خواستار خرسندی شما هستم پروردگارا! اگر میدانی که من دوستدار اصلاح حال آنانم، با آنان خوشرفتارم، پاس پیوند آنان را دارم به آنان مهربانم و برای اصلاح امور آنان روز و شب میکوشم پاداش نیکو به من مرحمت فرما و اگر جز این نیست تو خود دانای ،اسراری به هر چه شایسته آنم پاداشم ده اگر بد است بد و اگر خوب است خوب خداوندا، آنان را اصلاح فرما، و امور آنان را بهبود بخش و شیطان را از ما و اینها دور مام رضا گردان و بر فرمانبرداری خود آنان را یاری ده، و آنان را به راه خودت هدایت فرما اما ای برادر من خواستار خوشحالی شما هستم در اصلاح امورتان کوشایم و خدا را به آنچه میگویم، گواه میگیرم.

 عباس گفت: من زبان آوری تو را خوب می شناسم و اینها در من همچون نقش بر آب است. 

سخن گفت و با این که ثابت شد حق با امام است. و با این که آن حضرت را به محلی که شایسته مقام او نبوده کشانیده و به او ستم کرده اند، با این همه هیچ سخن ،تلخ و واژه سختی از آن حضرت شنیده نشد و این خود نشانه ای بر بردباری زیاد و گذشت . بی اندازه عباس با این سخنان نسنجیده گفتگوی خود را با برادرش امام رضا پایان داد، علی رغم این که امام با نرمی و بردباری با او امام می باشد.( ۱)(بحار الانوار ۲۱۷٫۴۹ )

(صص42-46) 

برخورد امام رضا با برادرش عباس

مرحوم محدث قمی درباره یکی از سفارشات و وصایای حضرت موسی بن جعفر می نویسد: حضرت بعد از آن که عده ای را بر این وصیت گواه گرفت در آغاز آن به توحید رسالت پیامبر اسلام ﷺ حقانیت قیامت حشر و نشر حساب و قصاص و.... گواهی داد، سپس این چنین ادامه داد.

من این وصیت را از روی وصیت جدم امیر مؤمنان، حسنین، امام زين العابدين و وصیت صادقين (عليهم السلام) استنصاخ کرده ام وصیت میکنم به فرزندم علی....

امام هفتم در این وصیتنامه اختیار تمام اموال، صدقات کودکان، زنان و دختران و امر ازدواج آنان را به امام رضا واگذار کرد و تأکید فرمود که هیچ کدام از فرزندان و نزدیکان من حق درگیری و مخالفت با او را ندارد... و کسانی را که سعی در ایجاد مانع برای وی کنند لعن و نفرین فرمود... در پایان این وصیتنامه آمده است. 

هیچ کس خواه سلطان و یا غیر او حق باز کردن این نامه را ندارد، اگر کسی چنین کند نفرین خدا و ملائکه بر او باد!

 عبد الله بن محمد جعفری گوید ،عباس پسر امام موسی بن جعفر ، به قاضی (وقت) گفت مهر این وصیت را بشکن و نامه را بخوان قاضی گفت: من چنین کاری نمیکنم تا دچار نفرین پدرت نگردم عباس گفت: من خودم آن را باز خواهم کرد! قاضی گفت: تو خود دانی عباس نامه را گشود و آن را خواند مشاهده کرد که در این وصیت همه اختیارات از او و دیگران سلب شده و امور همه آنها به علی بن موسی واگذار شده است.

در همین حال امام علی بن موسی الله رو به عباس کرد و فرمود برادر من میدانم که دین و قرض شما را بر این کار (ناروا) وادار کرد آن گاه حضرت به سعد که ظاهراً مسؤول بعضی از کارهای حضرت بوده است فرمود: قرض آنها عباس) و دیگر بستگان را ارزیابی کن و آنها را ادا نما غرامتشان را جبران کن و سپس فرمود:

به خدا سوگند من تا زنده ام و روی زمین راه می روم از نیکی کردن به شما دست نخواهم کشید شما هر چه دوست دارید بگویید.

عباس با گستاخی گفت هرچه به ما بدهی از زیادی اموال خود ماست و آنچه از مال ما که نزد شما میماند بیش از اینهاست!

حضرت فرمود: هر چه دوست دارید بگویید، آبروی من آبروی شماست (و در پایان این چنین دعا فرمود )

خداوندا! آنان را اصلاح فرما و وسیله اصلاح دیگران قرارشان ده، شیطان را از ما و آنها دور گردان و آنان را بر بندگی و طاعت خود یاری ده و خدا بر آنچه میگوییم وکیل است. 

عباس بازهم با گستاخی گفت این حرفها ما را قانع نمی کند ، حنای تو نزد ما رنگی ندارد.(۱ )(سفينة البحار ۲۳۶٫۲)

 هم چنین با این که عباس در برخورد با برادر و گفتگو با او، از حد خود تجاوز کرد و سخنهای ناشایست و گزنده گفت: و به پدر خود امام موسی بن جعفر تهمت زد که حسد ورزیده، و به آنان ستم کرده و این گونه سخنان معمولاً غیرت برانگیز است، اما امام همچنان آرام و بردبار ماند و نادانی و سبکسری برادر او را از خود بی خود نکرد و از اعتدال خارج نساخت به راستی این درجه حلم و گذشت از طرف امام الظاهر سازی و تصنع کاری نیست. بلکه اینها جاری از منبع خیر و اصل محبت است که همه ائمه طاهرین (علیهم السلام) در حالت مواجهه با دیگران و مبارزه جویی آنان بدین صفت شناخته شده اند.

از نظر دیگر امام اله سعی دارد دیگران را به بردباری و گذشت از بدی وادار و تشویق فرماید تا این را عنصر ضروری زندگی اجتماعی بدانند و از مهمترین ویژگیهای اخلاق پاکیزه انسانی بشناسند، امام بردباری را سبب مزید عزت و افزایش قدر و منزلت انسان تلقی می کرد، زیرا شکیبایی و گذشت در هنگامی که انسان می تواند بدی را با بدی تلافی نماید و نمیکند گویای نیرومندی انسان در مهار کردن خشم و نشانه سلطه و قدرت او بر جلوگیری از تحریکات نفس در برابر تجاوزات است و همین خویشتن داری سبب بر انگیختن ستایش و بزرگداشت او از جانب دیگران است، بویژه اگر چنین انسانی دارای مسؤولیتهای حکومتی و منصبهای عالی باشد که بردباری و گذشت از هرچه برای او زیبنده تر و سزاوارتر است.

 مردی بر مأمون وارد شد مأمون خواست گردن او را بزند، امام رضا حضور داشت مأمون گفت ای ابا الحسن چه می فرمایی؟ 

امام فرمود: من میگویم اگر نکویی کنی و از او درگذری خداوند بر عزت تو افزاید و مأمون او را بخشید.(۱)(کشف الغمه ۱۴۳٫۳)

(صص102-105)

مخاطب

میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان بلند و رمان