پیروز حقیقی  ( صص30 - 27 ) شماره‌ی 5712

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > پيشنهاد مامون به قبول وزارت توسط امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

مامون گفت: می خواهم خود را از خلافت معزول کنم و آن را به تو واگذارم و خود نیز با تو بیعت کنم!امام پاسخ داد اگر این خلافت از آن توست پس حق نداری این جامه ی خدایی را از تن خود به درآوری و بر قامت شخص دیگری بپوشانی و اگر خلافت از آن تو نیست پس چگونه چیزی را که مال تو نیست به من می بخشایی؟

متن

داستان ولایت عهدی

نگرشی بر تاریخ

در کتابهای تاریخی چنین آمده است که مامون نخست پیشنهاد خلافت به امام کرد، ولی امام به شدت از پذیرفتن آن خودداری نمود. مدت ها مامون می کوشید که امام را به پذیرش این مقام قانع گرداند، ولی موفق نمی شد. می گویند این کوششها به مدت دو ماه در مرو ادامه یافت و امام همچنان از پذیرفتن پیشنهاد وی امتناع می ورزید. ۱ (1- عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۴۹ ؛ بحار، ج ۴۹، ص ۱۳۴ ؛ ينابيع الموده وساير كتابها.)

مامون به امام گفت: ... ای فرزند رسول خدا من به فضیلت، علم، زهد پارسایی و خداپرستی ات پی بردم و دیدم که تو از من به خلافت سزاوارتری. امام پاسخ داد: با پارسایی در دنیا امید نجات از شر آن را دارم با خویشتن داری از گناهان امید دریافت بهره ها دارم و با فروتنی در دنیا مقام عالی نزد خدا می طلبم...

مامون گفت: می خواهم خود را از خلافت معزول کنم و آن را به تو واگذارم و خود نیز با تو بیعت کنم!

امام پاسخ داد اگر این خلافت از آن توست پس حق نداری این جامه ی خدایی را از تن خود به درآوری و بر قامت شخص دیگری بپوشانی و اگر خلافت از آن تو نیست پس چگونه چیزی را که مال تو نیست به من می بخشایی؟ ( عبارت تاريخ الشيعه، ص ۵۱ و ۵۲ این است اگر خلافت حقی است که برای تو از سوی خدا شناخته شده است پس نمی توانی آن را از خود جدا سازی و به دیگری واگذاری و اگر چنین حقی برایت نیست پس چگونه چیزی را که نداری به من می بخشایی ....)

با این همه مامون گفت: تو ناگزیر از پذیرفتن آنی

امام پاسخ داد: هرگز این کار را با طیب خاطر نخواهم کرد...

روزها و روزها مامون در متقاعد ساختن امام کوشید و پیوسته فضل و حسن را به نزدش فرستاد و بالاخره هم مایوس شد از اینکه امام خلافت را

از وی بپذیرد.

 روزی ذوالریاستین وزیر ،مامون در برابر مردم ایستاد و گفت: شگفتا! چه امر شگفت انگیزی می بینم میبینم که امیرالمومنین، مامون، خلافت را به رضا تفویض می کند ولی او نمی پذیرد... من هرگز خلافت را اینگونه ضایع شده نیافتم. (۱- مراجعه کنید به روضه الواعظین، ج ۱، ص ۲۶۷ و ۲۶۸ و ۲۶۹ : اعلام الورى، ص ۳۲۰ ؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۳۶ ؛ ينابيع الموده، ص ۳۸۳ ؛ امالی صدوق، ص ۴۲ و ۳۳ : الارشاد، ص ۳۱۰ : كشف الغمه، ج ۳، ص ۶۵ و ۶۶ و ۸۷ ؛ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۹ و ۱۳۰ : المناقب، ج ۲، ص ۳۶۳ : الکافی، ج ۱، ص ۴۸۹ : بحار، ج ۴۹، ص ۱۲۹ و ۱۳۴ و ۱۳۶ : معادن الحكمه، و تاریخ الشيعه ومثير الاحزان، ص ۲۶۱ ؛ شرح میمیه ابی فراس ص ۱۶۴ و ۱۶۵ ؛ غايه الاختصار ، ص ۶۸.)

اکنون این سوال مطرح میشود آیا مامون مقام خلافت را به طور جدی به امام عرضه می داشت؟

حقیقت آن است که تمام قرائن و شواهد دلالت بر جدی نبودن این پیشنهاد دارد. زیرا مردی که برای رسیدن به خلافت دست به قتل برادر خویش میزند و حتی کمر به قتل وزرا و فرماندهان خود و دیگران می بندد و برای نیل به این مقام شهرهای بسیاری را به ویرانی میکشاند نمی تواند به سادگی دست از خلافت بردارد و با اصرار و خواهش آن را به کسی واگذارد که نه در خویشاوندی مانند برادر به او نزدیک است و نه در جلب اطمینان به پای وزرا و فرماندهانش می رسد.

