شیر و پرده
یکی از نزدیکانش بنام حمید بن مهران که مخالف سرسخت حضرت رضا (ع) بود و همیشه وسیله نابودی حضرت را آرزو میکرد از ناراحتی مامون اطلاع یافت موقع را مغتنم شمرده با وی ملاقات کرد بعرض خلیفه رسانید هرگاه بمن اجازه دهی با وی مجادله و صحبت خواهم کرد و آنچنانکه باید از عهده او و پیروانش بر میآیم و از قدر و منزلت او میکاهم و تا بحال هرگاه ترس از تو نمیداشتم با و قدرت اعمال هیچگونه نفوذ و شخصیتی نمیدادم و او را در نظر مردم فردی نا اهل قلمداد میکردم . مامون که این پیشنهاد را بهترین وسیله رسیدن به آرزوی خود میدانست اظهار داشت منهم بغیر از نابودی و افتضاح او آرزوی دیگری ندارم ! حمید پیشنهاد کرد برای سرکوبی او باید مجلسی منعقد سازی که بزرگان شهر از کشوری و لشكري و فقها وعلما حضور داشته باشند تا من در برابر آنان چنان با وی مبارزه کنم که خود عدم لیاقت خویش را تصدیق نماید . مامون بخواهش نامبرده مجلس مهمی آراسته کرد و بزرگان از وابستگان بخویش را دعوت نمود و خود در محل مخصوص خویش آرام گرفت و حضرت رضا را در جای خاص بحضرتش نشانید.
حمید که خود را به آرزو رسیده دید آماده افتضاح آنحضرت گردید اظهار داشت مردم حکایات بسیاری از تو نقل میکنند و در توصیف تو قدم از حد خود فراتر میگذارند و حرفهایی میزنند که اگر آنها را بعرض رسانم براستی از سخنان آنان اظهار بیزاری خواهی کرد مثلا میگویند بدعای تو باران باریده با آنکه باران عمل بیسابقه نبوده که بدعاء تو مخصوصا نازل شده باشد بلکه همواره در موقع مقتضی باریده است و بالاخره آمدن باران را معجزه تو قلمداد کرده و نظیری برای تو نمیدانند با اینکه اگر مامون را بايك يك از افراد مردم برابر کنی کسی بپای او نمیرسد و این چنین شخص ترا به این مایه و پایه از عزت رسانیده مناسب بود عملی نکنی که بمقام مامون توهین وارد سازد حضرت رضا (ع) در پاسخ فرمود خدای متعال نعمتهای بی پایانی بمن داده که دیگران از آن محرومند و من نمیتوانم مردم را از سپاسگزاری از نعمتهای او باز بدارم و مسلما در اعمال خارق عاده ایکه انجام میدهم غرض و نظری ندارم و محض خود نمائی نیست و موقعیتی که از نظر تو مامون بمن داده بغیر از ماموریتی که عزیز مصر به یوسف داده بود نبوده و سرانجام آنها معلوم است که عاقبت عزیز جزء درباریان یوسف قرار گرفت حمید ؛ ناراحت شده اظهار داشت ای پسر موسی ، سخت بخود بالیدی و باران بموقع را معجزه خود قراردادی و خیال کردی اعجاز ابراهیم خلیل نمودی که مرغان در هم کوفته را بصورت اصلی در آوردی . اگر راست میگوئی و میتوانی امر عجیبی بظهور برسانی این دو شیر را زنده کن تا مرا بدرند! در تکیه گاه مامون یعنی مخده ای که پشت سر او قرار گرفته بود دو شیر ژیان در پرده ترسیم کرده بودند که با خشمی عجیب برابر یکدیگر ایستاده بودند نظر حمید بآنها بود و خواهش کرد تا زنده شوند و او را بدرند حضرت تا آن وقت بسخنان توهین آمیز او گوش میداد و هیچگونه اظهار ناراحتی نفر مود این موقع که بمقام خلافت الهی بنظری سخت ناستوده نگریست؛ ناراحت شده به آندو شیر امر کرد تا حقیقت خارجی پیدا کرده ویرا بدرند چنانچه اثری از او باقی نماند شیرها بامر مبارك آنحضرت غرش کرده در خارج وجود یافته بجان حمید افتاده او را از پای در آوردند و خون او را لیسیدند تا اثری از او باقی نماند .
سراسر مجلس در حیرت و خوف عجیبی فرو رفته نفسها در سینه ها حبس گردید و قدرت حرکت از آنها که تا پیش از این خود را صاحب هر گونه توانائی و نفوذی میدانستند سلب شده بود .
شیرها پس از بلعیدن حميد ، بجانب حضرت رضا توجه کرده معروض داشتند ایدوست خدا هر امریه ایکه بفرمائی در انجام آن در اسرع اوقات حاضریم هرگاه بفرمائی مامون عنيدرا بحميد پلید ملحق خواهیم ساخت .
مامون از شنیدن این سخن ؛ سخت لرزید و غشوه سکته مانندی با و دست داده حضرت دستور داد گلاب حاضر کرده ویرا بحال آوردند باز شیرها همان پیشنهاد را بعرض رسانیدند ، حضرت فرمود از چنین خواسته صرفنظر کنید زیرا خدای متعال اراده فرموده تا امر شومی بدست او بوقوع پیوند کنایه از شهادت حضرتش بود که بدست وی باید اجرا شود شیرها دستور خواسته حضرت فرموده بحال اولی خود بازگردید و مانند اول نقش بر پرده شدند .
مامون که آسوده خاطر گردید عرضه داشت سپاس خدا را که شر حمید را کفایت کرد و او را نابود ساخت و افزود مقام خلافت در درجه اول ، متعلق بجد شماست و پس از او خاصه شما هرگاه بخواهید من حاضرم دست از خلافت بردارم و شما را بمحل خاص خودتان برقرار دارم !؟ .
حضرت فرمود هرگاه خواهان خلافت بودم با تو مناظره نمیکردم و از تو هم پرسشی نمی نمودم زیرا خدای متعال تمام موجودات را در دست اختیار من در آورده و آنها را مطيع من ساخته تنها مردم نادان اند که بانجام وظیفه خود نمی پردازند و بمن دستور داده تا بظاهر تحت نظر تو باشیم چنانچه یوسف تحت نظر عزیز مصر بود