وضع زندگی امام هشتم (ع)
آنحضرت با داشتن این سمت در تابستان روی بوریا و در زمستان روی نمد می نشست در خانه لباس زبر و خشن میپوشید اما بیرون و میان مردم بالباس زیبا ظاهر میگشت (۲. عيون. ج ۲، باب ۴۴) بانوئی بنام غدر میگوید: من کنیزی بودم مرا با عده ای کنیز خریدند و از کوفه برای مأمون حرکت داده در خراسان به او تحویل دادند .
ما در خانه مأمون که بودیم از نظر خوردنی و آشامیدنی و فراوانی طلا و جواهرات گویا در بهشت بسر میبردیم تا آنکه مأمون مرا به امام رضا «ع» بخشید .
از وقتیکه من بخانه آنحضرت رفتم تمام آن لذتها و خوشگذرانیها را از دست دادم و هر شب در خانه زنی پاس میداد و ما را برای عبادت و نماز شب بیدار میکرد و این کار از همه چیز برای ما سختتر بود و من آرزو میکردم که از خانه آنحضرت خارج شوم تا اینکه مرا به عبد الله بن عباس بخشید.... محمد بن یحیی صولی میگوید : این زن که مادر پدرم بود صد سال عمر کرد و در سال ۲۷۰ هجری از دنیا رفت و غالباً مردم احوالات امام رضا (ع» را از او میپرسیدند و او در جواب میگفت : من از آنحضرت چیزی بیاد ندارم جز آنکه میدیدم : به عود هندی خود را بخور میداد و پس از آن مشك و گلاب استعمال مینمود و بعد از ادای نماز صبح سر به سجده مینها دو تا آفتاب بالا نمی آمد سر بر نمیداشت و سپس بر میخاست و برای رسیدگی به امور مردم می نشست و یا سوار میشد و از پی دیگر کارها میرفت و در خانه آنحضرت کسی جرئت نداشت صدای خود را بلند کند و همه کوتاه و آرام سخن میگفتند ...... (۱. عيون ج ۲ ، باب ۴۴، حدیث ۳.)
ص166