آیا می توان پذیرفت که تمام فعالیتهای مامون از جمله قتل برادر همه به خاطر مصالح امت صورت میگرفت و او میخواست که راه خلافت را برای امام رضا - علیه السلام - باز کند؟!

چگونه می توان بین تهدیدهای او نسبت به امام و جدی بودن پیشنهاد مزبور رابطه ی معقولی برقرار کرد؟

اگر او توانسته بود با تهدید مقام ولی عهدی را به امام بقبولاند، پس چرا در قبولاندن خلافت همین زور و اجبار را به کار نگرفت؟

پس از امتناع امام دلیل اصرار مامون چه بود و چرا امام را به حال خود رها نکرد و چرا باز هم آن همه زورگویی و اعمال قدرت را در پیش گرفت؟ 

اگر مامون به راستی میخواست امام را بر مسند خلافت مسلمانان بنشاند پس چرا تاکید میکرد که برای رفتن به بارگاهش از راه کوفه و قم نرود؟ او به خوبی می دانست که در این دو شهر مردم آمادگی داشتند که شیفته، امام گردند.

و بازهم اگر مامون راست میگفت پس چرا جلوی امام را در مسیر رفتن به نماز عید گرفت؟ آری او می ترسید که اگر امام به نماز بایستد، پایه های

خلافتش به تزلزل افتد. 

همچنین اگر او امام را حجت خدا بر خلق و دانا ترین فرد روی زمین می دانست ، پس چرا میخواست نظری بر امام تحمیل کند که ایشان آن را به صلاح نمی دید و چرا بالاخره امام را آن همه تهدید می کرد؟ و به راستی آن رفتار خشن و بی رحمانه ای که مامون پیش از بیعت و بعد از آن با امام و علویان در پیش گرفت چگونه قابل توجیه است؟

مامون هرگز خود را آماده ی پاسخ به این سؤالها نکرد و در توجیه اقدام خویش منطق استواری برنگزید او گاهی میگفت که می خواهد پاداش

علی بن ابیطالب را در حق اولادش منظور بدارد. (1- الاداب السلطانيه الفخرى، ص ۲۱۹ ؛ بحار، ج ۴۹، ص ۳۱۲ : تاريخ الخلفاء، سيوطى، ص ۳۰۸؛ التذکره، ابن جوزی، ص ۳۵۶ از شذرات الذهب ابن عماد نیز نقل شده است.)

گاهی میگفت انگیزه اش اطاعت از فرمان خدا و طلب خشنودی اوست که با توجه به علم و فضل و تقوای امام رضا - علیه السلام - می خواهد مصالح امت اسلامی را تامین کند. (2- این موارد را در سند ولی عهدی تصریح کرده است. - الاداب السلطانيه الفخرى، ص ۳۱۹ : بحار، ج ۴۹، ص ۳۱۲ : تاریخ الخلفاء، سيوطي، ص ۳۰۸؛ التذكره ابن جوزی، ص ۳۵۶ از شذرات الذهب ابن عماد نیز نقل شده است.)

و زمانی هم می گفت که او نذر کرده است در صورت پیروزی بر برادر

مخلوعش ،امین ولی عهدی را به شایسته ترین فرد از خاندان ابی طالب(1- الفصول المهمه ابن صباغ مالکی، ص ۲۴۱ ؛ مقاتل الطالبین، ص ۵۳۶ ؛ اعلام الوری ص ۳۲۰ ؛ بحار، ج ۴۹، ص ۱۴۳ و ۱۴۵ اعيان الشيعه، ج ۳، بخش ۲، ص ۱۱۳ ؛ عیون اخبار الرضا و ارشاد مفید و دیگر کتاب ها) بسپارد.

 این توجیه های خام همه مامون جهت پاسخ گویی به سؤال های انتقاد آمیز پیش بینی های لازم را نکردع بود و از این روست که آن ها را در تناقض و ناهماهنگی می یابیم هر چند کتابهای تاریخی به سؤالی که ما عنوان کردیم نپرداخته اند ولی شواهد بسیاری یافته ایم بر این مطلب که مردم نسبت به آنچه در دل مامون میگذشت بسیار شک روا می داشتند. از باب مثال صولی" و "قفطیو" و دیگران داستان عبدالله بن ابی سهل نوبختی ستاره شناس را چنین نقل کرده اند که وی برای آزمایش مامون اظهار داشت که زمان انتخاب شده برای بستن بیعت ولی عهدی از نظر ستاره شناسی مناسب نمی باشد. اما مامون که اصرار داشت بیعت حتماً باید در همان زمان بسته ۲( 2 - تاريخ الحكاء، ص ۲۲۲ و ۳۲۳؛ فرج المهموم في تاريخ علماء النجوم، ص ۱۴۲ ؛ اعیان الشیعه، ج ۲، بخش ۲، ص ۱۱۳ ؛ بحار، ج ۳۹، ص ۱۳۲ و ۱۳۳ ؛ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۷ و ۱۳۸ و دیگر منابع) شود برای هرگونه تاخیر یا تغییری در وقت وی را به قتل تهدید کرد.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کتاب داستان كوتاه