سیاستهای مزورانه مأمون
شواهدی در تاریخ موجود است که به روشنی از سوء نیت مأمون در واگذاری ولایتعهدی به امام پرده بر می دارد:
۱. مأمون جاسوسانی بر امام گماشته بود تا همه امور را زیر نظر بگیرند و به او گزارش کنند این خود دلیل دشمنی مأمون با امام و عدم ایمان و حسن نیت او نسبت به آن بزرگوار است.
هشام بن ابراهیم راشدی از نزدیکترین افراد نزد امام رضا بود، ولی هنگامی که امام را به مرو آوردند هشام با «فضل بن سهل» وزیر مأمون و با مأمون ارتباط پنهانی برقرار کرد؛ به گونه ای که هیچ چیز را از آنان پنهان نمی داشت مأمون او را حاجب (مسؤول دفتر امام قرار داد و هشام فقط افرادی را که خود مایل بود نزد امام راه می داد و دوستان و پیروان امام نمیتوانستند آن گرامی را ملاقات نمایند؛ هرچه امام در منزل می گفتند هشام به مأمون و فضل بن سهل گزارش میکرد. (۱ - حياة الامام الرضا، جعفر مرتضی حسینی، صص ۲۱۳ - ۲۱۴) ۲. «جعفر بن محمد بن اشعث در ایامی که امام در خراسان و نزد مأمون بودند، به امام پیام میداد که نامه های او را پس از خواندن بسوزانند، تا مبادا به دست دیگری بیفتد و امام برای اطمینان خاطر او می فرمایند نامه هایت را پس از خواندن می سوزانم.2 (2 - كشف الغمه، ج ۳، ص ۹۲)
امام در زمان ولا یتعهدی در پاسخ احمد بن محمد بزنطی می نویسند:
و اما این که اجازه ملاقات خواسته ای آمدن نزد من دشوار است و اینها اکنون بر من سخت گرفته اند و فعلاً برایت ممکن نیست؛ ان شاء الله به زودی ملاقات میسر خواهد شد. (۱ - حياة الامام الرضاء ص ۲۱۵ ۲)
۴. آشکارتر از همه آن که مأمون خود گاهی نزد برخی از نزدیکان و وابستگانش به هدفهای واقعی خود در مورد امام اعتراف می کرد. او در پاسخ حمید بن مهران یکی از درباریانش و گروهی از عباسیان که او را به جهت سپردن ولایتعهدی به امام رضا سرزنش می کردند، می گوید:
این مرد از ما پنهان و دور بود و برای خود دعوت می کرد؛ ما خواستیم او را ولیعهد خویش قرار دهیم تا دعوتش برای ما باشد و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نماید و شیفتگان او دریابند که آنچه او ادعا می کرد در او نیست و این امر (خلافت) مخصوص ماست نه او؛ ما بیمناک بودیم اگر او را به حال خود باقی گذاریم آشوبی برای ما برپا سازد که نتوانیم جلوی آن را بگیریم. ۲ (2 - همان، ص ۳۶۴)