مادر آنحضرت
مادر معظمه آنحضرت ام ولدی بود به کنیه ام البنین که او را در کتب تاریخ به اسامی مختلفی نام برده اند از جمله نجمه که نجم آسمان عفت و ستاره درخشان سماء عصمت بوده و طاهره که پس از میلاد فرزند سعادتمندش که از جانب سنیی الجوانب حضرت موسی بن
جعفر (ع) مفتخر آمده و مشهورترین اسماء او تکتم است
قبله هفتم امام هشتم و سلطاندین آنکه را موسی بن جعفر باب و نامش تکتم است
تکتم از مردم نوبیه و زنگباروزنی صاحبجمال ومليح بوده و در تقوی و پرهیز کاری در میان همجنسان خویش نظیر نداشته و بعبادت و بندگی خدا شوقی فراوان داشته حتی او قاتی که حضرت رضا (ع) را شیر میداده از نظر اینکه از عبادات و تعبدات خود باز مانده ناراحت بوده در خواست مرضعه برای فرزند بزرگوار خود نموده.
اقوالی در خصوص اینکه آیا نکنم را حضرت موسی بن جعفر خریداری کرده و یا مادر حضرت موسی بن جعفر بوی بخشیده و علت این عطیه معظمه چه بوده در کتاب پیشوای هشتم نقل کرده ایم ذیلا بیکی از آن اقوال اشاره میکنیم .
ابن بابویه در عیون الاخبار مینویسد ابوالحسن علی بن میثم که از همه اصحاب بیشتر از امور ائمه طاهرین با خبر بوده و کاملا از اوضاع داخلی و خانوادگی ایشان اطلاع داشت نقل کرده حمیده مادر حضرت موسی بن جعفر که از اشراف عجم بوده کنیز کی را بنام نکنم که در میان اعراب نشو و نما کرده و آداب آنها را فرا گرفته بود خریداری کرد .
تکتم زنی خردمند و متدین و در این اوصاف از زنان دیگر بر تر و بالاتر بود و بر اثر خردمندی کاملا از حمیده احترام میگذارد و از روزیکه به ابتیاع حمیده در آمده برای یکدفعه هم در حضور او بزمین نه نشسته بود روزی حمیده بفرزندش اظهار داشت تکتم از همه زنان برتر و بالاتر است و از تاصیه او چنان استفاده میکنم هرگاه مقدورش باشد نسلی از او بوجود بیاید پاک و پاکیزه خواهد بود بهمین جهت من آنرا بتو ارزانی داشتم و در باره او توصیه میکنم تا از وی کاملاً نگهداری نمائی
حضرت موسی بن جعفر (ع) کاملاً به توصیه مادر ارجمندش رفتار میکرد و پس از آنکه فرزند عزیزش متولد شد مادر او را طاهره نامید
او مینویسد موقعیکه حضرت رضا متولد شد فرزندى بزرك اندام بود کم و کاستی از نظر آفرینش ظاهری و باطنی نداشت و بسیار شیر میخورد و مطابق با رویه امامان رشد و نمو میکرد و از مادر آنحضرت نقل کرده چون بفرزندم علی حامله شدم احساس سنگینی حمل در خود نمیکردم و در خواب صدای تسبیح و تهلیل و تمجید خدا را از شکم خود میشنیدم و ترسی مرا فرا میگرفت از خواب حرکت میکردم چون بیدار میشدم صدائی بگوشم نمیرسید چون فرزند بزرگوارم متولد شد دست مبارکشرا بر زمین گذارد و سر بطرف آسمان بلند کرد و لبهای خود را مانند اینکه سخن میگوید
حرکت میداد در اینهنگام پدرش موسی بن جعفر وارد شد و مرا به ميلاد او تبريك گفت و از تولد او خرمی کرد . من فرزندم را در پارچه سفیدی پیچیده بدست آنحضرت دادم اذان بگوش راست و اقامه بگوش چپش گفت و کام آنحضرت را با آب فرات برداشت بمن داده فرمود بگیر او را که بقیة الله است در زمین .